پنجشنبه ۷ بهمن (۲۷ ژانویه) روز جهانی گرامیداشت هولوکاست است. هولوکاست فاجعهای تاریخی است که در آن شش میلیون یهودی و صدها هزار رومایی (کولی)، همجنسگرا، اسلاو، سوسیالیست، کمونیست، افراد معلول و میلیونها فرد بیگناه دیگر کشته شدند. حکومت ایران همواره این جنایت تاریخی را افسانه خوانده و آن را انکار کرده است. این مقاله بخشی از «پروژه سرداری» است که در ایرانوایر با همکاری موزه بزرگداشت هولوکاست ایالات متحده منتشر میشود. «پروژه سرداری» شامل سلسله مقالات و ویدئوهایی است که در آن به جوانب مختلف هولوکاست میپردازیم. خوشحال میشویم نظر شما را درباره این سری بشنویم. لطفا با این ایمیل یا از طریق شبکههای اجتماعی با ما در تماس باشید: info@iranwire.com
نمایی از کتاب گرافیکی خاطرات آن فرانک.برای دیدن کتاب گرافیکی خاطرات آن فرانک این لینک را کلیک کنید.
«واقعا نمیتوانم امیدم را بر پایه سردرگمی، بدبختی و مرگ بنا کنم، میبینم که جهان به تدریج به یک بیابان نامسکون تبدیل میشود، میشنوم صدای همیشه نزدیک رعد را که ما را نیز نابود خواهد کرد، میتوانم رنج میلیونها نفر را احساس کنم، اما در عین حال هر وقت به آسمانها مینگرم، فکر میکنم که همهچیز درست میشود، و این ظلم هم پایان خواهد یافت.»
اینها جزو آخرین یادداشتهایی است که دختری ۱۵ ساله به نام «آن فرانک» در دفترچه خاطرات خود نوشت. سه روز بعد، نازیها او و خانوادهاش را در مخفیگاه ایشان پیدا کردند و آنان را به آشویتس فرستادند.
آن فرانک یکی از معروفترین کودکان قربانی هولوکاست است. زندگی کوتاه این دخترک دست به قلم چنین بود؛ در آلمان به دنیا آمد، خانوادهاش از بیم نازیها به هلند پناه برد، با اشغال هلند ناچار به زندگی مخفی روی آوردند و سرانجام پس از حدود دو سال زندگی پنهانی، این خانواده دستگیر و روانه اردوگاه مرگ شد.
آن فرانک در طول زندگی مخفیانه خود یادداشتها و خاطراتی نوشت که امروزه شهرتی جهانی دارد. او در ۱۵ سالگی قربانی هولوکاست شد؛ اما دفترچه خاطراتش نجات یافت، منتشر شد، بر سر زبانها افتاد و به بیش از هفتاد زبان ترجمه شد.
صفحهای از کتاب خاطرات آن فرانک
اما آن فرانک که بود، بر او چه گذشت، چه مطالبی در خاطراتش نوشت و این نوشتهها چگونه نجات یافت؟
آن فرانک و خانواده او
«آنلی ماری (آن) فرانک» در ۱۲ژوئن۱۹۲۹ در خانوادهای یهودی در فرانکفورت آلمان به دنیا آمد. پدرش «اوتو فرانک»، مادرش «ادیت فرانک» و خواهر بزرگ او «مارگو فرانک» نام داشتند.
با روی کار آمدن رژیم نازی در آلمان در سال ۱۹۳۳، اوتو تصمیم گرفت با خانواده خود به هلند مهاجرت کند؛ این روند کمی طول کشید و همه اعضای خانواده سرانجام در ۱۹۳۴ در آمستردام مستقر شدند.
اما سالهای پرآشوبی در راه بود؛ جنگ جهانی دوم آغاز شد (۱۹۳۹)، هلند تسلیم شد و به اشغال نازیها درآمد (بهار ۱۹۴۰)، آزارها و سختگیریها بر یهودیان هلند آغاز شد و هر روز شدت یافت، اموال آنان به روشهای مختلف مصادره شد و از آوریل ۱۹۴۲ وادار به دوختن ستاره ششپر زردرنگ بر لباس خود شدند.
در اوج این فشارها و شکنجهها و درست اندکی پیش از شروع کشتار یهودیان آمستردام، اوتو فرانک در ژوییه ۱۹۴۲ تصمیم گرفت با خانواده خود پنهان شوند و زندگی مخفیانه را آغاز کنند.
این خانواده چهار نفره به همراه چهار دوست یهودی (مجموعا هشت نفر) حدود دو سال در بخش ناپیدای یک ساختمان در آمستردام مخفیانه زندگی کردند. آنها در این مدت بیرون نرفتند و آذوقه و مایحتاج آنها را نیز چند دوست غیریهودی با از خودگذشتگی تامین میکردند.
سرانجام پس از حدود دو سال، نازیها محل اختفا را کشف کردند و آنان را به اردوگاه مرگ فرستادند. از بین این هشت نفر تنها اوتو فرانک بود که از هولوکاست جان به در برد.
زندگی در « مخفیگاه»
این هشت نفر در قسمتی از یک ساختمان مخفی شدند که محل کار اوتو فرانک بود: «آمستردام، خیابان پرینسنخراخت، پلاک ۲۶۳»
نمایی از کتاب گرافیکی خاطرات آن فرانک.برای دیدن کتاب گرافیکی خاطرات آن فرانک این لینک را کلیک کنید.
جایی که آنها مخفی شده بودند، بخشی از ساختمان بود که بین محل کار اوتو و ساختمان کناری قرار داشت و به سمت زیرشیروانی میرفت. دسترسی به این مخفیگاه فقط از طریق یک در ممکن بود که آن را نیز پشت یک قفسه کتابخانه پنهان کرده بودند.
هشت نفری که بیش از دو سال در این مخفیگاه ساکن بودند، شامل چهار عضو خانواده فرانک (اوتو، ادیت، مارگو و آن) به همراه سه عضو خانواده «وانپلز» (هرمان، اوگوست و پسر ۱۵ ساله آنها پیتر) و «فریتز وِفِر» بودند.
آن چهار نفر دیگر از یهودیان هلندی بودند. آن و خواهرش مارگو و همچنین پیتر تنها کودکان و نوجوانان جمع بودند.
طی این دو سال، شش نفر از دوستان و کارمندان پیشین اوتو فرانک با از خودگذشتگی فراوان وسایل مورد نیاز مخفیشدگان را تامین میکردند. این شش نفر شامل «ویکتور کوگلر»، «یوهانس کلایمن»، «یوهان وسکوییل» و «بِپ وسکوییل» و زوجی به نام «یان و مییپ گیس» بودند.
سرانجام صبح چهارم اوت ۱۹۴۴ ماموران پلیس در برابر ساختمان پیاده شدند، به سراغ مخفیگاه رفتند و هر هشت ساکن آنجا را دستگیر کردند.
این هشت نفر ابتدا به زندانی در آمستردام منتقل و حدود یک ماه بعد با قطار به آشویتس فرستاده شدند.
آن و خواهرش را از آشویتس (در لهستان) به اردوگاه کار اجباری برگنبلزن (در شمال آلمان) فرستادند. در شرایط وحشتناکی که در این اردوگاه حاکم بود هر دو خواهر به بیماری تیفوس مبتلا شدند و در فوریه یا مارس ۱۹۴۵ جان باختند. (در آن زمان، آن ۱۵ سال داشت و مارگو ۱۸ ساله بود).
لینک را کلیک کنید.
حدود چهل روز پس از مرگ این دو خواهر، اردوگاه برگنبلزن به دست لشکر ۱۱ زرهی ارتش بریتانیا آزاد شد (پانزدهم آوریل ۱۹۴۵) اما آن و مارگو آزادی و پایان هولوکاست را ندیدند.
ادیت، مادر آن فرانک، در اردوگاه آشویتس جان باخت و اوتو فرانک تنها جان به در برده این خانواده (و آن جمع هشت نفری) بود. دفترچه خاطرات دخترش را نیز او منتشر کرد.
دفترچه خاطرات
آن فرانک در دوازدهم ژوئن ۱۹۴۲ در جشن تولد سیزده سالگیاش یک دفترچه خاطرات هدیه گرفت. خانواده او در این زمان هنوز به زندگی مخفی روی نیاورده بود.
آن نخستین یادداشت کوتاه را همان روز نوشت: « امیدوارم بتوانم به تو کاملا اعتماد کنم، چون پیش از این هیچگاه نتوانستهام به کسی اعتماد کامل داشته باشم، و امیدوارم حامی و آرامش بزرگی برای من باشی.»
در روزها و هفتههای بعد نیز آن فرانک چند یادداشت در این دفترچه نوشت و سپس زندگی مخفی آنها آغاز شد. آن فرانک نوشتن را در تمام مدت زندگی در مخفیگاه پی گرفت.
نوشتن در دفترچه خاطراتی که هدیه گرفته بود، چندین ماه ادامه یافت و پس از آن نیز آن فرانک در دفترچههای بعدی نوشت و نگارش خاطرات و داستانها و ایدههایش را تا پایان زندگی کوتاه خود ادامه داد.
نوشتن برای آینده
روز ۲۸مارس۱۹۴۴ تغییری عمده در ثبت خاطرات آن فرانک روی داد؛ آن روز ساکنان مخفیگاه در حال گوش دادن به رادیو بودند که عضوی از دولت در تبعید هلند که در لندن مستقر بود، در پیامی از هلندیها خواست تا جنایات جنگ را ثبت کنند و با حفظ خاطرات و تجربههای خود، روایتی دقیق از دوران اشغال به دست بدهند.
آن فرانک با شنیدن این سخنان تصمیم گرفت که در پایان جنگ، کتابی درباره دوران زندگی مخفی خود منتشر کند. او حتی عنوان کتاب را هم انتخاب کرد. عنوانی که به «مخفیگاه» آنها یا قسمت پنهانی ساختمانی که در آن مخفی بودند، اشاره داشت.
آن طرح جدید را آغاز کرد؛ ابتدا بخش زیادی از خاطراتی را که تا آن موقع نوشته بود با ویرایشهایی به دفترچه نو منتقل کرد و یادداشتها و توضیحاتی هم به آنها افزود. یادداشتهای جدید را نیز در همین دفترچه نو مینوشت و مانند یک کتاب آنها را فهرستبندی کرد.
امروز هر دو نسخه در دست است؛ هم دفترچه خاطرات اولیه و هم دفترچههای جدید که شامل مطالب بازبینیشده قبلی به اضافه مطالب جدید بود.
تمامی یادداشتهای آن فرانک به زبان هلندی بود، هرچند البته واژههای آلمانی و انگلیسی نیز جابهجا در نوشتههای او دیده میشد.
البته نوشتههای آن فرانک منحصر به خاطرات نبود و او داستانها، قصههای کودکان و قطعاتی دیگر نیز نوشته است.
محتوای دفترچهها
آن فرانک درباره زندگی مخفیانه هم نوشته است؛ اما این تنها موضوع یادداشتهای او نیست و نوشتههایش گسترهای از افکار و احوال درونی دختری نوجوان، ژرفنگری در آدمها، وضعیتهای روحی، ایدهها و تخیلها و چیزهای بیشتر را در بر میگیرد.
درباره زندگی مخفی، مثلا او در یادداشتی به تاریخ ۱۱ ژوییه نوشته است: « به نظرم برایت جالب خواهد بود که بدانی زندگی مخفی چه حسی دارد. خب، تنها چیزی که میتوانم بگویم این است که هنوز سردرگم هستم. فکر نمیکنم هیچ وقت در اینجا حس در خانه بودن داشته باشم، اما معنایش این نیست که از اینجا بیزارم، بیشتر شبیه گذراندن تعطیلات در یک مهمانخانه عجیب و غریب است. شاید این نگاهی غیرمعقول به زندگی مخفی باشد، اما به هر حال برداشت من این است.»
بر اساس خاطرات آن فرانک میدانیم که زندگی روزمره در مخفیگاه چطور میگذشته و برنامه دقیق ۲۴ ساعت شبانهروز چگونه بوده است.
در نوشتههای این دختر بیم و امید مختص دوران کودکی و نوجوانی به وضوح دیده میشود. او آرزوی «زندگانی مفید» داشت و به قول خودش دوست داشت، بعد از مرگ هم زنده بماند.
میتوان به صراحت گفت که امیدواری یکی از شاخصههای قلم این دختر بود و در عین اینکه سختیهای فراوان متحمل میشد، نگاهی امیدوارانه به آینده نامعلوم داشت.
با اینکه آن فرانک رنگ آزادی را ندید و در ۱۵ سالگی قربانی هولوکاست شد، اما نوشتهها و خاطرات او به عصر پس از او رسید و ماندگار شد.
پیدا شدن دفترچهها
پس از یورش نازیها به مخفیگاه و دستگیری ساکنان آنجا، مییپ گیس که در این دو سال به مخفیشدگان کمک میکرد، دفترچههای آن فرانک را یافت و آنها را به این امید که بتواند روزی به خود آن تحویل بدهد، نزد خود نگه داشت. اما با مرگ آن، او بعدا دفترچهها را به پدر او داد.
اوتو فرانک پس از دریافت یادداشتهای دخترش مدتها روی آنها کار کرد و سرانجام در ۲۵ژوئن۱۹۴۷ این نوشتهها در کتابی با عنوان «قسمت پنهانی ساختمان» ]یا همان «مخفیگاه»[ به زبان هلندی منتشر شد.
این کتاب چند سال بعد به زبان انگلیسی ترجمه و با عنوان «خاطرات یک دختر جوان» منتشر شد. این کتاب تاکنون به بیش از ۷۰ زبان ترجمه شده است.
همچنین نمایشنامهای بر اساس «خاطرات آن فرانک» و با همین عنوان، نوشته «آلبرت هکت» و «فرانسس گودریچ» برنده جایزه پولیتزر در سال ۱۹۵۵ شد.
مخفیگاه یا همان خانهای که آن فرانک و هفت تن دیگر حدود دو سال در آن مخفی شده بودند، امروز در آمستردام موزهای نامدار است و تندیس این دختر نوجوان نیز در شهرهای مختلفی برپا شده است.
قسمت اول: آن فرانک؛ یک رمان گرافیکی:
قسمت دوم: آن فرانک؛ یک رمان گرافیکی:
قسمت سوم: آن فرانک؛ یک رمان گرافیکی:
قسمت چهارم: آن فرانک؛ یک رمان گرافیکی:
مطالب مرتبط:
عاملان و قربانیان هولوکاست چه کسانی بودند؟
نازیها و متحدانشان حتی به کودکان رحم نکردند
چه شرایط و افکاری وقوع هولوکاست را ممکن ساخت؟
یهودیان تنها قربانیان هولوکاست نبودند
پیش از هولوکاست حدود نه میلیون یهودی در اروپا زندگی میکردند
چرا و چگونه مردم عادی در سراسر اروپا، در کشتار همسایگان یهودی خود سهیم شدند؟
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر