خبرها تکراریست. فقط اعداد در ابتدای اخبار غرق شدن مهاجران در دریا یا مرگشان در مسیر تغییر میکنند. و لیستهای مختلفی از اسامی مهاجران منتشر میشود که در تلاش برای رسیدن به مقصدی مشخص یا نامشخص و عبور از مرزها، جان خود را از دست میدهند. حالا انگار خبرها تکراری شدهاند و فقط عددهاست که تغییر میکند. آنها چه کسانی هستند؟ چه بر آنها گذشته است؟ چطور مرگ را به جان خریدهاند؟ برچه اساسی قاچاقبرها و مسیر را انتخاب کردهاند یا ناچار به پذیرفتنش شدهاند؟ بعد از عبور از هر مرزی، چه بر سر آنها میآید؟ پشت نام مخوف «قاچاقچی» چه انسانی پنهان است؟
برای یافتن پاسخی برای این سوالها، راهی سفر شدم. مسیر را اما برعکس پیمودم؛ از شمال فرانسه تا مرز ایران و ترکیه.
وقتی قدم به دنیای پناهجویی و مهاجرت، آنهم از مسیرهای غیرقانونی میگذاریم، با موج عظیمی از انسانها روبهرو میشویم که هر روزه به هر دلیلی، وطنشان را ترک میکنند. برای زندگی بهتر، آیندهای را انتخاب میکنند که گاه هیچ از آن نمیدانند و همزمان در سفر پرمخاطرهشان، آن را کشف میکنند. انسانهایی که در مسیرند یا به مقصد رسیدهاند و از فریادهایی پرند که گوشی برای شنیدنشان وجود ندارد. زمانیکه به دنبال آنها باشید اما، با انسانهایی روبهرو میشوید که قصه مهاجرتشان میتواند یک رمان باشد؛ روایتهایی پر از خشونت و شهامت، ترس و شوق، شکست و پیروزی با انگیزهای به نام مقصد و در نهایت رویایی به نام کشف آزادی و برخورداری از حقوق انسانی.
این موج بیشمار مهاجران قرار است به کشورهایی برسند که آرزوی آنها را به واقعیت بدل میکند. در حالیکه اتفاقات غرب اروپا در سالهای اخیر نشان داده که با هرچه بیشتر روی کار آمدن احزاب دستراستی، پذیرش مسافران سختتر میشود. سال گذشته دادگاه عالی اتحادیه اروپا از دولتهای اروپایی پرسید که آیا حاضرند برای پناهجوها ویزا صادر کنند تا راههای پرخطر قاچاق که جان آنها را تهدید میکند، بسته شود؟ اما بیشتر کشورهای عضو کمیسیون اروپا به این پرسش، اعتراض کردند. در عینحال به تازگی روزنامه «گاردین» لیستی از پناهجویانی منتشر کرده که در این مسیر جان خود را از دست دادهاند. بنا بر این لیست، از سال ۱۹۹۳ تا ماه می سال جاری ۳۴ هزار و ۳۶۱ انسان در مسیر قاچاق، جان باختهاند که شماری از آنها ایرانیها هستند.
مخالفت کشورهای اروپایی برای پذیرش این حجم از مهاجران و سختگیرانهتر کردن قوانین پناهجویی، در کنار سردرگمی دولتهای اروپایی برای ساماندهی این جمعیت، حتی اگر بخشی از هدف هم مبارزه با قاچاق انسان باشد، باعث شده است که این مسیر رونق بیشتری بگیرد؛ حتی اگر به قیمت جان انسانها تمام شود.
برخی از مسافران در مرزهای مختلف مثل ترکیه، رومانی یا صربستان جان باختهاند، پلیس به آنها شلیک کرده است یا در مسیر از قاچاقچیان جا ماندهاند. گروهی دیگر در راه رسیدن از ترکیه به یونان، دریا جانشان را گرفته است. برخی هم هستند که در کشور مقصد پس از دریافت حکم دیپورت، خودکشی کردهاند. بسیاری هم اگر از این مسیرها جان سالم به در بردهاند، از کامیونهایی افتادهاند که قرار بوده آنها را به مقصد برساند. در واقع، مهاجران که در اختیار قاچاقچیان انسان هستند، میان مقصد و مرگ، برای رسیدن به هدفشان هر دو را انتخاب میکنند.
سفر برای کشف ابعاد مختلف قاچاق انسان و زندگی پناهجویان ایرانی را از مرزهای شمال فرانسه شروع کردم؛ مرزهایی که گذشتن از آن رویای بسیاری از مهاجران برای رسیدن به «انگلیس» است. زندگی در جنگل و خیابان، زیر پلها و جمعیتی که از هر ملیتی که قرار است از این کابوس، جان سالم به در ببرد.
به عنوان مسافر وارد جنگلهای «کاله» و «دانکرک» شدم. با قاچاقچیان سر و کله زدم و با مسافران همکلام شدم. قاچاقچیها در آخرین قیمت، مبلغی میان دو هزار تا چهار هزار و ۵۰۰ پوند از مسافران میگیرند تا آنها را با سوار کردن بر کامیونهای باربری، به انگلیس برسانند. اگر راننده باخبر باشد اما این قیمت میتواند به ۱۲هزار پوند هم برسد. مسافرها که به هر طریقی، زمینی، دریایی یا هوایی با هویتهای جعلی به جنگل و خیابانهای فرانسه رسیدهاند، انسانهایی خسته اما پرامید هستند که حالا باید ماهها و گاهها سالها در انتظار عبور از این مرز باشند.
داستانهایی را روایت خواهیم کرد که چگونگی این سفر پرانتظار را بیان خواهد کرد.
زندگی پناهجویان در جنگلهای شمال فرانسه
برای رسیدن به فرانسه و عبور از آن، مسافران یا از مرزهای اتریش و آلمان گذشتهاند یا با کشتی از یونان به ایتالیا رفتهاند و پیاده یا با قطار به فرانسه رسیدهاند. بسیاری اما در میانه راه بار سفر بر زمین گذاشته و تصمیم گرفتهاند مقصد را تغییر دهند یا به خاطر قانون «دابلین» ناچار به انتخاب مقصدی دیگر شدهاند.
طبق قانون «دابلین» مسافران در هر کشوری که انگشتنگاری شوند، حتی اگر به مقصد مورد نظرشان برسند، به کشوری بازگردانده میشوند که در آن انگشت دادهاند؛ یعنی انگشتنگاری شدهاند. نزدیک به دو ماه است که طبق تصمیم اتحادیه اروپا «یونان» هم به کشورهای مشمول این قانون پیوسته است.
برای همین به اتریش و کمپهای مرزی مثل «سالزبورگ» رفتم و ایرانیهایی را یافتم که یا بازداشت ناچار به ماندنشان کرده است یا خسته از مسیر، تصمیم به ماندن گرفتهاند. روایتها پر بود از سختیهایی که مسافران در یونان و ترکیه کشیده بودند؛ قصههایی که گاه مشترک مینمود از مسیری که خطرهایش هم مشابه بود. از آنجا راهی یونان شدم و بعد ترکیه.
مسیر خروج از ایران بیشتر از مرزهای غربی اتفاق میفتاد. ارومیه، مریوان یا خوی. و قاچاقبرانی که طی توافق با مسافران، آنها را بیشتر در هماهنگی با مرزبانان، به ترکیه میرسانند. مسافران در خانههای مسافرتی قاچاقچیها اسکان داده میشوند و وقتی نوبتشان شود راهی شهر «وان» در ترکیه میشوند؛ شهری که پناهجوها از اسم آن وحشت میکنند. خاطرات تلخ از اسکان موقتشان در شرایطی که انتظارش را نداشتند، خستگی پیادهرویهایی که گاه تا ۲۰ ساعت هم میرسد، تعقیب و گریز میان مرزبان، پلیس، قاچاقبران و قاچاقچیهای دیگر گروهها، عبور از کوه در گرما و سرمایی که گاه بدنشان را بیحس میکند. و نزدیکی با مرگ برای رهایی از وطنشان، خط مشترک این روایتهاست.
مسافران برای عبور از مرز ایران و رسیدن به ترکیه، مسیرهای سختی میپیمایند
عبور از ترکیه و شرایط پناهجویی که در این کشور، هر روز سختتر میشود. این مسیر، یا زمینی میسر است و از مرزهای شمالی، با کامیون یا پای پیاده، یا از دریا میگذرد و سوار شدن بر قایقهایی که زندگیشان را با خود میبرد. مرزهای هوایی اگرچه در سالهای اخیر و پس از کودتا در ترکیه سختتر شده است اما هنوز هستند افرادی که با پاسپورتهای جعلی، این ریسک را به تن میخرند؛ حتی اگر پس از افشای هویتشان یا بازداشت، به کمپهایی منتقل شوند که شرایط نگهداری مهیبی دارد.
برای همین به سمت مرزها رفتم؛ چه زمینی و چه دریایی. با قاچاقچیان همسفر شدم تا هم مسیر را بیابم و هم خطرهای آن را لمس کنم.
کامیونهایی که از شمال ترکیه به اروپا میروند و مهاجران در کمین مینشینند تا سوار بر آن، راهی شوند
یونان اما حکایت دیگری داشت؛ دهلیزی برای رسیدن به اروپا که مسافران چه پیاده راهی شوند و چه سوار بر قایق، چه از فرودگاهها به سمت اروپا گام بردارند، همواره در انتظاری سخت به سر میبرند. سفرهای چندباره به یونان، رفتن به کمپهای مختلف در آتن و جزیره «لسبوس» یا «میتیلینی»، پیدا کردن قاچاقبرها و برخورد با انسانهایی که از هر طیفی محیطی را به تصویر کشید که جنگ برای بقا در آن، به لختترین شکل ممکن قابل رویت است.
برای مهاجرت از یونان و رسیدن به کشوری دیگر، مسافران به محض معرفی خود به پلیس، به کمپها برده میشوند. گاهی هم زندانی میشوند. هستند مسافران ایرانی که بیش از ۲۰ ماه را در زندان گذراندهاند و در مقابل چشمهایشان، همبندیهایشان در اثر عدم رسیدگی بهداشتی جان باختهاند.
در یونان با دهها ایرانی همکلام شدم، به سراغ کمپها رفتم و با مسافران بر سر یک سفره نشستم، مقابل کمپها با مسافرانی همصحبت شدم که با وجود ثبتنامشان در دستگاههای دولتی، همچنان بیسرپناه در باران و آفتاب، چادر به پا کردهاند.
اما یکی از بزرگترین علامت سوالها، ابتلای بیشتر آنها به بیماری «هپاتیت سی» بود. شمار بسیاری از زنان باردار، کودکان چند ماهه و مردان مجرد و متاهل حالا سرگردان و خسته در آتن یا جزیرههای یونان، به بار سفرشان بیماری هم اضافه شده است.
بعد از مدتی زندان و کمپ، مسافران در خیابانها رها میشوند. اگر شانس داشته باشند و بتوانند سرپناهی پیدا کنند، اسکان مییابند تا بالاخره از طریق قاچاقبرها یا به تنهایی، راهی سفری دوباره شوند. اما اگر شانس نداشته باشند، مثل بیشتر مهاجران، در خیابانها سرگردان میشوند یا در خانههای مسافرتی و منازلی که قاچاقچیها به آنها معرفی میکنند، در ازای پول، سکنی میگزینند.
انتظار و تعلیق و برای بسیاری، بیهویتی، بزرگترین درد است. حال آنها باید یا منتظر قاچاقبرشان باشند یا روز و شب را به انتظار پاسخگویی دولت یونان بمانند؛ دولتی که آن را «ورشکسته» توصیف میکنند. اگر قدم به مناطق توریستی هم بگذاریم، پر است از بیخانمانهای یونانی که بساط شب و خواب در کوچهپسکوچهها گستردهاند.
خانه مسافرتی که مهاجران توسط قاچاقبران در آنها اسکان داده میشوند
مسافران بعد از مدتی انتظار که گاه سالها به طول میانجامد، باز هم راهی سفر میشوند. اگر پولی داشته باشند یا برایشان باقی مانده باشد، از طریق مسیر هوایی اقدام به رفتن میکنند. هزینه کمتر از طریق راه دریایی و رفتن به ایتالیا است یا از طریق زمینی و رفتن به سمت مقدونیه، صربستان و اسلوونی. گاه قاچاقبر آنها را راهی بلغارستان یا مجارستان میکند. مسیری که به روایت پناهجویانی که از آن گذشتهاند با بدترین خشونتها همراه است.
رفتارهای پلیسهای مرزی در این کشورها به حدی خشونتبار است که گاه با شنیدناش از ادامه مسیر منصرف میشوند. جدا از تحقیرها و توهینها، پلیسهای مرزی سگها را روی پناهجوها باز میکنند یا آنها را مورد ضرب و شتم شدید قرار میدهند. در ماه آگوست ۲۰۱۸ بسیاری از پناهجویانی که قصد رفتن به سمت اروپا داشتند توسط پلیسهای صربستان و بوسنی مورد آسیبهای جدی قرار گرفتهاند.
مهاجران خسته و آسیبدیده به کشورهای اروپایی مورد نظرشان میرسند. ادامه سفر آنها از اتریش میگذرد و به آلمان، ایتالیا یا فرانسه و انگلیس میرسد. حال در اقامتگاهشان باید باز هم در کمپها به سر ببرند و با ملیتهای مختلف که شناختی از فرهنگ هم ندارند، همزیستی کنند.
اگرچه از نظر دولتهای مقصد، این روش یعنی کمک به همزیستی مسالمتآمیز میان ملیتهای مختلف. اما وقتی روایتهای مهاجران را بشنویم، از همان ابتدای مسیر، در کمپ و جنگل، دعواهای ملیتی آسیبهای جانی هم به بار میآورد. در این میان، ایرانیها که جمعیتشان از افغانستانیها و عربها کمتر است، به خاطر همزبانی یا همزیستی در یک مکان، خواسته یا ناخواسته درگیر دعواهایی میشوند که گاه به زندان میفتند و گاه زخمی، شبها را تنهایی در بسترشان به روز میرسانند.
دعوای مهاجران در خیابانهای آتن
در میان قصههایی که از پناهجویان و قاچاقچیان انسان روایت خواهیم کرد، گاه روایتهای زنان شکل دیگری از خشونت را بیان میکند، از نگاههای جنسی که با خود حمل میکنند تا گرفتار قاچاقبرها شدن. خشونتهای جنسیتی و جنسی آنها، آواری است که در کنار خشونتهای مسیر، به تن میخرند. دگرباشان جنسی هم از این قاعده مستثنی نیستند. کودکان در این میان صادقترین راویان هستند که ترس و اضطراب خود را برایم روایت کردند. خانوادههایی که از هم پاشیدند یا عشقهایی که پدیدار گشت. اما انگار انسانهای تنها، بیشترین بار را به دوش میکشند. همانهایی که هیچ مرهمی برای زخمهایشان ندارند.
روایتهای زنی باردار و ابتلا به بیماری هپاتیت سی در یونان پس از گذراندن مدتی در خیابان و پارک و سپس کمپ
حال این موج انسانهای زخمی و آسیبدیده قرار است به مقصد برسند. دولتهای اروپایی و جوامعی که انتظار دارند این افراد که نژاد، رنگ، ملیت و حتی جنسیتشان باعث تحمل خشونتهای بسیار شده، به سادگی و طی چند ماه زندگی در کمپ و کلاسهای آموزشی، تمام زخمهای خود را کنار بگذارند و به ناگهان انسانهایی شوند بیهیچ آسیبی. دولتهای اروپایی، سر درگم مدام قوانین را علیه آنها تشدید میکنند تا به اسم نجات جان انسان، راههای قاچاق را بیشتر رونق بخشند یا وحشت دیپورت را به دل این مسافران بیاندازند. راهحلی انگار نیست؛ نه برای مسافر که ضعیفترین عنصر قاچاق انسان است و نه برای دولتهایی که قرار است رویای آزادی و انسانیت را برای مسافران به واقعیت تبدیل کند.
در مجموعهای که «ایرانوایر» منتشر خواهد کرد، قصههای انسانهایی را روایت خواهم کرد که تازه از مرز ایران گذشتهاند و در ترکیه ساکناند، کسانی که مدتها در یونان سرگردان هستند، و آنهایی که به مقصد رسیدهاند و حال به دنبال یادگیری و تلاشاند. رویای آنها خلاصی از درد است، اما در تمام مسیر و حتی در مقصد، با درد و کولهباری از آسیب، زندگی و تلاش میکنند.
***
شما هم میتوانید خاطرات، مشاهدات و تجربیات خود از قاچاق انسان، پناهندگی و مهاجرت به اشتراک بگذارید. اگر از مسئولان دولتی یا افراد حقیقی و حقوقی که حق شما را ضایع کردهاند و یا مرتکب خلاف شدهاند شکایت دارید، لطفاً شکایتهای خود را با بخش حقوقی ایران وایر با این ایمیل به اشتراک بگذارید: info@iranwire.com
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر