کسری ساعتی؛ او رفیق بود
فاجعه سقوط هواپیمای مسافربری اوکراینی با شلیک موشک سپاه بر فراز آسمان تهران حالا ابعاد دیگری به خود گرفته است. بامداد ۱۴بهمن۱۳۹۸ انتشار یک فایل صوتی که دولت اوکراین از مکالمه میان خلبان هواپیمای شرکت آسمان با برج مراقبت منتشر کرد حاکی از آن بود که علاوه بر سپاه، مسوولان هواپیمایی کشور هم میدانستند که هواپیمای مسافربری اوکراینی با موشک ساقط شده است. هواپیمایی که قرار بود ۱۷۶ نفر را به مقصد برساند. آدمهایی که هریک رویاها و آرزوهایی در سر داشتند.
یکی از جانباختگان سقوط هواپیما «کسری ساعتی» است. مهندس صنایع از دانشگاه یزد در ایران که سالها قبل به کلگری کانادا مهاجرت کرده بود و از ابتدای سال ۲۰۱۸ بهعنوان مهندس کنترل کیفیت در شرکت صنعتی هواپیمایی Viking Air مشغول به کار شده بود.
یک منبع نزدیک به خانواده کسری ساعتی به ایرانوایر میگوید: «کسری دو فرزند دارد. پسرش دانیال دهساله است و دخترش دایانا بهتازگی به دنیا آمده بود. همسر و فرزندانش به ایران آمده بودند تا همسرش در کنار خانوادهاش به فرزند نوزادشان برسد. قرار بود کمی که بزرگتر شد دوباره به کانادا برگردند. کسری برای دیدن همسر، فرزندان و مادر سالمندش به ایران آمده بود و این اتفاق تلخ برای همیشه او را از آنها گرفت.»
این منبع آگاه در توصیف ویژگیهای اخلاقی کسری میگوید: «او پدری مهربان و مسوولیتپذیر بود فرزند اول خانواده بود و همیشه با تمام مشکلات کاری به مادرش که به بیماری سرطان مبتلاست و روند درمان را طی میکند رسیدگی میکرد.»
کسری ساعتی اصالتا اهل همدان بود. مادرش هنوز هم همانجا ساکن است. منبعی که با ایرانوایر گفتگو کرده است میگوید: «مادرش شنیده بود بیماری آنفولانزا شیوع پیدا کرده. به کسری گفت نمیخواهد در این زمان کمی که آمدی پیش زن و بچهات بیایی همدان. میترسید که در سفر بیمار شود؛ اما کسری نپذیرفت. در زمان کوتاهی که داشت به مادرش هم سر زد.»
او با اندوه میگوید: «شبی هم که پرواز داشت زنگ زده بود به مادرش و آخرین حرفش به مادرش این بود که برایم دعا کن!»
منبع نزدیک به خانواده کسری ساعتی از لحظههای تلخی میگوید که بر خانواده او و بخصوص مادر بیمارش گذشته است: «مادرش میگفت صبح از خواب بیدار شدم برای نماز. تلویزیون را روشن کردم. دیدم هواپیمایی که کسری میخواست با آن برگردد سقوط کرده. زنگ زدم به عروسم. عروسم گفت مامان من دارم به بچه شیر میدهم خواب دیدی؟ من همین بیست دقیقه قبل با کسری حرف زدم. پای هواپیما بود. گوشی رو خاموش کرده است. نگران نباش!»
خواهر همسر کسری ساعتی، با انتشار چند تصویر از او در اینستاگرامش درباره او نوشت: «چو از این کویر وحشت بهسلامتی گذشتی، به شکوفهها به باران برسان سلام ما را. برای همسر خواهرم که رفیق بود و عشق. او هم در پرواز تهران- کیف آسمانی شد.»
یکی از همکاران کسری ساعتی هم عکسی از او در اینستاگرامش به اشتراک گذاشته و درباره او نوشته است: «هیچ نمیتوان گفت. دوست و همکار بینظیری که در پرواز اوکراین بود و از بین ما رفت.»
بهاره اسفندیاری، همسر و دخترش؛ آرزوهای بربادرفته
زن سیاهپوش پشت میلهها ایستاده و نالان فریاد میکشد: «سیساله برادرم مُرده، من افتخار میکردم. او برای وطنش مُرده ولی اینها مفت مردند.» صورتش خیس اشک است. دست مامور امنیتی زن را پس میزند. زن مامور برای آرام کردنش میگوید: «شما هر کار بگویید ما همان کار را میکنیم.» زن سیاهپوش مینالد: «هیچکاری نکنید. فقط ولمون کنید. اینا که دارید خاکشون میکنید بچههای ما هستند. خدا لعنتتون کنه.»
ویدیوی این زن که در مراسم خاکسپاری عزیزانش در همدان گرفته شده بود خیلی زود شبکههای اجتماعی را پر کرد و واکنشهای زیادی برانگیخت. او خاله «بهاره حاج اسفندیاری» از جانباختگان هواپیمای مسافربری ساقطشده توسط موشکهای سپاه است.
پیکرهای بهاره، همسر و دخترش هم مثل پیکر بسیاری از جانباختگان این فاجعه از سوی ماموران امنیتی مصادره شد. تابوتها روی دوش ماموران امنیتی تا محل خاکسپاری تشیع شد و نزدیکان بهاره و دخترش نتوانستند با آنها در حریم امن و راحت خانوادگی وداع کنند.
کاربران زیادی با هشتگ #فقط_ولمون_کنید از این زن نوشتند و نسبت به مصادره مراسم عزای جانباختگان توسط نیروهای سپاه و آزار مضاعف بازماندگان واکنش نشان دادند.
یکی از دوستان بهاره اسفندیاری به ایرانوایر میگوید: «بهاره به همراه همسرش «مهدی صادقی» و دختر دهسالهشان «آنیسا» برای دیدار خانواده به ایران آمده بودند. بهاره و همسرش در کانادا و در جامعه ایرانیان چهرههای شناختهشدهای هستند. مهدی قبلا برای بنیاد حقوق بشری Habitat for Humanity در مانیتوبا کانادا فعالیت میکرد. چند سال قبل همراه با بهاره و آنیسا برای کار با مجموعهای به نام Fresh Project به وینیپگ مهاجرت کرد. بهاره هم در جامعه ایرانیان کانادا بسیار فعال بود و به بچهها زبان فارسی درس میداد.»
صفحههای فیسبوک بهاره و همسرش مهدی پر است از عکسهای یک خانواده شاد خندان. تصاویری در کنار سفره هفتسین، برخی از عکسها از تدارک جشنهای فرهنگی در وینیپگ کانادا گرفته شده، تبلیغات برنامههایی که بهاره و مهدی در برگزاری آنها مشارکت میکردند.
از میان این عکسها اما یکی از آنها جان آدم را به آتش میکشد. یک نقاشی که آنیسا وقتی کوچکتر بوده از خودش، پدر و مادرش و زمستان کشیده است.
«آنیسا صادقی»، دختر دهساله مهدی و پریسا چهرهای شیرین دارد. چشمهای خندان و گیسهای سیاه انبوه که البته خودش آنها را قهوهای توصیف میکند. او ویدیوی کوتاهی از خودش، خانوادهاش، سرگرمیها و آرزوهایش ساخته و در یوتیوب آپلود کرده بود. نام ویدیو «رویای آنیسا» است.
او آرزو داشته در رشتههای ورزشی رزمی قهرمان شود. حالا به افتخار آنیسا صادقی در وینیپگ یک بورسیه تحصیلی به نام «رویای آنیسا» نام گرفته و از سوی مدرسهای که او در آن تحصیل میکرد به دانشآموزانی شبیه به او اهدا خواهد شد. او که آرزویش این بود که «قدمی برای وینیپگ» بردارد.
مدرسه محل تحصیل آنیسا گفته است این بورسیه ۳۰ هزار دلاری به دانشآموزانی اهدا خواهد شد که با مشکلات مالی، فیزیکی، فرهنگی یا موانع ذهنی مواجهاند و این مشکلات مانع دسترسی آنها به امکان تحصیل و فعالیتهای خارج از برنامه خواهد شد.
آلما اولادی؛ حقش نبود
«چرا هواپیما رو زدید؟ من با خودم قرار گذاشتم که هر هفته در موردت بگم: #آلما_اولادی مسافری از هواپیما که زیاد هم در اخبار اسمی ازش نیومد. دختری شاد، دلچسب و مهربان، دانشجوی دکتری ریاضی، نه حق او و خانوادهاش و نه حق هیچکدوم مسافرا این نبود. چرا هواپیما رو زدید؟ چرا زدید؟»
این توییت را «زهرا کهرام» از داوطلبان همکاری با جمعیت امام علی منتشر کرده است. با تصویری از یک دختر جوان. دختر عینک آفتابی به چشم دارد. روی زمین کویر نشسته، به پهنای صورت میخندد و شنهای کویر را با دست به اطرافش پاشیده. شنها شبیه دو بال فرشته در این تصویر ثبت شدهاند.
آلما اولادی، فارغالتحصیل رشته ریاضی و علوم کامپیوتر از دانشگاه امیرکبیر بود. وقتی دو سال قبل تصمیم گرفت برای ادامه تحصیل در مقطع دکترا به اوتاوا در کانادا برود و از ایران مهاجرت کند، برای رسیدن به هدفش، خانواده، دوستان و کشوری که در آن به دنیا آمده بود را پشتسر گذاشت.
«هومن باقری»، دایی آلما که در لاسوگاس آمریکا زندگی میکند در گفتگو با یک نشریه کانادایی میگوید: «آخرین بار که دیدمش تابستان بود. بهشدت برای تحصیلش هیجانزده بود. بیوقفه از اوتاوا، کانادا، دانشگاه و زندگی که پیش رویش بود حرف میزد.»
آلما در تعطیلات ژانویه از فرصت استفاده کرد برای اینکه تولد ۲۷ سالگیاش را در کنار دوستان و خانوادهاش در ایران جشن بگیرد. یکی از کاربران توییتر درباره او نوشت: «#آلما_اولادی یه دختر مهربون، آروم، خندون بود که عاشق ریاضی بود. یه خونواده باحال داشت که اون موقعها همش سفر داخلی میرفتن با ماشینشون ... تولد ۲۷ سالگیشو رو آورد تهران گرفت، پیچ اینستاش رو هم بست تا برسه کانادا باز کنه و ما حتی دیگه عکسهاشو نمیتونیم ببینیم، راستی آلما یعنی سیب»
دایی آلما اولادی میگوید: «فقط خدا میداند در روزهای گذشته چقدر اشک ریختهام. با مادر آلما حرف میزنم. اصلا باور ندارد که دخترش اینطوری از بین رفته است. همهاش میگوید من خودم به فرودگاه بردمش، سوار هواپیما شد، حتما حالا در اوتاواست تا برای دانشگاهش آماده شود. هیچ باورش نشده است.»
مطالب مرتبط:
زندگی مجازی قربانیان سقوط (بخش اول)؛ خاموشی چند ذهن درخشان
زندگی مجازی قربانیان سقوط(قسمت دوم)؛ اندوهگین نیستم، من اندوه جهانم
زندگی مجازی قربانیان سقوط (بخش سوم)؛ آنها شور زندگی را نشانه گرفتند
زندگی مجازی قربانیان سقوط (بخش چهارم)؛ خشم، اندوه و همدردی ناظران فاجعه
زندگی مجازی قربانیان سقوط (بخش پنجم)؛ کودکی که هرگز زاده نشد
زندگی مجازی قربانیان سقوط (بخش ششم)؛ پسرم میخواست جاستین ترودو شود
زندگی مجازی قربانیان سقوط (بخش هفتم)؛ آرزوهایی که سوختند
زندگی مجازی قربانیان سقوط (بخش هشتم)؛ مصادره!
زندگی مجازی قربانیان سقوط (بخش نهم)؛ فراموش نمیکنیم
زندگی مجازی قربانیان سقوط(بخش دهم)؛ ما بازماندهها هزار بار میمیریم
زندگی مجازی قربانیان سقوط(بخش یازدهم)؛ ۱۷۶ آرزوی کوچک و بزرگ
زندگی مجازی قربانیان سقوط (بخش دوازدهم)؛ ما چقدر در وطن غریبیم
زندگی مجازی قربانیان سقوط (بخش سیزدهم)؛ کسی عذرخواهی نکرد
زندگی مجازی قربانیان سقوط (بخش چهاردهم)؛ تو با قلب ویرانه من چه کردی
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر