هولوکاست فاجعهای تاریخی است که در آن شش میلیون یهودی و صدها هزار رومایی (کولی)، همجنسگرا، اسلاو، سوسیالیست، کمونیست، افراد معلول و میلیونها فرد بیگناه دیگر کشته شدند. حکومت ایران همواره این جنایت تاریخی را افسانه خوانده و آن را انکار کرده است. این مقاله بخشی از «پروژه سرداری» است که در ایرانوایر با همکاری موزه بزرگداشت هولوکاست ایالات متحده منتشر میشود. «پروژه سرداری» شامل سلسله مقالات و ویدئوهایی است که در آن به جوانب مختلف هولوکاست میپردازیم. خوشحال میشویم نظر شما را درباره این سری بشنویم. لطفا با این ایمیل یا از طریق شبکههای اجتماعی با ما در تماس باشید: info@iranwire.com
رهبران آلمان نازی که جامعهای تحصیلکرده و مدرن بود، قصد داشتند میلیونها مرد، زن و کودک را تنها به دلیل هویت یهودی آنان نابود کنند. مرور این روند برای فهمیدن بهتر شرایطی که امکان به وجود آمدن خشونت جمعی وجود دارد و همچنین اقدامات لازم برای جلوگیری از ایجاد دوباره چنین شرایطی به ما کمک خواهد کرد.
هولوکاست یک رویداد یگانه و منفرد نبود. رویدادی نبود که به یکباره اتفاق بیفتد. هولوکاست نتیجه مجموعهای از شرایط، رویدادها و همچنین تصمیمات فردی بود که طی سالها اجرا شد. بسیاری از خط و مرزهای سیاسی، اخلاقی و حتی روانی زیرپا گذاشته شد و در نهایت رهبران نازی تصمیم به اجرای برنامهای غیر قابل تصور گرفتند؛ یک برنامه مدون و مشخص و نظاممند برای نابودی همه یهودیان اروپا.
چه شرایطی امکان وقوع هولوکاست را فراهم کرد؟
تاثیرات جنگ جهانی اول
ویرانی وسیع و کشتاری که طی جنگ جهانی اول (۱۹۱۴ تا ۱۹۱۸) صورت گرفت، عصر جدیدی از بیثباتی را در جهان آغاز کرد. در پی این بیثباتی جنبشهایی افراطی همچون کمونیسم، فاشیسم و ناسیونال-سوسیالیسم ظهور کردند. سلطنتهای چندصدساله با ناآرامیهای گسترده اجتماعی روبهرو شدند و از میان رفتند. انقلاب ۱۹۱۷ روسیه که به سقوط تزار منجر شد، ترس از انقلاب کمونیستی را در محافل طبقات متوسط و بالاییِ جوامع غربی برانگیخت. حاکمان کمونیست روسیه مالکیت خصوصی را ملغی و عبادت مذهبی را ممنوع کردند. آنها همچنین قصد داشتند تا انقلابهایی را در سراسر جهان و مشخصا آلمان آغاز کنند.
در آلمان اما همه گرایشهای سیاسی به خاطر جنگ، شکست تحقیرآمیز ملت و شرایط سخت معاهده صلح ورسای ضربات روانی خورده بودند. جمهوری وایمار که جایگزین پادشاهی آلمان شد و معاهده ورسای را امضا کرد، به زحمت میتوانست حمایت جامعه را به سوی خود جلب کند. بسیاری از آلمانیها جمهوری وایمار را عامل افول قدرت و عظمت کشور خود میدانستند. رهبران وقت در این دوره نتوانستند خشونت خیابانی گروههای مسلح آلمانی از هر دو جبهه راست افراطی و چپ افراطی را کنترل کنند. در حالی که هیچکدام از احزاب سیاسی نتوانستند اکثریت آراء را پس از ۱۹۱۹ به دست آورند، رهبران جمهوری وایمار مجبور به سرکوب تلاش به کودتا شدند؛ این کشور در عین حال با بحرانهای شدید اقتصادی نیز روبهرو بود.
حمل یک سرباز مجروح با برانکارد در طول نبرد سُم در جنگ جهانی اول. فرانسه، سپتامبر ۱۹۱۶
رکود اقتصاد جهانی که از سال ۱۹۲۹ شروع شد، تاثیر بهخصوص سختی بر آلمان داشت. ناتوانی احزاب سیاسی قدیمی در تزریق امید به آلمانیهای بیکار، گرسنه و مستاصل، فرصت را برای حزب نازی فراهم کرد. آدولف هیتلر، رهبر این حزب نوپای افراطی و آشکارا ضددموکراتیک، به شیوهای ماهرانه ترسها و نارضایتیهای آلمانیها را به پلی برای جلب حمایت مردمی تبدیل کرد. محافظهکاران شناختهشده که از حکومت استبدادی یا غیردموکراتیک حمایت میکردند، در سال ۱۹۳۳ برای انتصاب هیتلر به عنوان رییس دولت (صدراعظم) لابی کردند. آنها به اشتباه تصور میکردند که میتوانند او را کنترل کنند.
بسیاری از آلمانیها که اعتقاد خود به توانایی نهادهای دموکراتیک برای بهبود زندگی را از دست داده بودند، با تعلیق قانون اساسی توسط نازیها، با جایگزینی جمهوری آلمان با حکومت دیکتاتوری و تبدیل هیتلر به بالاترین قانون سرزمین کنار آمدند. آنان به ازای از دست دادن حقوق و آزادیهای فردی، امیدوار بودند تا هیتلر اقتصاد را بهبود بخشد، به تهدید کمونیستها پایان دهد و آلمان را دوباره به ملتی قدرتمند و سرافراز تبدیل کند.
حزب نازی
وقوع هولوکاست بدون به قدرت رسیدن نازیها و نابودی دموکراسی آلمان به دست آنها امکانپذیر نبود.
در ژانویه ۱۹۳۳ که هیتلر زمام امور را به دست گرفت، آلمان یک جمهوری با نهادهای دموکراتیک بود. قانون اساسی آن حقوق برابر تمام افراد از جمله یهودیان را به رسمیت میشناخت و پاسداری میکرد. نازیها حکومتی دیکتاتوری را برپا کردند که حقوق و آزادیهای اساسی را محدود میکرد. آنها آرمان «جامعه ملی» متشکل از افراد دارای «خون آلمانی» را ترویج میکردند. یهودیان، روماها (کولیها)، معلولان جسمی و روانی و دیگرانی که از نظر نژادی پستتر تلقی میشدند یا باورها و رفتارهای آنان مورد قبول نازیها نبود، از این جامعه خارج دانسته شده و به عنوان تهدیدی برای آن به شمار میرفتند.
رژیم نازی به دنبال حذف یهودیان از زندگی سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی آلمان بود. بسیاری از آلمانیها به تلاشهای حکومت یاری میرساندند یا آنرا میپذیرفتند. نازیهای فعال از جمله اعضای سازمان «جوانان هیتلر» با ارعاب به سراغ یهودیان و غیریهودیان میرفتند تا هنجارهای اجتماعی و فرهنگی جدید را اعمال کنند. اعضای سازمانهای حرفهای نازی دست به حذف یهودیان از بیشتر حرفهها زدند. کارمندان دولت، وکلا و قضات قوانین و فرامینی را نوشتند و اعمال کردند که یهودیان آلمانی را از شهروندی، حقوق، کسب و کار، امرار معاش و املاک محروم میکرد و آنها را از زندگی عمومی حذف میکرد.
پیش از جنگ جهانی دوم، هدف نهایی رژیم نازی از آزار و اذیت یهودیان، وادار کردن آنها به مهاجرت بود. بسیاری از یهودیان به دنبال پناهگاههای امن در خارج از کشور از جمله ایالات متحده بودند. اما فرایند مهاجرت بسیار دشوار، پرهزینه و پیچیده بود و تعداد کمی از کشورها حتی فرصت جابهجایی را ارائه میکردند. با وقوع جنگ جهانی دوم دیگر حتی شانس فرار هم وجود نداشت. در این زمان بود که نفرت ایدئولوژیک نازیها از یهودیان، در پوشش جنگ مبدل به نسلکشی شد.
یهودستیزی
یهودیان اروپا که اقلیتی کوچک در اروپای عمدتا مسیحی بودند و یهودیان آلمان که کمتر از یک درصد از جمعیت این کشور به شمار میرفتند، به طور کل با تبعیض و آزار فراوان و طولانیمدت مواجه بودند. در اوایل قرن بیستم و با متمرکز شدن جمعیت یهودیان در روسیه و دیگر مناطق شرق اروپا، این یهودیان دورههایی خشونتآمیز را تجربه کردند. میلیونها یهودی در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم خاک روسیه را ترک کردند. بسیاری از آنها به دنبال یک زندگی بهتر عزم سفر به ایالات متحده را داشتند.
موضع نازیها نسبت به یهودیان و سایر اقلیتها حتی پیش از به قدرت رسیدن این حزب نیز کاملا واضح و قابل پیشبینی بود. با این حال، بیشتر آلمانیهایی که در اوایل دهه ۱۹۳۰ به حزب نازی رای دادند، اساسا به خاطر یهودستیزی این کار را نکردند.
هنگامی که نازیها قدرت را در دست گرفتند، یهودستیزی به سیاستی عمومی تبدیل شد. در همین دوره بود که اعتقادات یهودستیزانه از طریق پروپاگاندایی که زندگی روزمره را فرا گرفته بود، گسترش یافت. از جمله این بلندگوهای تبلیغاتی میتوان به رادیو، مدارس، پلیس، ارتش، شاخه آموزشی جنبش جوانان هیتلر و تمامی انواع و گونههای فرهنگ عامه اشاره کرد. در این میان لغو آزادی بیان و آزادی مطبوعات توسط نازیها، ضمانتی بر این امر بود که دیگر هیچ دیدگاه میانهرویی در آلمان شنیده نخواهد شد.
پوستر تبلیغاتی برای فیلم یهودستیزانه «یهودی ابدی» بر دیوار ساختمانی در هلند. آمستردام، هلند، ۱۹۴۲
رگبار مداوم تبلیغات یهودستیزانه بالاخره تاثیرات مورد نظر خود را نیز به همراه داشت. این امر به فضای بیتفاوتی نسبت به آزار و اذیت یهودیان در آلمان کمک کرد. یهودیان آلمانی که حقوق برابر آنان در سال ۱۸۷۱ تضمین شده بود و حتی تا سال ۱۹۳۳ حقوق آنان تحت حمایت دولت بود، به سرعت از شهروندان به راندهشدگان تبدیل شدند. این یهودستیزی مداوم و نظاممند باعث ایجاد بیتفاوتی نسبت به آزار و اذیت یهودیان در آلمان شد. نازیها البته در طول جنگ نیز از سازوکار پروپاگاندا برای برانگیختن تعصبات ضدیهودی موجود در کشورهای اشغالی استفاده میکردند.
ایدئولوژی
باورها و یا ایدئولوژی نازیها بر پایه نژادپرستی و یهودستیزی بنا شده بود. نازیها معتقد بودند که نوع بشر به گروههای مختلفی تقسیم میشود و اعضای هر گروه دارای ویژگیهای «خونی» یا نژادی مشترک هستند. مطابق این عقیده، «خون آلمانی» نسبت به سایر گروهها «برتر» شناخته میشد، در حالی که برخی از گروهها آنقدر «پست» بودند که «فروانسان» به شمار میرفتند. از نظر نازیها، یهودیان (مردمانی با تبار یهودی، صرفنظر از اینکه مناسک دین یهودیت را انجام میدادند یا خیر) نه تنها «فروانسان» بلکه «خطرناکترین دشمن مردم آلمان» بودند. در حقیقت برنامه نسلکشی توسط نازیها بدون این باورها نمیتوانست به وقوع بپیوندد.
تلاش نازیها برای تبدیل آلمانیها به یک «نژاد برتر» که قرار بود به نسلهای آینده در اروپا تسلط پیدا کند، چندین الزام و پیششرط داشت. نخست این که اطمینان حاصل شود که آلمانیها از نظر نژادی «خالص» و سالم هستند. این به معنای ممنوعیت ازدواج آلمانیها با افرادی بود که به عنوان یهودی پستتر بودند و یا افراد دارای نقص، مانند افرادی که معلولیت جسمی یا روانی داشتند. یکی دیگر از این الزامات نیز تسخیر سرزمینی بود که به عنوان «فضای حیاتی» برای «نژاد برتر» آلمانی انتخاب شده بود. کشتار غیرنظامیان برای رسیدن به هدف سلطه طولانی مدت، نتیجه این آزار و اذیت نظاممند، چه پیش از جنگ و چه در زمان جنگ بود.
جنگ جهانی دوم
نسلکشی یهودیان اروپا و کشتارهای دیگر رژیم نازی، بدون موفقیتهای ارتش آلمان در جنگ جهانی دوم عملا ممکن نبود. جنگی که بنا به اعلام هیتلر برای بقای آلمانها انجام میشد، انگیزه و همچنین فرصتی را برای ارتکاب قتلعام نظاممند برای رژیم نازی فراهم آورد. قتلعام نظاممند رژیم نازی با کشتن بیماران معلولی که در مراکز بهداشت روانی در آلمان زندگی میکردند، آغاز شد؛ بیمارانی که نازیها آنها را عامل تخلیه منابع و «نالایق برای زندگی» میدانستند.
نازیها معتقد بودند که یهودیان خطرناکترین دشمن آلمانیها هستند، از همین رو برای نابودی کامل آنها تلاش میکردند. پیروزیهای نظامی آلمان تقریبا تمام یهودیان اروپا را تحت تاثیر قرار داد. در هنگام شروع جنگ تنها کمتر از ۳۰۰هزار یهودی در آلمان زندگی میکردند. اکثریت قریب به اتفاقِ حدود شش میلیون یهودی به قتل رسیده در هولوکاست، در سرزمینهایی که آلمان اشغال کرده بود، زندگی میکردند.
نقش رهبران و مردم عادی چه بود؟
رهبران نازی کمکهای فراوان و بیشماری را از مقامات و مردم عادی آلمان و همچنین ۱۷ کشور دیگر که قربانیان در آن زندگی می کردند، دریافت کردند.
غیرآلمانیها اغلب به خاطر منافع شخصی و محاسبات و منافع سیاسی خود به نازیها کمک میکردند. با بیشتر شدن پیروزیهای آلمان در جنگ و مطرح شدن ظن و گمان پیروزی نهایی آنها، رهبران خارجی، مقامات و مردم عادی نیز بیشتر با این رژیم همکاری میکردند. هنگامی که یهودیان را جمع میکردند تا تیرباران کنند یا اینکه آنان را «به شرق منتقل کنند»، بیشتر مردم ایستاده بودند و تنها رنج همسایگان خود را نظاره میکردند. گاهی اوقات نیز با غارت اموال بهجایمانده از خانه یهودیان و تصرف آن خانهها به سود و منفعتی نیز دست پیدا میکردند. در این میان گروه کمشماری نیز درصدد کمک به یهودیان برمیآمدند.
مطالب مرتبط:
عاملان و قربانیان هولوکاست چه کسانی بودند؟
آن فرانک؛ فاجعه هولوکاست و دفترچه خاطرات دختری نوجوان
نازیها و متحدانشان حتی به کودکان رحم نکردند
یهودیان تنها قربانیان هولوکاست نبودند
پیش از هولوکاست حدود نه میلیون یهودی در اروپا زندگی میکردند
چرا و چگونه مردم عادی در سراسر اروپا، در کشتار همسایگان یهودی خود سهیم شدند؟
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر