شاهد صفدری
«روایتهای زندان»، مجموعهای از گزارشهایی است که راویان آنها زندانیان هستند. گاه از زندانهای معروف میگویند و گاه از زندانهایی که شاید نامشان را هم نشنیده باشیم. اینبار راوی گزارش، چند «سرباز صفر» زندان هستند؛ کسانی که شبانهروز خود را در زندان میگذرانند. غذای آنها غذای زندانیان است؛ اما باتوم به دست دارند، زندانی را لخت و بازرسی میکنند، پابند به پای زندانیان اعزامی به بیمارستان میزنند و حتی حق شلیک و کشتن زندانی دارند. سرباز زندان ناخواسته یا بر اساس باورهایش، بخشی از دستگاه زندان در سیستم جمهوری اسلامی است. روایت این سربازها از انجام وظیفه خود چیست؟
***
زمانی که سیستمهای ناعادل و خشن برمیافتند و ارکان مختلف آن به دادگاه کشیده میشوند، بسیاری از متهمان در دفاع از خود میگویند که چارهای جز تن دادن به اجبار فرماندهان نداشتند. نمونه بارز و مصداق معاصر آن، همان چیزی است که بعد از جنگ جهانی دوم و کشتار یهودیان به دست نازیهای آلمان اتفاق افتاد. بسیاری میگفتند که ناچار بودند به اجبار «هیتلر» و حکومت آلمان آدم بکشند و اگر چنین نمیکردند، خودشان کشته میشدند. مسئلهای که هنوز هم از بحثهای مطرح در خصوص زندان، قتل سیاسی و زندانبانها و قربانیان جریان دارد؛ سیستم خشنی که فقط قربانی میگیرد.
در سیستم جمهوری اسلامی هم سربازی اجباری، بیشباهت به این امر نیست. انسانهایی که اگر باتوم بر سر زندانی نزنند، او را به تخت پابند نکنند و به زندانی در حال فرار شلیک نکنند، مورد توبیخ و مجازات و اضافه خدمت در همان سیستم خشن میشوند. اما آیا میتوان منکر دست داشتن آنها در ساختار زندان و آزار و شکنجهای شد که زندانیان متحمل میشوند؟
در ساختار زندان جمهوری اسلامی، سرباز که اغلب سرباز صفر [با مدرک تحصیلی دیپلم] است، وظیفه دارد زندانیان تازهوارد را لخت و بازرسی بدنی کند، موظف است تا در برجک زندان شیفت دهد و در صورت فرار زندانی، او را بکشد؛ او میبایست در لباس گارد زندان با کلاه، سپر و باتوم بر سر زندانی خاطی بزند و در بازرسی بندها، تختها و لباسهای زندانیان را زیر و رو کند، با زندانی به دادگاه برود و جلوی فرار احتمالی او را بگیرد و گاه باید با زندانی به بیمارستان برود و او را به تخت پابند کند.
برجک
تازه که به زندان افتاده باشی، شبها صدای داد و «آهای» گفتنهای بلند، تو را متعجب میکند. خیال میکنی چند زندانی راهی به دری یا پنجرهای پیدا کردهاند و دارند فریاد میزنند؛ اما اینگونه نیست. این صدا، صدای جوانی ۱۸یا ۱۹ ساله است که برای خدمت سربازی از بختش به زندان، آن هم در بیابانی میان تهران و قم افتاده است و باید شبها از برجکها بالا برود و هر ساعت فریاد بلندی بزند تا به مافوقش اعلام کند سر جایش ایستاده و خوابش نبرده است تا مبادا تنبیه شود یا اضافه خدمت بخورد. در روزهایی که فرار زندانی اتفاق میافتد، سختگیریها بیشتر میشود. سرباز حق شلیک دارد و میتواند زندانیِ در حال فرار را بکشد.
در فرار اخیر چهار زندانی که در بهمن ۱۳۹۹ اتفاق افتاد، زندانیان میلههای سلول خود را بریدند، وارد هواخوری بند شدند و از آنجا به بیرون زندان راه یافتند. سرباز شیفت برجک به سه نفر شلیک کرد که در این اتفاق یک نفر کشته شد و یک نفر پایش را از دست داد.
سرباز زندان علاوه بر شیفت در برجکهای دورتادور مجتمع، در ورودی و سالن ملاقات نیز پست میدهند و وظیفه تحویل زندانی و رویه انگشتنگاری در بدو ورود زندانی نیز بر عهده اوست. سرباز زندان، یکی از اولین افرادی است که زندانی با او مواجه میشود و در اختیار او قرار میگیرد.
گارد
مجتمع زندان تهران بزرگ بیش از ۵۰ بند دارد و یک گارد ۱۰۰ نفره از سربازان که با شعار «اسلام پیروز است | شرق و غرب نابود است» به این بندها میزنند. [زدن گارد به بند اصطلاح زندانیان است برای بازرسی بند که توسط سربازان گارد صورت میگیرد.] وقتی گارد به بند میزند، زندانیان تا چند روز آینده به دنبال وسایل شخصی خود در سلول، کریدور، هواخوری یا ساک همبندیان میگردند. تمام زاغهها و تختها زیر و رو میشود، تمامی لباسها از ساکها به بیرون پرت میشود و حتی زبالهها هم بررسی میشود و در نهایت بدن زندانیان هم مثل لوازمشان، بازرسی میشود. بعد از بازرسی از هر بند عموما تعدادی تیزی [چاقو]، مقداری مواد مخدر که اغلب شیشه و هروئین است، کشف میشود. گاهی هم چند فلش و یک یا دو گوشی موبایل یافت میشود. البته همه اینها بسته به نوع بند دارد؛ شدت بازرسیها در بند زندانیان شعبهای [سرقت] بیشتر است و در بندهای مالی کمتر و همواره زندانیان صاحب رابطهای هستند که یک روز یا چند ساعت قبل از ورود گارد از آن مطلع میشوند و اقلام ممنوعه خود را جاساز یا به بندی دیگر امانت میسپارند.
جز این بازرسیهای روتین، سربازان پس از درگیریهای حاد درون بند نیز مداخله میکنند و این بار نیز آنان پایکوبان و «الله الله» گویان به بند آمده و بر سر زندانیانی که به تعبیر مافوقشان خاطی هستند، ضربه میزنند. گاه آنها را لخت میکنند و پس از پذیرایی حسابی با باتوم و پوتین او را روانه انفرادی میکنند.
«احمد» سرباز زندان «تهران بزرگ» [فشافویه]، هفت ماهی از سربازیاش را سپری کرده است. شیوه بازرسی را از زبان او برای «ایران وایر» بخوانیم: «هرچه را که پیدا میکنیم، باید بلافاصله به مافوق بدهیم. چون ما را هم بعد از بازرسی زندانیها، بازرسی میکنند. به ما اعتماد ندارند، بعد از اینکه از بند خارج میشویم، ما را هم بین زندانیها مینشانند و یکییکی بازرسی بدنی میکنند که یک وقت از اقلام مکشوفه ندزدیده باشیم. البته بعضی بچهها چیزی را که لازم داشته باشند، برمیدارند. خب اگر تحویل بدهند، شاید دور ریخته شود. این را هم بگویم که بعضی روسا بعد از بازرسی، عصر همان روز و بعد از پایان زمان اداری، اقلام را پس میدهند و شیرینی خوب میگیرند. فکر کنید فلش طرف را که خودش احتمالا داخل آورده، دوباره به خود او به مبلغ مثلا ۲۰۰ هزار تومان میفروشد. وقتی میریزیم در بند فقط ۲۰ نفرمان کلاه و سپر داریم، پیش آمده که به بچهها حمله شده. مثلا توی تیپ یک که به خطرناک بودن معروف است، چند نفر از بچهها [سربازان] را بدجور زدند. بعضی وقتها عوض مواد و وسیلهای که پیدا میکنیم، چیزی میشود گرفت و "بلاصاحب" ردش کرد که برای کسی پرونده هم درست نشود.»
گاه از گارد زندان برای تحویل زندانیان امنیتی و معترضان نیز استفاده شده است. سربازان موظف میشوند که مقابل ورودی دو صف تشکیل بدهند و روبهروی هم تونلی را شکل دهند تا زندانیان وقتی از اتوبوس پیاده میشوند، از میان همین تونل رد شوند و باتوم به سر و صورتشان زده شود. این روش را خصوصا برای معترضان خیابانی به کار میگیرند.
احمد سرباز زندان در همینباره اینگونه میگوید: «وقتی درگیریهای جمعی میشود و تعداد بازداشتیها زیاد است، ما را در ورودی صف میکنند تا از آنها پذیرایی کنیم. فکر میکنید آسان است؟ بعضی از ما اگر سرباز نبودیم، شاید خودمان هم به خیابان رفته بودیم. بعضی بچهها برایشان مهم نیست؛ فقط میزنند. هر جور دستور بگیرند، میزنند. ولی بعضی از ما، شب که برای خواب میرویم، با سیگار سر میکنیم. برای ما هم سخت است؛ ولی چهکار کنیم؟ اجباری، اجباری است. خودمان را توبیخ میکنند.»
اعزام
بهطور معمول روزانه چند صد زندانی از مراکز قضایی و گاه تعدادی به بیمارستانها اعزام میشوند. سرباز، زندانی را در این مراکز همراهی میکند. او موظف است صبح زود مقابل تیپ زندانی برود، او را تحویل بگیرد، دستبند و پابند بزند و به شعبه اعزام ببرد. در شعبه اعزام و پس از جمع شدن زندانیان دیگر، آنها با اتوبوس و خودرو یا گاه آمبولانس، به مراکز قضایی یا بیمارستان اعزام میشوند. سفری یکروزه که مامور اعزام و یک یا دو سرباز به همراه زندانی دارند. سرباز گاه از سر انسانیت و همدردی و همراهی با خانواده زندانی، و گاه با دریافت کمی شیرینی به خانواده زندانی اجازه ملاقات با اسیر را میدهد؛ گاهی هم ملاقاتی حضوری و طولانی. سرباز گاهی با شیرینی بیشتر اجازه میدهد زندانی لباسهایی را که خانواده برای او آوردهاند، زیر لباس زندان بپوشد یا کمی مواد، قرص، فلش یا اقلام ممنوعه ریز را برای زندانی در پوتین خود جاساز میکند و به داخل زندان میبرد.
گاه سرباز و مجموعه اعزام همراه زندانی متقاعد میشوند تا پس از اعزام به دادگاه یا بازپرسی، زندانی را به خانهاش ببرند تا چند ساعتی را کنار خانوادهاش بگذراند؛ چند ساعتی که چند میلیون تومان برای خانواده هزینه به همراه دارد. در مراکز درمانی نیز وضع به همین صورت است. به میزان امنیتی بودن زندانی، گاهی سرباز زندان، خط قرمزها را زیر پا میگذارد تا زندانی کمی راحتتر روز را سپری کند.
احمد در رابطه با این اعزامها میگوید: «دو اعزام داریم؛ یکی معمولی، یکی اورژانسی. معمولی یعنی طرف [زندانی] از قبل وقت برای جراحی یا نوبت دکتر دارد و خانواده هم میدانند و میآیند. ما موظفیم کارهای زندانی را برای بستری شدن انجام بدهیم. بعضی بیمارستانها دژبانی دارند و شب یکی از ما پست میدهد و یکی در دژبانی استراحت میکند. ما باید به زندانی پابند بزنیم؛ ولی خب، بعضی وقتها که میدانیم زندانی توان رفتن ندارد و اگر مافوق کاری نداشته باشد، پابند نمیزنیم. یک موقع میبینید سه یا چهار روز بالای سر زندانی هستیم و پست را عوض نمیکنند. اعزام اورژانسی اما مسئله دیگری است. پیش آمده که بالای سر زندانیها باشم و آنها جان بدهند. یا در راه یا در خود بیمارستان بمیرد. خیلیها در آمبولانس تمام میکنند؛ تا [بیمارستان] فیروزآبادی که نزدیکترین بیمارستان است، یک ساعت راه داریم.»
هفته پیش بود که «مهدی نریمانی» از زندانیان مهریه در زندان، رو به مرگ رفت و وقتی به بیمارستان «فیروزآبادی» رسید که جان در بدن نداشت. در بهداری زندان برای نجات جان او نیاز به لوازم احیا بود اما فقدان این امکانات باعث شد که او زیر دستگاه احیا در بیمارستان جان ببازد. به گفته «احمد» زندانیان بسیاری هستند که بینام و نشان، در مسیر همین بیمارستان، جان میبازند.
در چنین روایتی، شاید قضاوت قاطعانه سخت باشد که سربازان زندان تا چه حد دست در آزار و شکنجه زندانیان دارند. به قول احمدی، سربازی اجباری است و آنها هم توبیخ خواهند شد. وقتی سیستمی ناعادل و خشن باشد، گاه قربانی خودش مجرم میشود و در نبود ساختاری قانونمند و عادل، هر روز بر قربانیان اضافه میشود.
مطالب مرتبط:
روایتهای زندان؛ دره شاپرکها؛ بند جوانان زندان تهران بزرگ
روایتهای زندان؛ یا میمیریم یا سینهخیز به زندگی ادامه میدهیم
روایتهای زندان؛ از تجاوز جنسی تا صیغه و ملاقاتهای شرعی
روایتهای زندان؛ کار در فشافویه یعنی حبس با اعمال شاقه
روایتهای زندان؛ زندانیان را گیج کن و بخوابن تا اعتراض نکنند
روایتهای زندان؛ بند دارالقرآن در دو پرده: آیتالکرسی و فیلم پورن
روایتهای زندان؛ ضرب و شتم زندانیان یکی از مراحل «پذیرایی» است
روایتهای زندان؛ در جستوجوی خواب از دست رفته
روایتهای زندان؛ ما پشت آن دیوارهای بلند بیمدعا جان میبازیم
روایتهای زندان؛ اینجا قبرستان زندهها است
روایتهای زندان؛ افسران ابدی؛ بازداشت دو افسر نگهبان با اتهام حمل مواد مخدر
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر