پرواز شماره ۷۵۲ هواپیمایی بینالمللی اوکراین در ۱۸دی۱۳۹۸ (هشتم ژانویه ۲۰۲۰) ساعت شش و ۱۹ دقیقه صبح، اندکی پس از برخاستن از فرودگاه بینالمللی «امام خمینی» هدف دو موشک پدافند خودی قرار گرفت و در نزدیکی «شاهدشهر» استان تهران سقوط کرد. همه ۱۷۶ سرنشین این پرواز جان باختند. «ایرانوایر» در یک سلسله گزارش، به بررسی زندگی مجازی قربانیان این پرواز ناتمام پرداخته است؛ قربانیانی که یادشان در فضای مجازی همچنان زنده است.
بهاره کرمی مقدم؛ تا یک ساعت قبل از پرواز از جنگ نوشت
صدای زن محکم و آرام است. اجازه میدهد خبرنگار «رکنا» به او تسلیت بگوید و خودش را در غم او شریک بداند. موقر تشکر میکند و در پاسخ خبرنگار که از او میخواهد با هم درمورد فرزند جانباختهاش گفتوگویی داشته باشند، یک جمله میگوید که برای ویران کردن آدمی کافی است: «من حرفی برای گفتن ندارم، چون دنیا برای من تمام شده است!»
او مادر «بهاره کرمی مقدم» است؛ زن جوان۳۳ ساله اهل آستارا که سال ۲۰۱۲ و بعد از فارغالتحصیلی از «دانشگاه کارولینای شمالی» (North Carolina) در امریکا، برای کار به تورنتو رفت. او پیش از مهاجرت، در رشته مهندسی شیمی از دانشکده فنی «دانشگاه تهران» فارغالتحصیل شد و پس از اتمام تحصیلاتش، در مقطع کارشناسی ارشد محیطزیست در کانادا به عنوان تکنسین طراحی در «یورک» در تورنتو به کار مشغول شد.
بهاره کرمی مقدم تا یک ساعت قبل از وقوع فاجعه ساقط شدن هواپیما با موشکهای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران، داشت خبرهای ناگواری که از افزایش تنش میان ایران و امریکا مخابره میشد را در حساب شخصی توییترش بازنشر میکرد.
او در یکی از آخرین توییتهایش نوشته بود: «فراموش نکنید! تنشها بین ایالات متحده و ایران پس از توافق هستهای عمدتاً کاهش یافته بود. ترامپ آمد و همه تلاشها را از بین برد و این منجر به تنشهای بیشتر بین کشورها شد، تحریمهای بیشتر که فقط ایرانیان عادی از آن رنج میبرند.»
بعدازظهر چهارشنبه هشتم ژانویه ۲۰۲۰، «فرانسین د لوس ریز»، استاد دانشگاه کارولینای شمالی برای دانشجویان مهندسی خود در دانشگاه یک پیام تلخ فرستاد. نام بهاره کرمی مقدم، دانشجوی سابق او که بنا بود از ایران بازگردد، در فهرست کشتهشدگان فاجعه شلیک دو موشک از سوی سامانه پدافندی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران به هواپیمایی که او و ۱۷۵ نفر دیگر را به «کییف» میبرد، بود.
بهاره سال ۲۰۱۲ از دانشگاه فارغالتحصیل شده بود اما استاد سابقش با خودش فکر کرد اگر چه دانشجویان تازه من او را نمیشناسند اما من باید از او برایشان بگویم. او در گفتوگو با نشریه «نشنال پست» درباره بهاره گفت: «اصلا ساده نیست که از کشورت مهاجرت کنی، در جای دیگری درس بخوانی و فارغالتحصیل و موفق بشوی. بهاره همه این کارها را کرد. او یک جنگنده بود. دلم میخواست فرصت داشتم بگویم به او افتخار میکنم.»
بهاره نفر اول از چپ، در کنار همکارانش
یکی از نزدیکان بهاره با انتشار تصویری از او در اینستاگرام، نوشته است: «بهاره، بهاره چی کار کردی با ما دختر خوب...؟ دختر مهربون خانواده. لال کردی ما رو. مگه میشه باور کرد به این زودی رفتنت رو؟ توام رفتی پیش بابام که خیلی دوسِت داشت. سلام ما رو بهش برسون دختر زیبا...»
مراسم خاکسپاری جانباختگان فاجعه ساقط شدن هواپیمای اوکراینی خود حدیث مفصل شکنجه بازماندگان بود. خبرهای زیادی از تحت فشار گذاشتن خانوادهها برای آن که نیروهای امنیتی را در مراسم خود بپذیرند، به «ایرانوایر» ارسال شد. در مورد خانواده بهاره کرمی مقدم هم خبرها حاکی از آن بودند که به شدت تحت فشار نیروهای امنیتی قرار داشتند تا جایی که ناچار به خاکسپاری شبانه او تحت تدابیر امنیتی شدید شدند.
مهربان بدیعی؛ درست مثل اسمش، مهربان بود
در حاشیه کارتی پر از قلب و یک برج «ایفل» کوچک نوشته شده بود: «تو با قلب ویرانه من چه کردی؟ ببین عشق دیوانه من چه کردی؟ در ابریشم عادت آسوده بودم، تو با بال پروانه من چه کردی؟»
زیر عکس نوشته است:«دست خط مهربانم و شعری که باید روی سنگ قبرش بنویسم.»
صفحه اینستاگرام دکتر «سعید بدیعی»، پدر «مهربان بدیعی»، از یک جایی به بعد فقط با عکسهای دختر جوانش پر شده است؛ عکسهایی از مراسم خاکسپاری و چهره گریانش ایستاده کنار تابوت دختر، کارت دانشجویی نیم سوخته مهربان، تصاویر سلفی دو نفره و عکسهای دیگری که خدا میداند پشت هر کدام چه خاطراتی برای خانواده خفتهاند.
مهربان بدیعی متولد مرداد۱۳۸۰، تنها فرزند خانواده و دانشجوی سال اول پزشکی در «دانشگاه اوتاوا» بود. او از ۱۰سالگی دو زبان انگلیسی و فرانسه را برای ساختن دنیایی بهتردر جهان آموخته بود. به هر دو زبان مسلط بود و وقتی تصمیم به مهاجرت گرفت، در دفترش نوشت: «هدف سال اول مهاجرت، ملاقات آدمهای تازه و دوستان جدید.»
یکی از دوستان او به «ایرانوایر» میگوید: «مهربان خیلی باهوش و با استعداد بود. اسمش واقعا برازندهاش بود. از مهربانیاش هرچقدر بگویم کم گفتهام. حال پدر و مادرش را نمیتوانم توصیف کنم.»
«مانا خسروشاهی»، رییس انجمن دانشجویان ایرانی دانشگاه اوتاوا در گفتوگو با نشنال پست، از روحیه داوطلبانه و همکاری مهربان سخن گفته است: «فقط چندماه از آمدن مهربان به دانشگاه گذشته بود که داوطلب شد به دانشآموزان ایرانی که قصد دارند برای آینده شغلی خودشان در رشته پزشکی وارد دانشگاه شوند، کمک و مشاوره بدهد.»
او تنها در کانادا زندگی میکرد. چند سال قبل با ویزای تحصیلی و همراه با مادرش به کانادا رفته بود. کلاسهای دهم و یازدهم را در «کالج وودبریج» (Woodbridge Collage) به پایان برد و بعد وارد دانشگاه شد.
صفحه فیسبوک مهربان بدیعی از عکسهای او سرشار است؛ با سفره هفتسین، در گوشه و کنار شهر و در خانهاش. در اینستاگرام هم یک صفحه دارد که توسط خانوادهاش اداره میشود. مادرش نوشته است: «اگر خدای مهربان به من و پدرش توان بدهد، این صفحه، صفحه خیریه مهربان خواهد بود.»
یکی از دردناکترین عکسهای به اشتراک گذاشته شده در این صفحه، عکس وسایل باقیمانده از مهربان است که دوستانش آنها را برای خانوادهاش به ایران فرستادهاند؛ تصویر تقدیرنامهها، زیورآلات یک دختر جوان، عکسهای خانوادگی، کوله پشتیها و... .
مادرش نوشته است: به کمک دوستان عزیزم وسایل اتاق جیگر گوشه یکی یکدانه مادر بدستش رسید. برای تک تک شان خون گریه خواهم کرد و هرگز فراموش نمیکنم چگونه مظلوم کشته شد.»
مادر مهربان در پست دیگری با اشاره به القابی همچون شهید که به جانباختگان هواپیمای ساقط شده اوکراینی داده شد، به گلایه نوشته است: «کاش بگویند چرا به تو لقب شهید دادند؟ ما که با کسی جنگ نداشتیم. ما حتی دعوا هم نداشتیم. اصلا حرف سیاسی بلد نبودیم. همه دنیای ما این بود که تو بتونی امتیازهای لازمو کسب کنی که دانشگاه اتاوا بعنوان دانشآموز استثنایی قبولت کنه تا شهریه مثل بچههای کانادایی بدی که خیلی کمتر باشه که بابا سعید طفلک سختش نباشه. همه دنیای ما اون روز بود که رفتیم دانشگاهتو پیدا کردیمو ذوق کردیم، اتاقتو چیدیمو ذوق کردیم،تاتوهای جدید حنای دستتو میدیدیمو ذوق میکردیم. حالا من دوباره همینجا اتاقتو چیدم اما ذوق نمیکنم! منتظر کارت ملیتم که دوهفته پیش اقدام کردی ولی ذوق نمیکنم !دهها نامه بچگیتو که برام نوشتی میخونمو ذوق نمیکنم! مهربان جانم من فقط از همه حس هایی که داشتم، برام درد باقی مونده؛ کوهی از درد و تنهایی! کاش بیایند بگویند چرا تورو کشتند و بهت شهید میگویند؟»
دلارام داداشنژاد؛ کاش مجبور نشده بود بلیتش را عوض کند
دلارام قرار بود با هواپیمای لوفتهانزا ۱۷ دسامبر برای گذراندن تعطیلاتش به ایران برود و ۷ ژانویه هم به ونکوور برگردد. اما اشکالی که در ویزای دانشجوییاش پیش آمد، باعث شد ویزا و پاسپورتش صبح ۱۸ دسامبر به او برگردانده شوند. برای همین ناچار شد بلیطش را تغییر بدهد. «دلارام داداشنژاد»، دانشجوی ۲۶ سالهای است که در ونکوور درس میخواند و مسافر پرواز شماره پیاس۷۵۲ بود.
دلارام داداشنژاد اگر بود، یازدهم بهمن ۲۷ ساله میشد. او لیسانس خود را در رشته ژنتیک از «دانشگاه تهران» گرفت و برای آموختن زبان انگلیسی و ادامه تحصیل، به کانادا مهاجرت کرد. بعد از تکمیل زبان انگلیسی هم در رشته تغذیه در «دانشگاه لانگارا» در کانادا به ادامه تحصیل پرداخت.
دوستان دلارام میگویند او عاشق پدر، مادر و خواهرش بود. آنها اصلا انتظار نداشتند این موقع سال او را ببینند. وقتی برای ویزا و پاسپورتش مشکل پیش میآید، زنگ میزند و میگوید برای فردا بلیت دارم اما پاسپورتم نرسیده است. آنها هم سفرش را کنسل شده قلمداد میکنند . اما فردای آن روز دلارام آنها را سورپرایز کرده و پیغام میدهد من اینجاااااااااام.
اصلا انگار همه چیز دست به دست هم داد تا دلارام برای همیشه برود. موقع برگشت هم ساعت پرواز را اشتباه کرده بود و خیلی دیر به فرودگاه رسید. اما در آخرین لحظات گیت را بازکردند و سوار شد.
«شبنم شجریزاده»، یکی از کاربران توییتر ساکن کالیفرنیا در امریکا، تصاویری از مراسم خاکسپاری دلارام داداشنژاد را منتشر کرد و نوشت: «گفته میشود پرچم و تابوت، همه با هم وکیوم شده، از قبل آماده بودهاند. مادر متوفی اعتراض کرده بود به پرچم ولی کنده و جدا نمیشده است. سریع مامورها اقدام به دفن کردند و خاکسپاری درعرض دو دقیقه، همراه با تعداد بسیاری مأمور انجام شده است.»
ویدیوی کوتاهی از مراسم خاکسپاری دلارام منتشر شده که در آن پدر ش در حالیکه اشک و بغض امانش را بریده است، به حاضران میگوید: «یک خواهش دارم از همهتون در این وانفسا. در این وضعیت خراب، پول این گلها را از یک طریق مطمئن بفرستید برای هموطنان سیلزده در سیستان و بلوچستان؛ برای کسانی که مثل من عزیز از دست دادهاند و حالا سرپناهی هم ندارند. روح دختر من را اینطوری شاد کنید.»
مطالب مرتبط:
زندگی مجازی قربانیان سقوط (بخش اول)؛ خاموشی چند ذهن درخشان
زندگی مجازی قربانیان سقوط(قسمت دوم)؛ اندوهگین نیستم، من اندوه جهانم
زندگی مجازی قربانیان سقوط (بخش سوم)؛ آنها شور زندگی را نشانه گرفتند
زندگی مجازی قربانیان سقوط (بخش چهارم)؛ خشم، اندوه و همدردی ناظران فاجعه
زندگی مجازی قربانیان سقوط (بخش پنجم)؛ کودکی که هرگز زاده نشد
زندگی مجازی قربانیان سقوط (بخش ششم)؛ پسرم میخواست جاستین ترودو شود
زندگی مجازی قربانیان سقوط (بخش هفتم)؛ آرزوهایی که سوختند
زندگی مجازی قربانیان سقوط (بخش هشتم)؛ مصادره!
زندگی مجازی قربانیان سقوط (بخش نهم)؛ فراموش نمیکنیم
زندگی مجازی قربانیان سقوط(بخش دهم)؛ ما بازماندهها هزار بار میمیریم
زندگی مجازی قربانیان سقوط(بخش یازدهم)؛ ۱۷۶ آرزوی کوچک و بزرگ
زندگی مجازی قربانیان سقوط (بخش دوازدهم)؛ ما چقدر در وطن غریبیم
زندگی مجازی قربانیان سقوط (بخش سیزدهم)؛ کسی عذرخواهی نکرد
زندگی مجازی قربانیان سقوط (بخش چهاردهم)؛ تو با قلب ویرانه من چه کردی
زندگی مجازی قربانیان سقوط (بخش پانزدهم)؛ کاری نکنید، فقط ولمون کنید!
زندگی مجازی قربانیان سقوط(بخش شانزدهم)؛ قاتلان ژست صاحب عزا گرفتند
زندگی مجازی قربانیان سقوط (بخش هفدهم)؛ مادران انتظار
زندگی مجازی قربانیان سقوط (بخش هجدهم)؛ بی تو با خاطرههایت چه کنم؟
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر