پلیس ایران آنها را در «کرمان» دستگیر میکند و پس از ضرب و شتم به اردوگاه انتقال میدهد، سه شبانهروز آنجا میمانند و درنهایت به افغانستان رد مرز میشود. «محمد یار» اهل یکی از شهرستانهای (ولسوالیهای) دورافتاده ولایت بامیان است که به دلیل فقر و مشکلات اقتصادی در چهاردهسالگی قید مدرسه را زده و تاکنون دو بار قاچاقی به ایران سفر کرده است.
او درباره نخستین تلاشش برای رسیدن به تهران میگوید؛ شب توسط ماشینهای تویوتا از سوی قاچاقبران افغانستانی به سمت پاکستان میروند، پس از رسیدن در مرز پاکستان گروه تروریستی «طالبان» اجازه عبور از مرز پاکستان را به آنها را نمیدهد و مجبور میشوند، دوباره به نیمروز برگردند.
وقتی خبر باز شدن مرز پاکستان به گوش او میرسد دوباره همین راه را در پیش میگیرد؛ قاچاقبر افغانستانی در نیمروز با هزینه یکمیلیون و پانصد هزار تومان مسوولیت انتقال او و دوستانش تا تهران را به عهده میگیرد: «قاچاقبر را از کابل پیدا کدیم زنگ زدیم گفت بیایید نیمروز، در آنجا خودش مسافرخانه داشت وقتی نیمروز رسیدیم دنبال ما آمد، ما را به مسافررخانه خود برد. نان شب را آنجا خوردیم و یک مقدار پول جیبی هم برای ما داد. گفت امشب نخوابید شما را حرکت میدهم بهسوی ایران.»
نیمههای شب او با سیوچهار مسافر دیگر سوار یک تویوتا میشوند و به سمت مرز پاکستان حرکت میکنند؛ قبل از حرکت به آنها توصیه میشود که مقداری نان خشک و آب با خود بردارند تا در مسیر راه از آن استفاده کنند. برداشتن آبونان بهعلاوه چند دست لباس و دیگر لوازم ضروری هر مسافر جا را تنگتر میکند: «وقتی سر مرز پاکستان رسیدیم قاچاقبرهای پاکستانی آمدند ما را از مرز رد کردند و داخل پاکستان بردند، یک شبانهروز در یک دشت در خاک پاکستان بودیم، قاچاقبرها ما را که از ماشین پایین میکردند، خودشان میرفتند، یک مغازه در آنجا بود آب، نان، بیسکویت و کیک این چیزها داشت اما همهچیز خیلی گران بود. مردم هم مجبور بودند میخریدند.»
شب قاچاقبران پاکستانی آنها را به سمت ایران میبرند. مسیری که برای عبور این گروه از مسافران افغانستانی به ایران انتخاب شده بوده، راه «راجا» بوده است، راجا را مسیر امنتر از «کوه مشکل» برای رسیدن به خاک ایران عنوان میکند و قاچاقبران نیز از مسافران که برای سفرشان این راه را انتخاب میکنند، پول بیشتری میگیرند. معمولا خانوادهها و کودکان که بالا رفتن از کوه مشکل برایشان مشکل است این مسیر را انتخاب میکنند.
محمد یار میافزاید چندین خانواده افغانستانی که قبلا از ایران رد مرز شده بودند و دوباره این مسیر را در پیش گرفته بوده نیز با آنان همسفر بودهاند: «پانزده ساعت پیاده راه رفتیم تا به خاک ایران برسیم ۳۰۰ تا ۳۵۰ نفر بودیم بعضیها که دو سه بار از ایران رد مرز شده بودند باز خانوادگی ایران میرفتند، بعضیها که پول نداشتند گوشی خود را به قاچاقبرها میفروختند و با پولش آبونان میگرفتند.»
پس از وارد شدن به خاک ایران، قاچاقبران پاکستانی آنها را به قاچاقبران ایرانی تحویل میدهد؛ چندین پژو داخل خاک ایران منتظرشان بوده بهمحض رسیدن در هر پژو ۱۶ نفر سوار میشوند. از رفتار توهینآمیز و توام با خشونت قاچاقبران شکایت میکند و میگوید: «مسافران افغانستانی برای آنان هیچ ارزشی ندارد و باید در تماممسیر گوشبهفرمانشان باشد در غیر آن صورت مورد لت و کوب قرار گیرند.»
زمانی که قاچاقبر او و همراهانش را بین «خاش» و «ساروان» از ماشین پیاده و به یک خرابه منتقل میکند، سروکله دزدان در آنجا پیدا شده تمام داروندارشان را غارت میکنند: «قاچاقبران ما را از ماشین پایین کرد در یک خرابه برد گفت شما همینجا بنشینید، نیم ساعت بعد من دنبالتان میایم، از ساعت ده قبل از ظهر تا چهار بعدازظهر نشستیم قاچاقبر نیامد، بعد دو نفر دیگر آمدند، یک چاقو کلان از جیبشان کشیدند پول و گوشی ما را گرفتند، هر چیز به دستشان میامد میگرفتند؛ دزدها با قاچاقبر دست داشتند.»
ازآنجاییکه او با یک خانواده همسفر بوده درنهایت بعد از یک هفته به تهران میرسد، قاچاقبران خانوادهها را معمولا از مسیرهای بهتر و مطمئنتر میرسانند و پیادهروی کمتری را تجربه میکنند. قاچاقبران آنها را به خوابگاه میبرند و به تمام مسافران میگویند که باید پول قاچاقشان بهحساب آنان کارت به کارت شود بعد آنها را آزاد میکند. پول قاچاقی محمدیار توسط دوستانش به شمارهحساب قاچاقبران کارت به کارت شده و این کودک افغانستانی از خوابگاه آزاد میگردد.
او پس از نزدیک به دو سال کارگری در ایران، به دلیل نداشتن مدارک اقامت بازداشت میشود از تهران به افغانستان رد مرز میشود. اما محمد یار پس از چند مدت ماندن در کشورش دوباره تلاش میکند که خود را به ایران برساند، همانند دفعه قبل به ولایت نیمروز میرود و همراه یکی از قاچاقبران افغانستانی راه قاچاق ایران را در پیش میگیرد. او نخست توسط تویوتا به پاکستان میرود از آنجا توسط قاچاقبران پاکستانی از مرز عبور داده میشود.
نبود آب و غذا در مسیر راه و بدرفتاری قاچاقبران را بیشتر از دفعه قبل که با یک خانواده همسفر بوده است، تجربه میکند. پیادهرویشان نیز در دومین سفر قاچاقی او زیادتر از دفعه قبل بوده است، آنها از خاش در چندین تویوتا بهسوی کرمان حرکت میکنند. به گفته او در هر تویوتا نزدیک به چهل مسافر بودهاند؛ در مسیر راه قاچاقبران ماشینشان را عوض میکند و آنها را در چندین پژو جابجا میکنند اما قبل از رسیدن به تهران درحالیکه پاسگاه پلیس کرمان را پیاده پشتسر گذاشته بودند در جاده دستگیر میشوند.
محمد یار داستان دستگیریشان را اینطور تعریف میکند: «ساعت دوازده شب ما را نزدیک پاسگاه پلیس از ماشین پایین کردند؛ تا صبح پیاده راه رفتیم، سه قاچاقبر بلوچ همراه ما بود، ما را به چندین گروه تقسیم کردند و گفتند وقتی در جاده عمومی رسیدید ماشینها منتظر شما هستند، در هر پژو پانزده نفر سوار شوید، هوا که روشن شد لب جاده عمومی رسیدیم که سوار ماشین شویم، ماشین گشت آمد هوایی شلیک کرد حدود ۴۰۰ نفر بودیم همه پراکنده شدند، بعضیها فرار کرد، من در گروه اول بودم نتوانستم فرار کنم، دستگیر شدم، کسانی را که گرفته بود خیلی لت و کوب کردند. ما را بردند در اردوگاه سه روز آنجا بودیم بعد به افغانستان رد مرز کردند.»
شما هم میتوانید خاطرات، مشاهدات و تجربیات خود از قاچاق انسان، پناهندگی و مهاجرت به اشتراک بگذارید. اگر از مسئولان دولتی یا افراد حقیقی و حقوقی که حق شما را ضایع کردهاند و یا مرتکب خلاف شدهاند شکایت دارید، لطفاً شکایتهای خود را با بخش حقوقی ایران وایر با این ایمیل به اشتراک بگذارید: info@iranwire.com
مطالب مرتبط:
خاطرات رضا از سفر قاچاقی به ایران: با آب باران زنده ماندم
روایت کودک افغانستانی از سفر قاچاقی به ایران؛ هشت ساعت بدون کفش راه رفتم
مسیر محمد جان از افغانستان تا تهران؛ پای دوستم قطع شد
«چهار نفر از دوستانم با شلیک ماموران مرزی کشته شدند»
یک مسافراز افغانستان: مجبورم قاچاقی به ایران بروم وگرنه خانوادهام گرسنه میمانند
روایت نوجوان افغان از سفر قاچاقی: ۱۵روز تشنه و گرسنه در راه بودیم
جنازه های دختر، داماد و نوههایم در آب های ترکیه پیدا شدند
روایت یک کودک ۱۱ ساله افغانستانی از قاچاق کودکان به ایران
قاچاق انسان در کردستان ایران؛ سیم خاردار، قایق بادی و صندوق عقب
قاچاق انسان در کردستان ایران؛ آن طرف سیمهای خاردار
قاچاق انسان در کردستان ایران؛ مهاجرت نیمهتمام
قاچاق انسان در کردستان ایران؛ از کار قاچاقی تا مهاجرت قاچاقی
قاچاق انسان در کردستان ایران؛ ۳ سال قاچاق انسان برای پرداخت بدهی
قاچاق انسان در کردستان ایران؛ هورا، زنی که قاچاقچی آدم بود
سفرنیمه تمام؛ روایت نوجوان افغانستانی از ردمرز در ایران
گفت و گو با عباس، کودکی که شش بار قاچاقی سفر کرده
داستان سفر قاچاقی کودک ۱۵ ساله افغانستانی به ایران
خانوادهای با شش کودک درمسیر قاچاق
عبور قاچاقی از مرز ایران؛ داستان محمدبابر کودک ۱۵ ساله افغانستانی
کودک افغانستانی با جیب خالی به تهران رسید
نوجوان افغانستانی: مرزبان ناگهان به ۴۰۰ نفر شلیک کرد
نوجوان مهاجر افغانستانی: قاچاقبر انسان، اجساد مردهها را در دشت رها کرد
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر