هولوکاست فاجعهای تاریخی است که در آن شش میلیون یهودی و صدها هزار رومایی (کولی)، همجنسگرا، اسلاو، سوسیالیست، کمونیست، افراد معلول و میلیونها فرد بیگناه دیگر کشته شدند. حکومت ایران همواره این جنایت تاریخی را افسانه خوانده و آن را انکار کرده است. این مقاله بخشی از «پروژه سرداری» است که در ایرانوایر با همکاری موزه بزرگداشت هولوکاست ایالات متحده منتشر میشود. «پروژه سرداری» شامل سلسله مقالات و ویدئوهایی است که در آن به جوانب مختلف هولوکاست میپردازیم. خوشحال میشویم نظر شما را درباره این سری بشنویم. لطفا با این ایمیل یا از طریق شبکههای اجتماعی با ما در تماس باشید: info@iranwire.com
کودکان و نوجوانان به طور مشخص در معرض آزار و شکنجه نازیها قرار داشتند. برخی از آنها، از جمله نوجوانان یهودی به دلایل نژادی مورد هدف قرار میگرفتند. دیگران نیز همچون معلولان جسمی و روانی به دلایل زیستی و یا به دلیل مقاومت و فعالیتهای سیاسی خود آماج حملات قرار میگرفتند. تعداد ۱.۵ میلیون کودک یهودی به دست مقامات نازی و همدستان آنان به قتل رسیدند یا در دستان آنها جان خود را از دست دادند.
واقعیتهای کلیدی:
۱- نازیها کودکان را مشخصا به خاطر کودک بودن آنان جدا نمیکردند، بلکه این جداسازی به دلایلی همچون ادعای عضویت آنها در گروههای خطرناک نژادی، دلایل زیستی و یا سیاسی صورت میگرفت.
۲- در کنار افراد کهنسال، نرخ مرگومیر کودکان نیز در اردوگاههای کار اجباری و مراکز کشتار بالا بود. در آشویتسبیرکنائو و دیگر مراکز کشتار، افراد بالای پنجاه سال، زنان باردار و کودکان خردسال بلافاصله به اتاقهای گاز فرستاده میشدند.
۳- هزاران کودک و نوجوان یهودی جان به در بردند، گرچه که بسیاری از آنها به دلیل مخفی شدن زنده ماندند. این کودکان و نوجوانان که اغلب با هویتی مبدل و به صورت پنهانی زندگی میکردند، به طور مداوم با ترس، اوضاع دشوار و خطرات فراوان روبهرو بودند.
کودکان و نوجوانان در دوران هولوکاست مشخصا آسیبپذیرتر بودند.
نازیها به عنوان بخشی از برنامه «مبارزه نژادی» و یا به عنوان اقدامی برای «امنیت پیشگیرانه»، از کشتن کودکان گروههای «ناخواسته» یا «خطرناک» حمایت میکردند. آلمانیها و همدستان ایشان، کودکان را به دلایل ایدئولوژیک و به تلافی حملات حزبی، واقعی یا پنداشته، به قتل میرساندند.
آلمان نازی و همدستانش کودکان زیادی را به قتل رساندند؛ از جمله حدود ۱.۵ میلیون کودک یهودی، دهها هزار کودک روما (کولی)، پنج تا هفتهزار کودک آلمانیِ معلولِ جسمی و روانی که در موسسات مرتبط زندگی میکردند و همچنین بسیاری از کودکانی که در لهستان و شوروی تحت اشغال آلمان میزیستند. نوجوانان یهودی و غیر یهودی که غالبا سیزده تا هجده ساله بودند، شانس بیشتری برای زندهماندن داشتند؛ چراکه از آنها برای کار اجباری استفاده میشد.
سرنوشت کودکان یهودی و غیریهودی در یکی از دستههای زیر جای میگرفت:
- کودکانی که پس از ورود به مراکز کشتار، به قتل رسیدند.
- کودکانی که بلافاصله پس از تولد و یا در موسسات کشته شدند.
- کودکانی که در گتوها و اردوگاهها متولد شدند و به خاطر پنهان شدن توسط سایر زندانیان زنده ماندند.
- کودکانِ عمدتا بالای ۱۲ سال، که به عنوان کارگران اجباری و سوژهی آزمایشهای پزشکی مورد سوء استفاده قرار میگرفتند.
- کودکانی که در عملیاتهای تلافیجویانه کشته شدند.
- کودکانی که در تیراندازیهای کورِ جوخههای مرگِ نیروی اساس (آینزاتسگروپن) و دیگر نیروها در اتحاد جماهیر شوروی تحت اشغال آلمان کشته شدند.
در گتوها
اخراج کودکان یهودی از گتویی در شهر لودز، لهستان اشغالی، سپتامبر ۱۹۴۲
کودکان یهودی در گتوها (محلههای یهودینشین) نیز به خاطر گرسنگی، بیماری و فقدان البسه و سرپناه مناسب جان خود را از دست میدادند. مقامات آلمانی نسبت به میزان بالای مرگومیر بیتفاوت بودند. آنها بیشترِ بچههای کوچکترِ گتوها را «بیثمر» و در نتیجه، «مصرفکنندگان بیمصرف» میدانستند. از آنجا که کودکان به طور کل برای کارهای اجباری بسیار کوچک بودند، مقامات آلمانی معمولا آنها را در کنار افراد مسن، بیمار و معلول یا به عنوان نخستین گروه اعزامی به مراکز کشتار انتخاب میکردند و یا به عنوان نخستین گروه از قربانیان، برای تیرباران شدن به گورهای دستهجمعی میفرستادند.
«این کامیونها از اتفاق خوبی حکایت نمیکنند، منظورم مخصوصا برای دختر بچههاست.»
- بریژیت فریدمن آلتمن
«فقط بعدا متوجه شدم که مادرم از محله یهودینشین خارج شده، یک حلقه الماس و یک حلقه مروارید فروخته تا برای من یک پرتقال بیاورد. آن حلقهها آخرین هدیه تولد پدر و مادرم بود.»
-گردا وایزمن کلاین
در مراکز کشتار
صفی متشکل از زنان و کودکان یهودیِ اخراجشده از مجارستان که از مردان تفکیک شده بودند. اردوگاه آشویتس، لهستان، مه ۱۹۴۴
مقامات اردوگاه، اکثریت قریب به اتفاق کودکان خردسال یهودی را در هنگام ورود به آشویتسبیرکنائو و دیگر مراکز کشتار، مستقیما به اتاق گاز میفرستادند. نیروهای اساس و پلیس در لهستان و شوروی تحت اشغال آلمان، هزاران کودک را به همراه والدین آنان در حاشیه گورهای دستهجمعی تیرباران کردند.
گاهی اوقات این تصمیم دردناک و البته بحثبرانگیز که کودکان، نخستین گروه اعزامی به مراکز کشتار باشند یا نخستین قربانیان عملیاتهای تیراندازی، بر عهده روسای شورای یهودیان بود. تصمیم شورای یهودیان شهر «ووچ» در سپتامبر ۱۹۴۲ برای اعزام کودکان به مرکز کشتار خلمنو، نمونهای از این انتخابهای حزنانگیز و تراژیک بزرگسالان در مواجهه با خواستههای آلمان بود. با این حال اما، «یانوش کورچاک»، مدیر یتیمخانهای در گتوی ورشو، هنگامی که بچهها برای اعزام به مرکز کشتار انتخاب میشدند، حاضر به رها کردن آنها نشد. او آنها را تا مرکز کشتار تربلینکا و حتی تا داخل اتاق گاز همراهی کرد و در سرنوشت آنان شریک شد.
کودکان غیریهودی
کودکان غیریهودی بعضی از گروههای هدف نیز در امان نبودند. ازجمله:
- کودکان روما (کولی) که در آشویتس کشته شدند.
- پنج تا هفت هزار کودک آلمانی که اکثریت قریب به اتفاق آنها یهودی نبودند، به عنوان قربانیان برنامه اتانازی کشته شدند.
- کودکانی که در حملات تلافیجویانه، مانند واقعه تخریب شهر چکنشین لیدیتسه کشته شدند.
- کودکانی که به همراه والدین غیرنظامی خود در اتحاد جماهیر شوروی تحت اشغال آلمان تیرباران شدند.
در اردوگاههای کار اجباری و اردوگاههای ترانزیت
مقامات آلمانی همچنین تعدادی از کودکان را در اردوگاههای کار اجباری و اردوگاههای ترانزیت زندانی کردند. پزشکان و پژوهشگران پزشکی اساس در اردوگاههای کار اجباری و همچنین مراکز کشتاری مانند آشویتس، شماری از کودکان، از جمله دوقلوها را برای آزمایشهای پزشکی مورد سوءاستفاده قرار میدادند. این کار اغلب به مرگ کودکان منجر میشد. نوجوانان، به ویژه نوجوانان یهودی، توسط مقامات اردوگاهها به بیگاری کشیده میشدند و بسیاری از آنان به همین خاطر جان خود را از دست میدادند.
مقامات آلمانی سایر کودکان را نیز تحت شرایطی وحشتناک در اردوگاههای ترانزیتی و اردوگاههای کار اجباری نگهداری میکردند. آنها همچنین کودکان یتیم غیریهودی را که والدین آنان توسط واحدهای ارتش و پلیس آلمان و در عملیاتهای به اصطلاح ضدحزبی کشته شده بودند، بازداشت میکردند. برخی از این کودکان یتیم به طور موقت در اردوگاه کار اجباری مایدانک در شهر لوبلین و دیگر بازداشتگاهها نگهداری میشدند.
در لهستان اشغالی و شوروی اشغالی
کارشناسان نژادی اساس، در جستوجوی خود برای بازیابی «خون آریایی» در مناطق تحت اشغال آلمان، صدها کودک را در لهستان اشغالی ربوده و به رایش منتقل کردند. این کودکان میبایست توسط خانوادههای آلمانیِ با نژاد مناسب به فرزندخواندگی پذیرفته میشدند. اگرچه که اساس این تصمیمات با عبارتهایی همچون «علمی-نژادی» توصیف میشد، اما برای به دست آوردن «فرصت آلمانی شدن» اغلب موهای بلوند، چشمهای آبی و یا پوست روشن کفایت میکرد.
مقاومت و نجات
«من خیلی خوششانس بودم، هر از گاهی یک تکه نان میآوردم، یک هویج یا یک سیبزمینی یا یک تخم مرغ میآوردم و اینها دستاوردهای بسیاربسیار بزرگی بود. مادرم از من قول گرفت که دیگر این کار را نکنم، اما من به حرفش گوش نمیدادم.»
-شارلین شیف
برخی از کودکان علیرغم آسیبپذیری شدید، راههایی را برای زنده ماندن و نجات یافتن کشف میکردند. کودکان به خاطر جثه کوچک خود میتوانستند مواد غذایی، دارو و لوازم مورد نیاز را مخفیانه به داخل گتوهایی در شرق اروپای تحت اشغال آلمان منتقل کنند. برخی از کودکانی که عضو جنبشهای جوانان بودند، بعدا در فعالیتهای زیرزمینی مقاومت شرکت جستند. بسیاری از کودکان نیز به همراه والدین و یا سایر اقوام و حتی گاهی به تنهایی، به اردوگاههای خانوادگی که توسط احزاب یهودی اداره میشد، فرار میکردند.
«انتقال کودکان»، نام غیررسمی یک برنامه نجات بین سالهای ۱۹۳۸ تا ۱۹۴۰ بود که هزاران کودک یهودی پناهنده را (بدون والدین) از آلمان نازی و سرزمینهای تحت اشغال آلمان به بریتانیای کبیر و مکانهای امن منتقل میکرد.
برخی از غیریهودیان، کودکان یهودی و یا حتی مانند مورد «آن فرانک»، کل خانواده را نیز پنهان میکردند. بین سالهای ۱۹۴۲ تا ۱۹۴۴ در فرانسه، تقریبا کل جمعیت پروتستان روستای «Le Chambon-sur-Lignon» و همچنین بسیاری از کشیشهای کاتولیک، راهبهها و حتی کاتولیکهایی که خیلی هم مذهبی نبودند، کودکان یهودی را در شهر پنهان میکردند. در ایتالیا و بلژیک نیز بسیاری از کودکان در مخفیگاهها زنده ماندند.
پس از جنگ
پس از تسلیم شدن آلمان نازی و پایان جنگ جهانی دوم، پناهندگان و آوارگان در سراسر اروپا به دنبال یافتن کودکان گمشده خود بودند. هزاران تن از کودکان و نوجوانانی که پدر و مادر خود را از دست داده بودند، به ناگاه خود را در اردوگاههای افراد آواره یافتند. بسیاری از کودکان یهودی که همراه خانواده و یا حتی بدون همراهی والدین خود از شرق اروپا فرار کرده بودند، به عنوان بخشی از برنامه مهاجرت جمعی (بریخا) به مناطق غربی آلمان اشغالی رفته و در مسیر «یهشو» (جامعه یهودیان در فلسطین) حرکت کردند. هزاران نفر نیز از طریق سازمان «علیای جوانان» (مهاجرت جوانان)، به یهشو و سپس به دولت اسراییل (پس از تاسیس در ۱۹۴۸) مهاجرت کردند.
مطالب مرتبط:
عاملان و قربانیان هولوکاست چه کسانی بودند؟
آن فرانک؛ فاجعه هولوکاست و دفترچه خاطرات دختری نوجوان
چه شرایط و افکاری وقوع هولوکاست را ممکن ساخت؟
یهودیان تنها قربانیان هولوکاست نبودند
پیش از هولوکاست حدود نه میلیون یهودی در اروپا زندگی میکردند
چرا و چگونه مردم عادی در سراسر اروپا، در کشتار همسایگان یهودی خود سهیم شدند؟
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر