رضا شهرام
«روایتهای زندان»، مجموعهای از گزارشهایی است که راویان آنها زندانیان هستند که گاه از زندانهای معروف میگویند و گاه از زندانهایی که شاید نامشان را هم نشنیده باشیم.
راویان این مجموعه، زندانی سیاسی و عقیدتی هستند و محکومان جرایم عادی. آنها از زندگی خود در زندان میگویند و ما را با خودشان به سلولهای مختلف میبرند. اینبار به «دره شاپرکها» میرویم؛ بندهای نگهداری جوانان و نوجوانان.
***
«شرایط وحشتناک است؛ آب قابل آشامیدن نیست، تاسیسات بهداشتی معیوب هستند و حمام و توالت سهمیهبندی است. نیمساعت در روز آب داغ داریم. بند کثیف است و پر از جمعیت. یک ملاقه عدس پر از سنگ و سوسیسهای گندیده توقیفی، غذایی است که باید بخوریم. ساس و موش حتی از جمعیت ما هم بیشتر است. بهتر است بگویم اینجا، دره شاپرکها، یک روی دیگر جهنم است.»
این جملهها، روایت «آرش»، یکی از زندانیان «دره شاپرکها» است که مدتی را در همین بند تیپ۴ زندان «تهران بزرگ»(فشافویه) گذرانده است. بند جوانان در میان زندانیان به دره شاپرکها معروف است. در دره شاپرکها انجام هیچ ورزشی مجاز نیست و حتی تمام بطریهای آب معدنی که در بندهای دیگر به جای دمبل مورد استفاده قرار میگیرند، از این بند جمعآوری میشوند. جمعیت بالای زندانیان، رعایت بهداشت را به یک شوخی تبدیل کرده، در نتیجه بیماریهای پوستی شایع است. اینجا، در این بندها بیماریهایی مثل «هپاتیت» و «ایدز» به آسانی منتقل میشوند.
«علی» هم یکی دیگر از زندانیان این بند است: «درست است که خیلی از ما از محلههای پایینشهر آمدهایم ولی اهل ورزش که بودیم. هیکلی برای خودمان داشتیم. خود من فوتبال بازی میکردم. اما اینجا هیچ وسیله ورزشی پیدا نمیشود. مسخره است. شدهایم یک مشت به اصطلاح جوان که روزی نیمساعت هم راه نمیرویم. همه کمردرد و پا درد داریم یا درگیر اعتیاد شدهایم و یا در دعوا بر سر مواد، عکس و ناموس، کتک خوردهایم. البته نیروهای گارد هم گاهی در بند میریزند و تا میتوانند، دست نوازش بر سر و بدنمان میکشند!»
در هر واحد (تیپ) زندان تهران بزرگ، بندی برای جوانان در نظر گرفته شده است. هر بند به طور میانگین ۵۰۰ زندانی دارد؛ یعنی بیش از دو برابر ظرفیت تختها و پنج برابر ظرفیت استاندارد. بیشتر زندانیان متولدین دهه ۸۰ هستند و به شکل کلی، میتوان گفت از اقشار ضعیف جامعهاند. معمولا زندانبانها و افسران نگهبان از پذیرش مسوولیت بند جوانان پرهیز میکنند. برای آنها چنین مسوولیتی میتواند بدترین موقعیت شغلی محسوب شود.
اگر این نیروهای زندان ارتباطاتی داشته باشند، ترجیح میدهند به اندرزگاههایی فرستاده شوند که درهای برای شاپرکها ندارد. اگرچه گلایه زندانبانها و افسران نگهبان، حجم بالای کار در این بندها است اما میزان خشونت، نزاع، خودزنی و خودکشی در بند شاپرکها چنان بالا است که انگار پذیرفتن مسوولیت محافظت از آن، امری ناممکن به نظر میآید. هرچه زندانبانها از دره شاپرکها پرهیز میکنند، فروشندگان مواد مخدر علاقه شدیدی به آن دارند. آنها از ارتباطات خود با کادر زندان استفاده میکنند تا به این بندها منتقل شوند و جوانان دربند را به اعتیاد بکشانند. در این بند نه فقط شیشه و دوا و قرص فراوان است بلکه شکارگاه خوبی برای یافتن زندانیانی است که مورد سوءاستفادههای جنسی قرار میگیرند.
«رضا» یکی دیگر از زندانیانی است که به تازگی به دره شاپرکها منتقل شده است. او از خشونتهایی روایت میکند که افسران نگهبان و زندانبانها بر نوجوانها و جوانها اعمال میکنند: «ماموران حفاظت یا افسر نگهبانی که در بند میریزند، همه را کتک میزنند. آنقدر میزنند که خودشان خسته میشوند. هر وقت هم که میخواهند یک زندانی را منتقل کنند یا برای تنبیه به سوییت [سلول انفرادی] بفرستند، بیرون از بند با لوله و چوب به جانش میافتند. همین چند وقت پیش بود که جوان ۱۸ یا ۱۹ سالهای را که به خاطر ضربههای افسر نگهبان چشمش را از دست داده بود، برای تخلیه چشم به بیمارستان فارابی بردند.»
انگار هیچ پناهی برای شاپرکها نیست. آنها که به هر دلیلی زندانی شدهاند، حالا در زندان، مورد خشونت و بیتوجهی زندانبانانی قرار میگیرند که موظف به رعایت مواد آییننامه سازمان زندانها هستند. اما نه از رعایت قانون خبری است و نه از رعایت حقوق زندانی. میتوان گفت زندانیان جوان هیچ مرجعی برای کمکخواهی و رهایی از این شرایط ندارند. همین مساله میتواند باعث افزایش مشکلات روحی و در نتیجه بالا رفتن اقدام به خودکشی و خودزنی در میان آنها شود.
بیشتر زندانیان بندهای جوانان زندان تهران بزرگ، «شعبهای» و «شرارتی» هستند. شعبهایها متهمان به انواع دزدیهای خرد هستند و شرارتیها متهمان به برهمزنی نظم، زورگیری و امثال آن. البته در میان آنها جوانانی با اتهامات امنیتی، اینترنتی و مالی نیز حضور دارند.
سلولهای بندها هم با محلههای تهران شناخته میشوند؛ مثل سلول «اسلامشهریها»، گنگ «اتابکیها»، بچههای «خاکسفید» و...
این تصویر گذرا، نمایی است از آنچه دستگاه قضایی جمهوری اسلامی بر سر جوانان و نوجوانان میآورد؛ آنهایی که بیشترشان غم نان دارند و حالا باید در شرایطی خشونتبار بدون حقوق اولیه خود به سر برند بدون آنکه کسی به فکر فردای آزادی آنها باشد و چه از تنها و روحهای زخمی شاپرکها میماند.
مطالب مرتبط:
روایتهای زندان؛ یا میمیریم یا سینهخیز به زندگی ادامه میدهیم
روایتهای زندان؛ از تجاوز جنسی تا صیغه و ملاقاتهای شرعی
روایتهای زندان؛ کار در فشافویه یعنی حبس با اعمال شاقه
روایتهای زندان؛ زندانیان را گیج کن و بخوابن تا اعتراض نکنند
روایتهای زندان؛ بند دارالقرآن در دو پرده: آیتالکرسی و فیلم پورن
روایتهای زندان؛ ضرب و شتم زندانیان یکی از مراحل «پذیرایی» است
روایتهای زندان؛ در جستوجوی خواب از دست رفته
روایتهای زندان؛ ما پشت آن دیوارهای بلند بیمدعا جان میبازیم
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر