مهر ۱۳۹۷ بود که شهرداری شیراز برای گرامیداشت «هفته مقدس» (یادبود جنگ میان ایران و عراق)، بنری با تصویر سه سرباز با شعر «شدند و خیره هنوز آن شکوه میبینم/ سواد سایهشان را به کوه میبینم» را در «میدان نمازی» این شهر نصب کرد.
در پی نصب این بنر، اعتراضها در شبکه اجتماعی توییتر شکل گرفتند و در نهایت مشخص شد که این تصویر، عکسی از سربازان اسراییلی است.
شهردار شهر موضع گرفت و عدهای از مسوولان شهرداری و طراحان این بنر تبلیغاتی در شیراز بازداشت شدند و برای آنها مجازات در نظر گرفته شد. در همان زمان، برخی رسانهها از «ختم به خیر» شدن این ماجرا نوشتند. اما واقعیت، روایت دیگری است؛ روایتی که پنجاهمین حکایت زندگی یک پناهجو شد.
«محمد شعبانی»، مدیر پیشین روابط عمومی سازمان فرهنگی و اجتماعی شهرداری شیراز حالا یک سال و نیم است در ترکیه زندگی پناهجویی را به خاطر این اتفاق سپری میکند. او در این روایت، به جزییات بازداشت، شکنجههای روحی، چگونگی خروجش از ایران و زندگی پناهجویی در ترکیه که چشماندازی بر آن متصور نیست، میپردازد.
*****
از رعایت حقوق بشر خارج از مرزهای جمهوری اسلامی ناامید شده است: «ما در جمهوری اسلامی و بخش جمهوری اسلامی زده خاورمیانه فکر میکنیم این قوانین حقوق بشری در آن سوی مرزها رعایت میشوند. خیال بر این بود که این قوانین خارج از مرزها قرار است به انسانی درد کشیده که مشکلات اعتقادی و فکری با ظلم دارد و به ناحق تحت پیگرد سیاسی قرار میگیرد، کمک کنند. اما اینجا باید ثابت کنی که بشر هستی و بعد به دنبال حقوق خود بروی! در مرز، پلیس چنان مهاجران را کتک میزد که با هیچ موجود زندهای نمیتوان آن رفتار را داشت. شنوایی یکی از گوشهایم را به خاطر ضربهای که پلیس یونان به سرم زد، از دست دادهام. هرچهقدر هم کتاب خوانده باشی و از دانش اجتماعی و انسانی برخوردار باشی، نادیده گرفته میشود. اگر تو را بشر هم حساب کنند، بشر نوع دوم طبقاتی شدهای هستی، بسیار پستتر از دیگران.»
این را محمد شعبانی بعد از ۱۶ ماه زندگی پناهجویی در ترکیه میگوید.
«ایرانوایر» پیشتر در دو گزارش مفصل، روایتهای محمد شعبانی از فساد اقتصادی اصلاحطلبان، اصولگرایان و سپاه را در مدیریت شهری شیراز و همچنین پشتپرده جنجال بنر اسراییلی» را منتشر کرده است.
او در این روایتها و نامهای سرگشاده خطاب به شهردار شیراز در حساب کاربری خود در اینستاگرام، از نقش «حیدر اسکندرپور»، شهردار این شهر در ناکارآمدی در مدیریت، فسادها و همچنین عدم حمایت کارکنان این ارگان، از جمله در ماجرای بنر اسراییلی پرده برداشته بود.
به گفته شعبانی، سپاه پاسداران پشتیبان مالی و سفارشدهنده این بنر بوده است. شهردار شیراز اما بیتوجه به اظهارات کارمندش، در پی این جنجال گفته بود عاملان این «اشتباه» و «ریشههای مشکوک» این مساله باید شناسایی شوند و با آنها برخورد جدی انجام شود.
در پی نصب بنر اسراییلی در شیراز، کاربری به اسم «علی موسوی» در توییتر ضمن انتشار تصاویر این تابلوی تبلیغاتی، نوشتههای حسابهای کاربری موسوم به «اسراییل» و «موساد» را نیز در همین خصوص بازنشر کرد و نوشت که این بنر پایین کشیده شده است. البته بعد مشخص شد که پیش از آن که شهرداری شیراز اقدامی کند، سپاه پاسداران مسوول از بین بردن آن بوده است.
محمد شعبانی میگوید علی موسوی با فردی با نام مستعار «حاج کمیل» که شخصا این بنر را پایین کشیده بودند، مسوول پروندهسازی علیه او هستند. محتوای توییتهایی که حسابهای کاربری موسوم به اسراییل نوشته بود، در بازجوییهای شعبانی، عامل اتهام وی با عنوان «همکاری با دول متخاصم»، یعنی «جاسوسی برای اسراییل» بود.
گفته میشود که علی موسوی در پروندهسازیهای امنیتی در اطلاعات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نقش کلیدی دارد.
توییت اکانت موساد درباره بنر نصب شده در شیراز
یکی از توییت های علی موسوی درباره بنر نصب شده
طبق اطلاع «ایرانوایر»، علی موسوی عضو بسیج «کانون رهپویان وصال» و رفیق و شریک اقتصادی «سید مجتبی انوار»، مدیر فنی و عمرانی «شاهچراغ» است.
او پس از سلسله بازداشتهایی که شعبانی هم یکی از آنها بود، از سوی اعضای شورای شهر شیراز درست زمانیکه یکی از اعضای این شورا در بازداشت به سر میبرد، به عنوان «بسیجی نمونه» مورد تقدیر قرار گرفت.
تصویری از علی موسوی عضو بسیج «کانون رهپویان وصال»
محمد شعبانی پیش از وارد شدن به عرصه سیاست، مغازهدار بود و شاعر. هنوز هم شعر میسراید و کتاب شعرهایش قرار است در آینده منتشر شود. به گفته خودش، برای ایجاد تغییر در ساختار سیاسی در جهت منافع مردم، از شعر به سیاست وارد شده است. میگوید میخواست با فساد سیستماتیک، حداقل در شهرداری که ظاهری مردمیتر دارد، مبارزه کند اما روزگارش به پناهجویی کشیده شد: «فکر میکردم میتوانم تغییر ایجاد کنم. خیال میکردم نمیتوانند من را مجبور به کاری کنند. به باور خودم میخواستم با فساد مبارزه کنم. واقعا نمیخواستم وارد ساختار حکومت شوم. اصلا باورم نمیشد با آن فضای فاسد روبهرو شوم. دفاعی ندارم که وارد شهرداری شدم. اینجا هم اشتباه کردم. اما همان تغییراتی را هم که ایجاد کردم، تاب نیاوردند و برایم پاپوش درست کردند.»
البته او معتقد است که توانست تغییراتی را هم ایجاد کند: «در کل حکومت جمهوری اسلامی یکبار به کودکآزاری اعتراف شد که آنهم من در آن نقش داشتم.»
اشاره او به نصب بنرهایی در شیراز با مضمون کودکآزاری است که میگوید با مقاومت اداره اطلاعات و شهردار مواجه شده بود: «میگفتند بنری که دست روی دهان کودک گذاشته شده، بیانگر تجاوز به کودکان و سیاهنمایی است.»
بنر مربوط به کودکآزاری
میگوید: «در بیلبوردهای مربوط به ایام عاشورا، فقط شعر کار میکردم؛ آنهم از نزار قبانی. به مساجد و سپاه فرصت نمیدادم که تبلیغات را در دست بگیرند. به من میگفتند اگر پدرت بمیرد، سیاه نمیپوشی؟ میگفتم نه. پاسخ میدادند که تو اصلا بشر نیستی. در تبلیغات شهری از حقوق بشر و برابری مینوشتیم؛ یعنی رویکردی که کلیشهای و اسلامیزه نشده بود. اما همین را هم برنتابیدند. مدیریت فشل در ایران، اجازه همین تغییرات را هم نمیدهد.»
عکس بنر مربوط به عاشورا با شعر نزار قبانی
عکس تبلیغات درباره شعرها
پنجم مهر ۱۳۹۷، ساعتی از نیمهشب گذشته بود که ماموران برای بازداشت محمد شعبانی، به منزل او وارد شدند و به او گفتند: «اگر همراه ما نیایی، میتوانیم تو را با تیر بزنیم.»
او بازداشت و برای ۱۲ روز در سلول انفرادی اطلاعات سپاه نگهداری شد. بعد وی را به زندان «عادلآباد» منتقل کردند. مدت چهار روز با مجرمان جرایم عادی در قرنطینه بود و سپس کمتر از یک ماه را در بند «امنیتیها» گذراند. به گفته شعبانی، میان بند امنیتی و جرایم عادی تنها یک در آهنی فاصله است: «چند روز اول درخواست وکیل دادم اما علنی گفتند فعلا اجازه ندارید. روز دوم یا سوم بود که دادگاه تشکیل دادند و دادستان برای ابلاغ حکم، به جلسه آمد و در صحن دادگاه گفت اعدامت میکنیم! او حتی حاضر نشد در دادگاه تجدیدنظر حاضر شود. قاضی پرونده اما بعد گفت اینها برای این پرونده به دنبال یک قربانی میگردند.»
شعبانی میگوید در مدتی که در حبس به سر میبرد، به خانوادهاش خبر داده بودند که قرار است فرزندشان اعدام شود! دو بار او را مجبور کرده بودند که با مادرش تماس بگیرد؛ یکبار به محض بازداشت و بار دیگر در طول حبس. اگرچه او هر بار تمایلی نداشته است. شنیدن گریههای مادرش هنوز هم تلخترین و سختترین بخش روایتهای او از آن دوران است.
در زمان بازجویی، اتهام «همکاری با دول متخاصم»، یعنی اسراییل به او تفهیم کرده بودند. میگوید در بازجوییها مورد تحقیر و آزار روحی قرار گرفته است و در کنار تهدیدها و «جاسوس» خوانده شدن، بازجو حتی ظاهرش را نیز مورد تمسخر و تحقیر قرار میداده است.
محمد شعبانی با وثیقه از زندان خارج شد اما تهدیدها ادامه داشتند. به روایت خودش، یکبار که با دوستانش به کافهای رفته بودند، ماموری با دوربین مقابلش ظاهر شده و شروع به فیلمبرداری کرده بود. برای همین دوستانش او را طرد کرده بودند.
میگوید ماموران به مادرش پیغام داده بودند با پسرش با عطوفت رفتار شده اما تندروهایی هستند که ممکن است او را بکشند. خانوادهاش هم از ترس جان پسرشان، اجازه نمیدادند که او حتی به خانهاش برود.
شعبانی تا زمان دادگاه تجدیدنظر هم صبر کرده بود و فکر میکرد شاید تخفیفی برایش در نظر بگیرند. اما حکم او عینا تایید شد؛ یک سال زندان و دو سال تبعید به طبس برای «اقدام علیه نظام».
مدیر پیشین روابط عمومی شهرداری شیراز میگوید وقتی حکم قضایی او در دادگاه تجدیدنظر تایید شد، تصمیم گرفت از ایران خارج شود: «فکر میکردم اگر به زندان بروم، به ظلم تن دادهام. اما حالا که خارج شدهام، به این فکر هستم که آنها بدشان هم نمیآمد که من از کشورم خارج شوم. بازجو اسم من را در خبرهای بیبیسی نشان داد و گفت حالا میتوانی گم شوی و از ایران بروی!»
او برای خروج از ایران به شهر ارومیه رفته بود. دوستانی از خارج از ایران به او اطمینان داده بودند که سریع و بدون دردسر به مقصدی امن میرسد. فکر میکرد شاید مسیری غیر از پناهجویان دیگر داشته باشد. اما روایتهایش حکایت از روزگاری پرخشونت و دردسر دارند.
بهمن ماه بود و هوا سرد و برفی؛ گذشتن از مرز ایران و ترکیه ۱۲ ساعت پیادهروی به همراه داشت. قرار بود قاچاقبر با دریافت پولی بیشتر، اسب در اختیار او قرار دهد تا از گردنههای هولناک این مسیر سریعتر عبور کند. اما اسبی در کار نبود و قاچاقبر هم او را در میانه مسیر رها کرده و رفته بود: «برای دو ساعت در تاریکی شب و سرما روی تختهسنگی نشسته بودم. به قدری هوا سرد بود که نوشیدنی که به همراه داشتم، یخ بسته بود. حتی موهای سبیلهایم هم یخ بسته بودند. نمیدانستم چه باید بکنم. مرگ را بیشتر از همیشه در کنارم حس میکردم. تا گروهی دیگر از قاچاقبران با مسافرهایشان از راه رسیدند. مردی که روی اسب نشسته بود، گفت اگر اینجا بمانی، یا یخ میزنی یا خوراک گرگ میشوی و مسیر ما لو میرود. دستم را به زین اسب بستند. من را دو ساعت به همین شکل در مسیر کشیدند. بعد از دو ساعت دستانم را باز کردند و گفتند خودت بیا. همه مسافران دیگر هم مثل من از پا افتاده بودند. به منطقهای رسیدیم که گفتند باید پول را آزاد کنید تا بگذاریم بروید. ۹ میلیون تومان پول پرداختم تا رهایم کردند و خودم را به شهر وان رساندم.»
معمولا مسافران پس از رسیدن به مقصد، باید با صرافی یا خانوادهای که قرار است پول سفر قاچاقی را بدهد، تماس میگیرند تا هزینه به قاچاقبر پرداخت شود.
او ماهها در شهرهای مختلف ترکیه در پانسیون زندگی کرد. چندین بار تلاش کرده بود غیرقانونی از این کشور خارج شود و خود را به خواهرش در یکی از کشورهای اسکاندیناوی برساند. اما نتوانسته و چند بار هم به کمپ دیپورت منتقل شده بود. میگوید پرونده سیاسی او باعث شده بود تا وی را به ایران بازنگردانند. حتی بار آخر که ترکیه اعلام کرد مرزهایش به سمت اروپا باز هستند، بار سفر بست تا شاید بتواند خارج شود اما چندین شب و روز زندگی در مرز و برخورد با پلیسهایی که گاز اشکآور به روی پناهجویان گشوده بودند، باعث شد که به شهر بازگردد.
تصویر محمد شعبانی در بازداشتگاهی در ترکیه
هزاران پناهجو از ۲۸ فوریه به مدت یک ماه در مرز «پازارکول» ترکیه روزگار سپری کردند بدون آنکه مرزی روی آنها گشوده شود. او حتی یکسال پیش، وقتی پناهجویان بر اساس شایعهای در شبکههای اجتماعی تحت عنوان «کاروان امید» به سمت مرز به راه افتادند هم در آن خیل جمعیت بود و بازداشت شد. چندین بار اقدام به خروج غیرقانونی باعث شده است که برای محمد شعبانی پرونده قضایی تشکیل شود که هنوز تکلیف آنها روشن نیست.
حالا بعد از ۱۶ ماه زندگی پناهجویی، میگوید: «اگر بخواهم شرایط فعلی خود را توصیف کنم، اصلا روزگار خوبی ندارم. هزینههای روحی و مادی بسیاری پرداختهام. هیچ هویتی ندارم. اگر اینجا چاقو بخورم و بمیرم، هیچکس نمیداند من کی هستم. انگار به یک زیست گیاهی مشغولم که تنها نوشتن برایم مانده است. حتی دیگر به کتابم که قرار است منتشر شود هم فکر نمیکنم. اگر به نقطه صفر برگردم، تصمیم به خروج از ایران نمیگیرم. یا همانموقع که با شرایط پناهجویی در ترکیه مواجه شدم، بازمیگشتم و پلها را پشتسرم خراب نمیکردم. هرچند وکیلم میگوید اگر بازگردم، پرونده جاسوسی برایم باز میکنند. اما هنوز به معجزه معتقدم. فکر میکنم بالاخره از این شرایط نجات پیدا میکنم.»
محمد شعبانی که با خیال ایجاد تغییر در نظام جمهوری اسلامی، از دنیای شعر به عرصه سیاست قدم گذاشت، حالا به گفته خودش، سرخورده است از آنچه بر او گذشته؛ هم از سوی نظامی که حالا آن را «سراسر فاسد» توصیف میکند و هم از سوی دولتهایی که مدعی حقوق بشر هستند.
نگاهی به نامه او خطاب به شهردار شیراز نشان میدهد که چه طور از سیاسیون بازی خورده بود.
اما شهرداری که همسو شده بود با نهادهای امنیتی در محکوم کردن بسیاری، از جمله محمد شعبانی و برای هیچکدام از اقدامات خود در شهرداری محاکمه نشد، حالا، یکسال بعد از جاری شدن سیل در شیراز که ۲۱ کشته، ۱۱۹ مجروح و خسارات مالی بسیار بر جای گذاشت، به قتل غیرعمد محکوم شده است و مجازات سه سال حبس و پرداخت کامل دیه را برایش تعیین کردهاند.
شما هم میتوانید خاطرات، مشاهدات و تجربیات خود از قاچاق انسان، پناهندگی و مهاجرت به اشتراک بگذارید. اگر از مسئولان دولتی یا افراد حقیقی و حقوقی که حق شما را ضایع کردهاند و یا مرتکب خلاف شدهاند شکایت دارید، لطفاً شکایتهای خود را با بخش حقوقی ایران وایر با این ایمیل به اشتراک بگذارید: info@iranwire.com
مطالب مرتبط:
از فرانسه تا ترکیه؛ قاچاق انسان و پناهجویی
روایت اول؛ افسر نیروی انتظامی که قاچاقی به ترکیه گریخت
روایت دوم,حامد فرد؛ زندان، پناهجویی، کارگری و زندگی که از هم پاشید
روایت سوم؛ تنها به عشق فرزندم در کوههای ایران و ترکیه زنده ماندم
روایت چهارم، نغمه شاهسوندی؛ مادری خسته و پشیمان از پناهجویی
روایت پنجم؛بیش از یک ماه در مسیر قاچاق به ترکیه فقط به خاطر مادر
روایت ششم؛ انعام دهواری و درگیری بلوچستان با قاچاق بخش اول
انعام دهواری؛ زندگی در ترور و خاطراتی که فراموش شدند بخش دوم
روایت هفتم: دیدار با قاچاقچی در استانبول؛ مسافری هستم به سمت فرانسه
روایت هشتم: قاچاق سکس؛ زنان ایرانی در بارهای استانبول
دنیای پناه جویی در ترکیه؛ جهانی پر از ترس و ناامنی
روایت دهم؛ روایتی کودکانه از سفر قاچاقی به ترکیه
روایت یازدهم؛ از پناهجویی تا دلالی برای قاچاقبر
روایت دوازدهم؛ دانیال بابایانی، فرار قاچاقی کنشگری از ترکمنصحرا
روایت سیزدهم؛ شبی که در همراهی یک قاچاقبر به سمت مرز ترسیدم
روایت چهاردهم؛دنیای پناهجویی در یونان در نگاهی گذرا
روایت پانزدهم؛آرش همپای: پناهجویی در یونان گروگانگیری است
روایت شانزدهم؛ خاطرات چند کودک پناهجو؛ سه ساعت در صندوق عقب ماندیم
روایت هفدهم؛ زن باردار افغانستانی: یونان مردابی برای پناه جویان است
روایت هجدهم؛رضا: مرزها با گذشتن از جغرافیاهای مختلف تمام نمیشوند
روایت نوزدهم؛کمپهای اطراف آتن؛ اینوفتیا و مالاگاسی
روایت بیستم؛ زنی اسیر چنگهای قاچاقبر
روایت بیست و یکم؛ سهراب: کاش فقط یکبار دیگر خانوادهام را ببینم
روایت بیست و دوم؛ مهسا: خیلی وقت است که از زندگی پناه جویی خسته شدهام
روایت بیست و سوم؛ هادی: دیگر هیچوقت آدم قبلی نمیشوم
روایت بیست و چهارم؛ کمپ موریا، در زندانی به گستره جزیره لسبوس
روایت بیست و پنجم؛امیر همپای: فقط میخواهم از لسبوس بروم
روایت بیست و ششم؛ حمید: مهاجر یعنی رفتن؛ کسی که باید برود
روایت بیست و هفتم: محسن؛ پدری که دخترش را به قاچاقبر سپرد
روایت بیست و هشتم؛ سینا: آنارشیستها را دوست دارم چون مقابل سیستم میایستند
روایت بیست و نهم: امین اکرمیپور؛ در ایران زندانی و در یونان حصر شدم
روایت سیام: امین؛ برده در ایران، پناهجوی اتریش
روایت سی و یکم؛ افشار علیزاده، پناهجویی که بازیکن تیم ملی فوتسال اتریش شد
روایت سی و دوم؛ پژمان: از ایران خارج شدم تا دخترم آیندهاش را خودش انتخاب کند
روایت سیوسوم:مصائب پناهجویان دگرباش جنسی؛ قاچاقبر از آنها سکس میخواهد
روایت سی و چهارم؛سفر به کاله، رویایی به نام انگلیس
روایت سیوپنجم؛ داریوش، بیش از ۲۰سال پناهجویی در کاله
روایت سیوششم؛ آپو، از قاچاق انسان تا رویای بازگشت به ایران
روایت سیوهفتم؛ بابی، زندگی در جنگل دوشادوش قاچاقچیها
روایت سیوهشتم؛ مهیار، پناهجوی نسل دوم که به رپ پناه برد
روایت سیونهم: زندگی پناهجویی رضا؛ از جنگ تا مهاجرت
روایت چهلام؛مقصد: انگلیس به هر قیمتی
روایت چهلویکم: اشکان، گندمزار و کامیونهایی که مقصدشان انگلیس بود
روایت چهل و دوم؛هاله رستمی: کاش شلاقهای حکم قضایی را میخوردم اما پناهجو نمیشدم
روایت چهل و سوم؛سعدی لطفی: فقط میخواهم زندگی پناهجوییام در کوبا تمام شود
روایت چهل و چهارم؛ وصال؛ پناهجویی که میخواهد در فرانسه مدل شود
روایت چهل و پنجم؛ شرر تبریزی و زندگی پناهجویی در قبرس
روایت چهل و ششم: اینجا بروکسل است؛ من هم یک روز به بریتانیا میرسم
روایت چهل و هفتم؛ احمد: جانمان را در دست میگیریم یا میمیریم یا به بریتانیا میرسیم
روایت چهل و هشتم؛ یک شب با قاچاقچی ایرانی
روایت چهل و نهم:دو پناهجوی لزبین توانخواه؛ تنها خواستهشان سرپناهی در یونان است
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر