رضا رضوانی
«روایتهای زندان»، مجموعهای از گزارشهایی است که راویان آنها زندانیان هستند؛ گاه از زندانهای معروف میگویند و گاه از زندانهایی که شاید نامشان را هم نشنیده باشیم.
راویان این مجموعه، زندانی سیاسی و عقیدتی هستند و محکومان جرایم عادی. آنها از زندگی خود در زندان میگویند و ما را با خودشان به سلولهای مختلف میبرند. در این گزارش، یکی از زندانیان «زندان تهران بزرگ» (فشافویه) «بند دارالقرآن» را در دو پرده روایت میکند؛ آیتالکرسیخوانی و تماشای شبانه فیلم پورن.
***
اگر حکایت هر بند زندان نمایشی تکپردهای است، حکایت بند دارالقرآن را تنها میتوان در نمایشنامهای دو پردهای روایت کرد.
پرده اول: صبح بند دارالقرآن - زندان شماره ۱ (تیپ ۱) تهران بزرگ
اذان صبح از پشت پیجر زندان پخش میشود. همه میبایست از خواب بلند شویم و به سمت نمازخانه برویم. اگر زندانی خوابش سنگین باشد، با اولین ضربههای لوله پلاستیکی انتظامات به تنش سریع بیدار میشود.
مقابل در گاردونی (دستشویی زندان) یک به یک به صف میایستیم و به در میکوبیم تا سریعتر خالی شود و نوبتمان برسد.
نماز به امامت فردی اقامه میشود که توسط معاونت فرهنگی زندان فرستاده شده است، که اگر سرحال باشد میکروفن را میگیرد و از حضور این همه زندانی اهل نماز و عبادت احساس خرسندی میکند.
ساعت حدود ۷ صبح همه زندانیان میبایست بند را ترک کنند و به هواخوری اجباری بروند. یک ساعتی که از سگلرز زدن صبحگاهی گذشت، همه ما به صف میشویم و آمارگیری آغاز میشود.
این روند به جز در بندهای مالی سنگین در همه بندها روالی متداول است.
بند دارالقرآن در تیپ ۱ زندان تهران بزرگ قرار دارد؛ تیپی که مشتمل بر ۱۰ بند است و هر بند حدود سه برابر ظرفیت آمار دارد.
تیپ ۱ در ادبیات ما انتهای دنیاست: «تیپ یک جایی است که اگر "نلسون ماندلا" ۶ ماه در آن حبس میکشید، خودکشی میکرد و مقاومت را از یاد میبرد.»
سابقهدارها هم از این تیپ هراس دارند و ترجیح میدهند از ترس انتقال به بندهای این تیپ، به خدمتکاری برای زندان در تیپهای دیگر مشغول شوند.
پس از گرفتن آمار و صرف صبحانه، زندانیان در کف سلولها مینشینند و قرآن پخش میشود. هر کس قرآنی روی پایش باز میکند. صدای قرآن از بلندگوهای سر بند زندان پخش میشود و زندانیان خطوط خواندهشده را دنبال میکنند. بعد از پایان پخش سراسری قرآن، در هر سلول یک نفر به عنوان مربی وارد میشود. مربی از میان زندانیانی است که خودش هم چندان به روخوانی وارد نیست، اما به ازای ۱۰ دقیقه تماس با خانواده، مربی قرآن شده است. به هر نفر زندانی این بند یک یا دو دقیقه تلفن در روز میدهند.
مربی بخش مشخصی را روخوانی میکند و زندانیان تکرار میکنند. نماز ظهر هم با اجبار لوله انتظامات به جماعت برگزار میشود. البته اگر کسی بیشتر امتناع ورزد، به بندی با شرایط بدتر منتقل میشود. آنقدر بدتر که کمتر کسی در روند بند اخلال ایجاد میکند.
قرائت سوره «یاسین» و «زیارت عاشورا» نیز از آن دسته اموری است که انتظامات را با لولهاش به دنبال زندانیان در هواخوری میکشاند.
تصویر ما در پرده اول دارالقرآن ۱۶ سلول روبهروی هم، ۸ سلول سمت چپ و ۸ سلول سمت راست قرار دارند که تعداد زیادی زندانی در کف آنها نشستهاند، به روخوانی قرآن مشغول هستند و گهگاه چند نفری در هر سلول چرت میزنند. اما در مجموع صدای خواندن قرآن از یک یک سلولها شنیده میشود، به ویژه زمانی که وکیلبند اعلام بازدید میکند و تا نیم ساعت بعدش بازرس یا مدیر به بند سر میزند. تا پایان زمان اداری وضع بند به همین منوال باقی است.
پرده دوم: عصر تا پایان وقت اداری - بند دارالقرآن زندان شماره ۱ تهران بزرگ
وکیلبند پایان زمان اداری را از بلندگوها اعلام میکند. قرآنها یک به یک جمع میشوند و چراغهای روغنی یک به یک شعله میکشند. در سلولها، گاردونی و هواخوری دوا، هرویین و شیشه به روی زرورقها میرود. زندانیان باز هم در کف اتاق و سلولهایشان مینشینند. این بار اما به تماشای صفحه تلویزیون. تصویر پرده دوم زندانیانی را نشان میدهد که یا پای بساط هستند یا به صفحه تلویزیون زل زدهاند؛ «فیلم فوتبالی» روی صفحه نمایش داده میشود. ادبیات زندان است دیگر نمیدانم وجه تشابه این استعاره چیست؛ فیلم فوتبالی استعاره زندانیان است از فیلم پورن.
باید توضیح دهم که فیلم پورن چهطور به زندان راه پیدا میکند؛ شهامت و نبوغ شاید. زندانیان از فروشگاه زندان میتوانند تلویزیون بخرند؛ گاهی برای یک سالن، گاهی برای یک اتاق، این مسئله بستگی به توان مالی زندانیان دارد. اما فروشگاه وقت فروش تلویزیون، سوکتها را میشکند تا تلویزیونی هیچ ورودی نداشته باشد. ولی زندانیان خودشان با سیم و ابزارهایی که دارند، راه را باز میکنند. زندانی فنی با استفاده از تکهای کارت تلفن و چهار رشته سیم، درگاه ورودی رم به تلویزیون را تعمیر میکند.
زندانیای که به دادگاه میرود Ram SD را زیر زبان یا جای دیگری از بدن جاساز میکند و به داخل بند میآورد. گاهی نیز افسر نگهبان چند رم را به داخل آورده است و به زندانیان میفروشد.
در پرده دوم، قرآنخوانی تمام شده و عصر یا شب است. گاه این پرده تا پاسی از زمان خاموشی ادامه دارد.
حکایت بند دارالقرآن حکایتی است که نمیتوانیم به هیچ تحلیلی تقلیل دهیم؛ از آن رو تنها به نقل رخدادها بسنده کردم و تنها میگویم که این دو پرده هر روز پشت سر هم تکرار میشوند.
مطالب مرتبط:
روایتهای زندان؛ زندانیان را گیج کن و بخوابان تا اعتراض نکنند
روایتهای زندان؛ کار در فشافویه یعنی حبس با اعمال شاقه
روایتهای سپیده قلیان از زندان (بخش آخر)؛ نام نخست من سپیدار است
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر