متین مهرانطلب
«روایتهای زندان»، مجموعهای از گزارشهایی است که راویان آنها زندانیان هستند که گاه از زندانهای معروف میگویند و گاه از زندانهایی که شاید نامشان را هم نشنیده باشیم. راویان این مجموعه، زندانی سیاسی و عقیدتی هستند و محکومان جرایم عادی. آنها از زندگی خود در زندان میگویند و ما را با خودشان به سلولهای مختلف میبرند.
در این روایت، همقدم با زندانیان، نوروز ۱۴۰۰ را مرور میکنیم که راوی آن یکی از زندانیان جرایم عادی در زندان «تهران بزرگ» یا همان «فشافویه» است و برایمان از بازداشتیهای آبان ۱۳۹۸ میگوید؛ بند مالی و رسم و رسوم زندان و زندانی در نوروز با آرزوی آزادی.
***
«آغاز سال جدید را از طرف وکیلبند محترم به همه همبندیان عزیز تبریک میگویم، انشاالله که سال آزادی همه عزیزان باشد.»
سال ۱۴۰۰ آغاز و این صدا از بلندگوی سالن پخش شد. همه به کریدور آمدند و به سراغ یکدیگر در سلولهای دیگر رفتند تا ضمن آرزوی آزادی، نوروز را تبریک بگویند؛ حتی آنهایی که میدانستند از مدت حبسشان سالهای بسیاری مانده است. تعلیق حس مشابهی است که همه زندانیان آن را میشناسند و زندگی میکنند؛ تو در هزارتوی ناعدالتخانه جمهوری اسلامی گیر کردهای و نمیدانی کدام ماده و تبصره، کدام نظر و سلیقه یا کدام فرد خیر سرنوشت تو را به کدام سمت میبرد. نوروز اما لحظهای است که این تعلیق را برای دقایقی کنار میزنی تا فقط آرزوی آزادی کنی.
بازداشتیهای آبان ۱۳۹۸ دومین سال تحویل را کنار هم میگذرانند؛ زدند و رقصیدند. دوستیهایشان از پیش قویتر شده است و رفقای دیگری هم پیدا کردهاند. حالا هر کدام از آنها تجربه متفاوتی پیدا کردهاند؛ زندان را با همه پستی و بلندیهایش چشیدهاند، شاهد اعدام بودهاند و این روزها پیگیر خبرهای مناطق حاشیهنشین و افزایش فقر هستند.
سالی که در «تهران بزرگ» گذشت، سال مرگهای حاصل از شیوع ویروس کرونا بود. ریاست زندان به خاطر مصاحبه «سهیل عربی» تغییر کرد و سهیل را به انفرادی بردند. سال مرگ «مهدی نریمانی» بر اثر نبودِ امکانات درمانی بود. سال درگذشت پدر «امیرحسین مرادی» بود. بسیاری از زندانیها خودکشی کردند یا بر اثر مصرف بالای مواد مخدر جان باختند. سالی که گذشت، سال درآمد چند هزار میلیاردی شیشه و هروئین برای مدیران زندان، خصوصیسازی زندان و واسپاری بندها به اسپانسرهای مالی بود. سالی که گذشت، سالی پر از خون، وحشت و تهوع بود.
ما که مرخصی هم نرفتیم اما، تحویل سال را به فال آرزوی آزادی، نیک گرفتیم. اگرچه خیلی از زندانیانی که توانسته بودند دم راننده قاضی ناظر بر پروندهشان را ببینند، تحویل سال را کنار خانوادههای خود بودند. بهایی که برای این مرخصی پرداختند هم وابسته به هر پرونده، از چند میلیون تومان تا چندین سکه و حتی چند دانگ زمین، هزینه برداشت. البته لابد میارزد که هر دو طرف راضی هستند؛ هم زندانی و خانوادهاش و هم قاضی ناظر که رانندهاش زحمت جمعآوری اعانهها را میکشد!
نوروز در زندان سخت است. همیشه روزهای تعطیل در نسبت با روزهای اداری که زندگی به سختی جریان دارد، برای زندانی طولانیتر میگذرد. تحویل سال هم برای ما تداعیگر روزهایی است که با خانواده و دوستانمان بودیم. نوروز برای زندانی دلتنگی عجیبی به همراه دارد. این دلتنگی را میتوانید در بغض لحظه تحویل سال زندانیان حس کنید که گاه به اشک مینشیند. مثل بغض «رضا» برای دخترش که ۹ سال است او را ندیده، یا دلتنگی «حمید» برای زنی که به خاطر مهریه او را به زندان انداخته است. روزهای قبل از «سلولتکانی» حمید مشغول تمیز کردن اتاق بود که لحظهای مکث کرد و سرش را بالا آورد و فلسفیترین جمله قرن را به زبان آورد: «اگر همین کارها را در خانه کرده بودم، زنم مهریه را به اجرا نمیگذاشت. ولی زندان همین است و اگرها و اماهایش.» حمید برای همسرش دلتنگ بود.
سلولتکانی را با خنده و شوخی در حالیکه گاهی بغض میکردیم، ادامه دادیم. البته نوروز محملی است برای دید و بازدیدهایی که اگر حال و حوصلهای باشد، به صرف چای و شیرینی به سلول دوستانت میروی و «سلولدیدنی» میکنی. معمولا رفتوآمد به سلولهای دیگر در طول سال ممنوع است؛ اما عید فرصتی چند ساعتی برای عیددیدنی سلولهای دیگر دارد.
«زندان است و چای و چاخان و سیگارش»؛ جملهای در توصیف دورهمیهای زندانیان است. در همان فرصت کوتاه عیددیدنی یا سلولدیدنی، آنقدر چاخان میکنیم که گاهی نمیتوانیم خندههایمان را کنترل کنیم. قرارداد نانوشتهای هم بین ما وجود دارد: «نه از من، نه از تو» که یعنی دروغهایت را تا زمانیکه دروغهایم را به رویم نیاوری، میپذیرم.
عید برای زندانیان نویدبخش «عفو» هم هست؛ حتی برای زندانیان سیاسی و عقیدتی که از ماهها قبل به خودشان و وکلای آنها وعده داده بودند. معمولا البته بیشتر این وعدهها به انجام نمیرسد و فقط امیدی در تاریکی زندانی به دل زندانی و خانوادهاش میاندازد که بعدتر، سرخوردگی به انجام نرسیدن آن، طاقتفرسا میشود. این شیوه «کاری نکنید به زودی عفو میدهند» قدمت یک قرن دارد و زندانیهای سیاسی و عقیدتی میآیند، میروند یا میمانند؛ اما این جمله را به کرّات شنیدهاند و گاه به آن دلبستهاند.
از بندهای کلاهبرداران اقتصادی بگویم؛ دوستی در این بندها داشتم که میگفت تمام بنزهای S500 به زندانیان همین بند فروخته شده بود. راست میگفت. تقریبا با هرکدام از این زندانیان کلاهبردار که همکلام شویم، یک S500 در پارکینگ خانهاش دارد و یکی هم زیر پای همسرش انداخته است.
در آن فرصت کوتاه که به سلولهای همدیگر رفتیم، بغض کردیم، خندیدیم، سرود آزادی بر دلهایمان طنین افکند و با وجود تمام مصائب و بیعدالتیها، زندگی را در بندها و سلول به سلول جاری کردیم؛ اینجا، در زندان، هنوز فریادی برمیآید، مشتی کوبیده میشود و صدایی به گوش میرسد.
مطالب مرتبط:
روایتهای زندان؛ وظیفه اجباری و سربازان فشافویه
روایتهای زندان؛ دره شاپرکها؛ بند جوانان زندان تهران بزرگ
روایتهای زندان؛ یا میمیریم یا سینهخیز به زندگی ادامه میدهیم
روایتهای زندان؛ از تجاوز جنسی تا صیغه و ملاقاتهای شرعی
روایتهای زندان؛ کار در فشافویه یعنی حبس با اعمال شاقه
روایتهای زندان؛ زندانیان را گیج کن و بخوابن تا اعتراض نکنند
روایتهای زندان؛ بند دارالقرآن در دو پرده: آیتالکرسی و فیلم پورن
روایتهای زندان؛ ضرب و شتم زندانیان یکی از مراحل «پذیرایی» است
روایتهای زندان؛ در جستوجوی خواب از دست رفته
روایتهای زندان؛ ما پشت آن دیوارهای بلند بیمدعا جان میبازیم
روایتهای زندان؛ اینجا قبرستان زندهها است
روایتهای زندان؛ افسران ابدی؛ بازداشت دو افسر نگهبان با اتهام حمل مواد مخدر
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر