محمد باقری، شهروندخبرنگار، کابل
مقامات جمهوری اسلامی با افتخار از بهکارگیری مهاجران و شهروندان افغانستانی در جنگ سوریه و زیر پرچم «لشکر فاطمیون» سخن به میان آوردهاند. آنها حتی به حکومت افغانستان پیشنهاد دادهاند که از این افراد در ارتش خود استفاده کنند؛ انسانهایی که یا بر اساس اعتقاداتشان یا به فریب جمهوری اسلامی پا به میدان جنگ گذاشتند و گاه حتی پیکرهایشان هم معلوم نیست کجا دفن شده است، با خانوادههایی عزادار که حتی مزاری برای سوگواری ندارند. اعضای سابق این لشکر که شاخهای نظامی از نیروهای قدس سپاه پاسداران هستند، در افغانستان هم امنیت ندارند و حکومت افغانستان آنها را بازداشت میکند و جامعه آنها را از خود میراند. البته اگر از آن جنگ جان سالم به در برده باشند.
گزارش حاضر روایت همسر یکی از اعضای سابق فاطمیون است که سیاهپوش و عزادار، سه فرزندش را به تنهایی بزرگ میکند.
***
در استان مرکزی «بامیان» با سه فرزند خود به سختی زندگی میکند. همسر او دو سال پیش در شهر حلب سوریه، وقتی برای منافع جمهوری اسلامی زیر پرچم لشکر فاطمیون میجنگید، کشته شد. او حالا برای فرزندش هم مادر است و هم پدر و از طلوع تا غروب آفتاب کشاورزی میکند تا بلکه بتواند شکم فرزندانش را سیر کند. «علیداد»، همسر او، قرار بود برای کارگری به ایران برود و برای آنها پول بفرستد، اما حتی جنازهاش هم به وطنش باز نگشت.
«علیداد» در افغانستان روی زمینهای پدریاش کشاورزی میکرد، اما در سال ۱۳۹۵ تصمیم گرفت برای کارگری به ایران سفر کند. او در بهار همان سال طی سفری قاچاقی خود را به تهران رساند و مشغول به کارگری شد. چهار ماه بعد از رسیدنش به تهران توانست ۱۰هزار افغانی (تقریبا معادل ۱۱۰ یورو) برای خانوادهاش ارسال کند؛ البته پس از آن که هزینه سفرش را به قاچاقبرش پرداخت. او قرار بود بعد از آن، هر ماه برای تامین معیشت خانوادهاش پول بفرستد.
او یک سال در ایران کارگری کرد. تا پیش از آن تاریخ خانوادهاش تصور هم نمیکردند که علیداد برای جنگ به سوریه برود. اما یک تماس آغاز تشویش و نگرانیهای خانوادهاش شد. همسرش در گفتوگو با «ایرانوایر» اینگونه شرح داد: «قرار بود برای دو سه سال در ایران کارگری کند و برگردد. هیچ گپ [صحبت] سوریه رفتن نبود. اما ناگهان تماس گرفت و گفت وضعیت کارگری در ایران وخیم شده است و ممکن است برای کار به سوریه برود.»
این خانواده در یکی از استانهای محروم افغانستان زندگی میکنند که دسترسی به رسانهها در آن کم است. برای همین خانواده علیداد اطلاعات چندانی از جنگ سوریه و لشکر فاطمیون نداشتند و فکر میکردند او به راستی برای کار عازم سوریه شده است.
تماس بعدی علیداد با همسرش از سوریه بود. او از لشکر فاطمیون و جنگ سوریه صحبت کرده و گفته بود که برای «دفاع از حرم حضرت زینب»، دختر امام اول شیعیان، اعزام شده است تا «با این کار از یک سو مسئولیت دینی خود را انجام دهد و از سوی دیگر ماهیانه ۵۰۰ دلار پول بگیرد»؛ هزینهای که از طریق کارگری در ایران نمیتوانست به دست آورد.
همسر علیداد اما از این سفر راضی نبود: «به او گفتم که اگر به خاطر جنگ میروی، فایده ندارد. اگر در ایران کار نیست، به افغانستان برگرد و همینجا کار کن. اما به من گفت که او را به جنگ نمیفرستند و فقط در اطراف حرم خواهند بود تا داعش حمله نکند. گفت دوستانش میروند و او هم عازم شده است. او از من خواست که این مسئله را به هیچکس نگویم. همین مسئله من را نگرانتر میکرد که مبادا به جبهههای جنگ اعزام شده باشد.»
سال ۱۳۹۶ شده بود و این جوان ۲۳ ساله افغانستانی به لشکر فاطمیون پیوست. همسرش درباره چگونگی پیوستن او و مدت آموزش نظامی چیزی نمیداند. علیداد هیچ پیشینه نظامی هم نداشت. اما بیشتر اعضای سابق لشکر فاطمیون در گفتوگو با ایرانوایر شرح دادهاند که مدت آموزشی آنها تحت نظر سپاه پاسداران سه هفته در ایران و یک هفته در سوریه بوده است و بیشتر با مناطق جنگی و جنگهای چریکی آشنا شده بودند.
علیداد از سوریه با همسرش در تماس بود. سه ماه بعد به ایران بازگشت و برای خانوادهاش مقداری پول ارسال کرد: «در تماس تلفنی گفت که اگر وضعیت همینگونه پیش برود تا یک سال بعد میتواند پول زیادی به دست آورد و نزد ما بر خواهد گشت. اما هر بار درباره وظیفه او در سوریه پرسیدم، پاسخی نداد. فقط در هر تماس تلفنی از من میخواست که مواظب فرزندانمان باشم و برای او و همرزمانش دعا کنم که داعش زودتر شکست بخورد و آنها بتوانند به خانه برگردند.»
علیداد هفت ماه در سوریه برای منافع جمهوری اسلامی جنگید. بنا به اطلاعاتی که بعدتر به خانواده او داده شد، این جوان در ماه رمضان سال ۱۳۹۷ در شهر حلب سوریه همراه با هفت نفر دیگر از اعضای لشکر فاطمیون کشته شد، اما پیکرش برای یک سال در سوریه ماند.
همسر علیداد که هنگام روایت مدام بغض داشت، اشکهایش را با گوشه چادرش پاک کرد و گفت: «ماه رمضان بود که بچه کاکایش [پسرعمویش] تماس گرفت و گفت علیداد در سوریه زخمی شده است، اما به هیچکس نباید چیزی بگویم. برایم ۵۰ هزار افغانی فرستاد. دلم گواه دیگری میداد. از او خواستم که با علیداد صحبت کنم، اما گفت که هنوز از سوریه به ایران منتقل نشده و آنجا تحت درمان است. آن شب تا صبح نتوانستم بخوابم و مدام گریه میکردم. دست به دعا برداشته بودم که شوهرم زنده بماند؛ غافل از آن که او کشته شده بود.»
ده روز از این خبر گذشته بود که پسرعموی علیداد تماس گرفت و از آنها خواست ضمن تهیه گذرنامه، به ایران سفر کنند. همسر علیداد هم پولی نداشت و هم سفر با سه کودک سخت بود، پس نپذیرفت. البته هیچکدام از اعضای خانوادهاش هم موافق سفر او نبودند. اصرارهای پسرعموی علیداد بیثمر ماند و در نهایت او مجبور شد حقیقت را بیان کند. او به همسر علیداد گفت که هزینه سفر و زندگی آنها را در ایران، جمهوری اسلامی پرداخت خواهد کرد و به علیداد لقب «شهید» دادهاند.
همسر علیداد این پیشنهاد را هم نپذیرفت: «حاضر نشدم به کشوری سفر کنم که برای منافع خودش، شوهرم و پدر فرزندانم را از ما گرفت. ترجیح دادم در افغانستان کنار خانوادهام بمانم. پیکر همسرم را یک سال در سوریه نگه داشتند و پارسال به ما خبر دادند که او را به همراه چند کشته دیگر به قم فرستاده و دفن کردهاند. اما من نمیدانم مزار شوهرم کجاست.»
او حالا با سه فرزندش در استان بامیان زندگی مشقتباری دارد. جمهوری اسلامی برای شش ماه از طریق پسرعموی علیداد برای آنها پول میفرستاد، اما این کمکها هم قطع شدند. برای همین او بایستی در فصل بهار کشاورزی کند تا بلکه بتواند شکم خود و فرزندانش را سیر کند. همسر علیداد در پایان صحبتهایش گفت: «داغ از دست دادن همسرم را تا آخر عمر با خودم همراه خواهم داشت. خداوند خودش سر ما رحم کند. بعضی وقتها همسایهها و اقوام به ما کمک میکنند، اما بچههایم بیپدر و یتیم بزرگ میشوند و کسی به یتیم رحم ندارد.»
جمهوری اسلامی آماری از کشتههای لشکر فاطمیون نمیدهد، اما به گفته برخی مقامات افغانستان، هزاران تن از آنها جان خود را برای منافع جمهوری اسلامی از دست دادند. بسیاری از خانوادهها هنوز نمیدانند چه بر سر پیکرهای عزیزانشان آمده است. اما به روایت بسیاری از بازماندههای فاطمیون، جمهوری اسلامی آنها را به خط مقدم میفرستاد؛ بدون آن که آموزشی دیده باشند یا سلاحهایشان به پیشرفتگی جنگجویان ایرانی، سوری و داعشی باشد. انگار که آنها برای جمهوری اسلامی گوشت قربانی بودند که هیچ مسئولیتی هم در قبالشان برعهده نگرفت.
مطالب مرتبط:
یک عاشقانه ناآرام؛ تنها یک زنجیر طلا از معشوقی ماند که جنگجوی فاطمیون شد
عضو سابق لشکر فاطمیون: یا باید به افغانستان برمیگشتم یا میجنگیدم
زندگی پر فراز و نشیب یک جنگجوی لشکر فاطمیون
از کارگری تا جنگ با داعش؛ از لشکر فاطمیون تا بازگشت به کارگری
مادر یک عضو لشکر فاطمیون: مقابل جان پسرم، سفر مشهد پیشنهاد دادند
حق انتخاب برای مهاجر افغانستانی: دیپورت یا عضویت در لشکر فاطمیون؟
قاچاقبری برای عضوگیری «فاطمیون»؛ گریز از نیروهای سپاه پاسداران
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر