جلوگیری از سوگواری مادران و پدران داغدار، مصادره پیکرهای جانباختگان، فرمایشی کردن مراسمهای یادبود، ضرب و شتم حاضران در مراسم حکومتی عزاداری که به شکلی از کنترلشان خارج میشوند، احضار بستگان به اطلاعات سپاه به دلیل تمرد از پذیرش برنامههای تبلیغاتی حضور سپاهیان در خانهها و مراسم یا مصاحبههای نمایشی با صداوسیما و اعلام رضایت از مبارزه با امریکا گوشههایی از اندوه مضاعفی هستند که بر بازماندگان آن ۱۷۶ مسافر هواپیمای اوکراینی که توسط موشکهای سپاه پاسداران سرنگون شد، گذشته است.
یکی از بستگان «امیرحسین قاسمی»، تازه دامادی که پنج ماه قبل مراسم ازدواجش را برگزار کرده و در تعطیلات ژانویه برای تجدید دیدار با همسر و بستگانش به ایران آمده بود، به «ایرانوایر» میگوید: «امیرحسین اهل کرمان بود. سه سال قبل برای ادامه تحصیل به کانادا مهاجرت کرد. تعطیلات امسال، برادر دیگرش که در امریکا زندگی میکند، به ایران آمد. امیرحسین هم از تعطیلات ژانویه استفاده کرد تا بتواند بعد از شش سال که او را ندیده بود، چند روزی در کنار برادر، همسر نوعروس و خانوادهاش باشد.»
این فرد نزدیک به خانواده رستمی میگوید: «حتما مراسم فرمایشی برگزار شده برای امیرحسین را دیدهاید. اگر ندیدهاید، حتما عکس او را روی بنر نصب شده بر سر در ورودی محل برگزاری مراسم در شبکههای اجتماعی دیدهاید که کراواتش را سانسور کردهاند. ما فقط برای این که مراسم در آرامش و بدون دردسر برای عزیزانی که زحمت کشیدند و برای همراهی آمدند برگزار شود، ناچار شدیم کوتاه بیاییم. سپاهیها خودشان بنر را به محل برگزاری مراسم آوردند و در مقابل در ورودی نصب کردند. تمام وجودمان آتش بود. خون خونمان را میخورد اما جان و توانی نبود که مقاومت کنیم.»
اشاره او به تصویری از امیرحسین قاسمی است که کراوات او را با پرندهای جایگزین کرده و در کنار نامش، از لقب «شهید» استفاده شده است.
امیرحسین قاسمی دانشجوی مقطع کارشناسی ارشد در رشته مهندسی پزشکی در «دانشگاه مانیتوبا» شهر «وینیپگ» در کانادا بود. به گفته یکی از دوستان نزدیکش، انسان امیدوار به آیندهای بود که قصد داشت با اتمام تحصیلاتش به ایران برگردد.
«مرتضی توکلی»، دوست و همدانشکدهای امیرحسین در دانشگاه به شبکه تلویزیونی «سیبیسی» (CBC) گفته است: «مثل این میماند که برادرم را از دست داده باشم. ما همه جا با هم بودیم. امیرحسین خیلی آدم همراهی بود؛ با همه دوستانش.»
منبع نزدیک به خانواده قاسمی که با «ایرانوایر» گفتوگو کرده، آخرین تصویر از امیرحسین قاسمی را در اختیارمان قرار داده است؛ یک سلفی که امیرحسین پیش از پرواز در هواپیما از خودش گرفته و پیغام داده که پروازش انجام شده است: «انگار میدانست که دیگر دیداری در کار نیست. با همه وقتی خداحافظی میکرد، میگفت تا یک سال دیگر نمیتوانم بیایم. این عکس را هم فرستاد و نوشت ما پریدیم، پنج ساعت دیگه میرسیم. این کارش هیچ سابقه نداشت. تو را به خدا صدای ما باشید.»
به عکسهای اینستاگرام امیرحسین قاسمی که نگاه میکنید، هیچ عکسی را نمیبینید که لبخند نزده باشد. لبخند ساختگی نه، خندههای از ته دل. در یکی از آنها در کنار عروس جوانش ایستاده است و هر دو لبخند به لب دارند و به هم خیره شدهاند.
فروغ خادم؛ جواهری بود که سوخت
نگران بود؛ نگران اخباری که از حمله نظامی ایران به پایگاه امریکایی در عراق شنیده بود؛ آنهم درست یک شب قبل از پرواز بازگشتش به کانادا.
«فروغ خادم» فارغالتحصیل دکترا از دانشگاه «مانیتوبا» در وینیپگ کانادا بود. او هم مثل بسیاری از ایرانیان مقیم خارج از کشور از تعطیلات سال نو میلادی برای تجدید دیدار با خانوادهاش استفاده کرده بود.
فروغ وقتی در ایران بود، از رییس خود در دانشگاه پیغامی دریافت کرد که از او پرسیده بود:«همه چیز خوب است؟»
فروغ پاسخ داده بود: «سلام رییس، من خوبم. امشب پرواز برگشت دارم. امیدوارم که به زودی شما را ببینم. فقط به خاطر خبرهایی که شنیدم، کمی نگرانم.»
مدیر گروهی که فروغ خادم در دانشگاه با آنها همکاری میکرد، به تلویزیون سیبیسی کانادا گفته است او و فروغ برای اولین بار در سال ۲۰۱۰ در یک سمینار که از طرف سازمان بهداشت جهانی در تهران برگزار شده بود، همدیگر را ملاقات کرده بودند: «فروغ یکی از دانشجویانی بود که در این سمینار همراه ما بود؛ به خاطر این که زبان انگلیسی را بسیار عالی حرف میزد، خیلی مهربان بود و روابط عمومی فوقالعادهای داشت.»
او گفته است: «کنفرانس که به پایان رسید، من به فروغ گفتم اگر هر زمانی خواستی در مقطع دکترا در خارج از کشورت ادامه تحصیل بدهی، حتما با من تماس بگیر.»
فروغ خادم تحصیلاتش را همین امسال به پایان برد. او یکی از کاندیدای زیر ۴۰ سال امسال تلویزیون سیبیسی کانادا بود در برنامهای که برای سازندگان، رهبران و ایجاد کنندگان تغییر در زندگی پیش از ۴۰ سالگی برگزار میشود.
او به دلیل انجام یکسری تحقیق در زمینه ایمنی در برابر بیماریهای عفونی مورد تقدیر قرار گرفته بود. فروغ موفق شده بود داروی جدیدی را برای یک بیماری شناسایی کند که سالانه ۲۰ تا ۳۰ هزار نفر را میکشد. تحقیقات فروغ خادم در پنج مجله تخصصی معتبر منتشر و در یکی از آنها به عنوان سرمقاله کار شده بود.
فروغ خادم توانسته بود در رقابتی نفسگیر، تمامی دانشجویان دکترای چند دانشکده را در تخصص خود پشت سر بگذارد و به عنوان پاداش، با یکی از برندگان جایزه «نوبل» دیدار کند. او بعد از بازگشت از این مراسم، به رییس خود گفته بود: «اگر امروز بمیرم، به اندازه کافی زندگی کردهام. من خیلی چیزها یاد گرفتم.»
مدیر گروه فروغ خادم گفته است: «به جرات میتوانم بگویم فروغ جواهری بود که بشریت از دست داد.»
دانشگاه وینیپگ کانادا حالا با یاد فروغ خادم، یک بورس تحصیلی برای دانشجویان دکترا راهاندازی کرده است.
پیکر فروغ در امامزادهای در ده «ونک» آرام گرفته است. تصاویر منتشر شده از مراسم خاکسپاری او، تکاندهندهاند؛ تصویرهایی که بهت بازماندگان در پی خاکسپاری او را نشان میدهند. زنان و مردان سیاهپوش، در هم گره خورده و همدیگر را به آغوش کشیدهاند و در فریم بعدی، در بهت و سکوت به سیمان خیس روی گور خیره ماندهاند.
فاطمه کازرانی و محمدحسین ساکت؛ عکسهایی که بر جای ماندند
از تکان دهندهترین تصاویر منتشر شده پس از سقوط هواپیمای مسافربری اوکراینی در آن صبح تلخ ۱۷ دی ۱۳۹۸، تصویر اشیا و وسایل بازمانده از مسافران پرواز ناتمام بود؛ از کفش قرمز یک دختربچه تا فیل صورتی نیمسوختهای که حتما قرار بوده در گوشهای از اتاق کودکی جا خوش کند. از قالیچهای که زوج جوانی برای گوشهای از آشیانهشان با خود میبردند تا عکسهای مراسم عروسی تازه عروس و دامادها.
یکی از این تصاویر که البته از سوی رسانههای داخلی با سانسور منتشر شد، عکسی از مراسم ازدواج زوج جوانی بود که هر دو در این فاجعه جان باختند؛ «فاطمه کازرانی» با نام مستعار «فایه» و «محمدحسین ساکت» که او را «دنیل» صدا میزدند.
آنها از تعطیلات سال نو میلادی استفاده کرده بودند تا مراسم ازدواج خود را در میان عزیزان و خانوادههایشان برگزار کنند. هشتم ژانویه آنها پس از پایان تعطیلات، از ایران به کانادا بازمیگشتند.
فاطمه کازرانی پزشک و دستیار ارولوژیست بود و محمدحسین ساکت مهندس مکانیک. آنها در آپارتمانی در شمال ونکوور زندگی میکردند که شرکت محل کار آقای ساکت در اختیارشان قرار داده بود.
عکسها و ویدیوهایی که فاطمه کازرانی از خود و همسرش در اینستاگرام به اشتراک میگذاشت، همواره زوج خوشبختی را نشان میدادند که عاشق سفر و کشف سرزمینهای تازه و تجربههای نو بودند.
فوریه ۲۰۱۹، فاطمه در حساب شخصی اینستاگرامش تصویری منتشر کرده و نوشته بود که امسال روز «ولنتاین» را نتوانستیم با هم جشن بگیریم چون درگیر پروسه پرپیچ و خم گرفتن ویزا بودیم.
آنها اما همان سال پس از حل مشکل ویزا و پیوستنشان به هم در کانادا، یک شب برفی در رستورانی زیبا و دنج با هم شام خوردند و یکی شدنشان را جشن گرفتند.
فاطمه، شعر، نکات مهمی که مهاجران به کانادا ممکن بود برایشان جذاب باشد، کلیپهای آموزش زیبایی، سفرهای دونفره، میهمانیهای شام عاشقانه، تجربه معاشرت و کار در سرزمین جدید و هر آن چه با آن خوش بود، در حساب اینستاگرام شخصی خود منتشر میکرد. یکی از تصویرهای منتشر شده، عکس سیاه و سفیدی است که در میهمانی سال نو میلادی، در شرکتی که محمدحسین ساکت در آن مشغول به کار بود، گرفته شده است.
همان تصویر حالا پس از سقوط هواپیما و جانباختن این زوج جوان، در مراسم یادبودی که در شرکت برایشان برگزار شده، یادآور حضور آنها است.
محمدحسین ساکت به گواه دوستانش اما چندان اهل زندگی در فضای مجازی نبود. در زندگی واقعی ولی همیشه در کنار دوستانش حاضر بود. هر کمکی که میتوانست، دریغ نمیکرد و به شدت برای ساختن آیندهای بهتر در تلاش بود.
یکی از کاربران توییتر که با محمدحسین ساکت آشنایی داشته، با انتشار تصویر این زوج جوان در حساب کاربری خود نوشته است: «چند سال پیش که برای بار اول اومد کانادا، چند روزی رو خونه ما گذروند. مهربان و خندان و شوخ و امیدوار بود. رومیزی ترمهای که آورده بود، هر نوروز و یلدا پهنه رو میز خونه. یادت جاودان حسین عزیز. قلبمون سنگین و شکستهست.»
صدای ضجههای زنی که از بن جان فریاد میزند «وای نرو مادر»، حتی مامور امنیتی که در میانه گور ایستاده و منتظر است پیکر را به دستش برسانند تا به خاک بسپارد، منقلب میکند. خاکسپاری این زوج جوان هم به سیاق دیگران، در شرایط امنیتی برگزار شد. یکی از دوستان محمدحسین ساکت در پیغامی به «ایرانوایر» نوشت: «چه روزها و شبهایی تلاش کرده و درس خونده بودند که آیندهشون رو بسازن! ولی آتش #انتقام_سخت_سپاه آرزوهايشان را به گور برد.»
مطالب مرتبط:
زندگی مجازی قربانیان سقوط (بخش اول)؛ خاموشی چند ذهن درخشان
زندگی مجازی قربانیان سقوط(قسمت دوم)؛ اندوهگین نیستم، من اندوه جهانم
زندگی مجازی قربانیان سقوط (بخش سوم)؛ آنها شور زندگی را نشانه گرفتند
زندگی مجازی قربانیان سقوط (بخش چهارم)؛ خشم، اندوه و همدردی ناظران فاجعه
زندگی مجازی قربانیان سقوط (بخش پنجم)؛ کودکی که هرگز زاده نشد
زندگی مجازی قربانیان سقوط (بخش ششم)؛ پسرم میخواست جاستین ترودو شود
زندگی مجازی قربانیان سقوط (بخش هفتم)؛ آرزوهایی که سوختند
زندگی مجازی قربانیان سقوط (بخش هشتم)؛ مصادره!
زندگی مجازی قربانیان سقوط (بخش نهم)؛ فراموش نمیکنیم
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر