هیوا راد
«روایتهای زندان»، مجموعهای از گزارشهایی است که راویان آنها زندانیان هستند؛ گاه از زندانهای معروف میگویند و گاه از زندانهایی که شاید نامشان را هم نشنیده باشیم.
راویان این مجموعه، زندانی سیاسی و عقیدتی هستند و محکومان جرایم عادی. آنها از زندگی خود در زندان میگویند و ما را با خودشان به سلولهای مختلف میبرند. اینبار «هیوا» درباره روند درمان در زندان «تهران بزرگ» روایت کرده است؛ اولویتهای اعزام به زندان، زندانیانی که در اثر دعوا، کارگری یا مشاهده خشونتهای مختلف جان میدهند یا نقص عضو پیدا میکنند. اما انگار که آنها فراموششدگان تاریخ هستند که تک به تک، از بین میروند؛ بدون آنکه کسی از درد آنها گزندی یابد.
***
«رضایی» ۶۳ سال داشت. کرد بود و وقتی با تلفن با پسرش حرف میزد، صدایش آنقدر طنین داشت که همه آنهایی که در راهروی زندان بودند جمله هر روزهاش را میشنیدند: «اینجا آخر دنیاست باباجان. "نلسون ماندلا" هم اگر شش ماه اینجا حبس میکشید به غلط کردن میافتاد.» رضایی پرونده مشروب داشت و باید بعد از گذراندن حبس سه سالهاش که دو ماه آن باقی مانده بود، جریمه میپرداخت؛ ده برابر ارزش الکلی که در مشروباتش بود. او با داشتن تجربه حبس در زندانهای ترکیه و بلغارستان شرایط این زندان را بدتر از تمامی حبسهایش در غربت توصیف میکرد.
شبی حدود ساعت یک بامداد، هنگامی که در گاردونی [توالت] بند سر شیشه [مخدر صنعتی] دعوا شد و همه زندانیان بند از فریادها بیدار شدند، او هم از خواب پرید و با پنجاه زندانی مواجه شد که به دنبال جوانی از گاردونی به سر بند میدوند. او هم شاهدی شد بر واقعه آن شب؛ همانوقت که شلوار از تن آن جوان پایین کشیده بودند و ... نمیدانم قبل از آن واقعه بود یا بعد از آن که خون در رگهای رضایی دلمه زد. او را روی ویلچر به بهداری بردند. نیم ساعت طول کشید تا دکتر از بهداری مرکز به بهداری زندان بیاید و دستور اعزام او را به بیمارستان، امضا کند. مدتی هم طول کشید تا آمبولانس سر برسد. نمیدانم عزرائیل در کجای مسیر به ملاقات رضایی آمد. اما ما برایش مراسم ختم میگیریم.
"اطاله" واژهای صرفا برای روند دادرسی پروندههای زندانیان نیست. البته که تعدد متهمان ۳-۴ سال حبس کشیدهای که هنوز دادگاهی برای آنها تشکیل نشده است، ضرورت واژه اطاله دادرسی را ایجاب میکند. اما درمان زندانیان نیز مشمول چنین زمانبندی است.
درمان زندانیان بیمار، یا در بهداریهای زندان صورت میگیرد یا در بیمارستانهای طرف قرارداد با سازمان زندانها. حدود ۱۵ هزار زندانی در پنج واحد از ۱۶ واحد مجموعه زندان «تهران بزرگ» زندانی هستند و در هر واحد یا همان تیپ، چند اتاق به عنوان بهداری وجود دارد؛ محلی برای پروندههای پزشکی، داروها و متادون، خوابیدن پرستار کشیک و اتاقی برای ویزیت احتمالی پزشک. پرستارها هم اغلب نیروهای پیمانی هستند که به دلیل دوری زندان برای هر سه شبانهروزی که سر کار هستند شش روز در تعطیلی به سر میبرند. پرستارها به کمک رابطین بهداری در هر بند، روزها متادون و شبها داروهای بیماران تحت نظر را پخش میکنند.
هر بند میتواند در هفته پنج زندانی را برای ویزیت پزشک، در روزی که مشخص شده به بهداری بفرستد. نبود تجهیزات پزشکی و نبود نیروی متخصص کافی به نسبت جمعیت زندانیان در بهداری، درمان زندانیان و رسیدگی به امور پزشکی آنها را با مشکلات جدی همراه کرده است.
البته در واحدهای بهداری زندان واقعه دیگری نیز جریان دارد؛ از فروش متادون سهمیهبندی شده در بازار آزاد تا ورود مخدرها و اقلام ممنوعه به زندان.
اعزام زندانیان به بیمارستانهای طرف قرارداد تنها در موارد اورژانسی صورت میگیرد، آن هم با تعریف جدیدی از وضع اورژانسی؛ وضعیتی که بیمار در حال مرگ باشد. به طور مثال شکستگی دست و پا شرایط اورژانسی محسوب نمیشود. اعزام موارد غیراورژانسی به بعد از طی مراحل اداری و کسب مجوز اعزام، تامین هزینههای درمان توسط خود زندانی و ماندن در صف نوبت ماشینهای اعزام موکول میشود. رضایی هم در یکی از همین پروسهها بود که جان داد.
البته بیمارستانها هم به دلیل مطالبات معوقه یا نگرانی بابت تخریب وجهه بیمارستان به دلیل حضور زندانی با دستبند و پابند و همراهی سرباز یا اصرار ماموران انتقال، یا زندانی را پذیرش نمیکنند یا در صورت پذیرش، او را بدون گذراندن دوره کامل درمان، مرخص میکنند.
«مجتبی» زندانی ۲۵ ساله اهل "مزارشریف" افغانستان، مدتی است که دست راستش از مچ آویزان است. وقتی در آشپزخانه زندان به عنوان نیروی خدماتی کار میکرد، دستش میان دیگها میماند و میشکند که خب با توصیفاتی که گفتم در اولویت اعزام به بیمارستان نیست. آنقدر در اولویت اعزام نبود تا دستش سیاه و کبود شد، کج جوش خورد. مجتبی کسی را نداشت تا هزینه درمانش را تامین کند و بالاخره زندان را مجاب کرد تا او را به بیمارستانی برای مداوا بفرستند.
در مورد زندانیان کارگر در کارگاهها هم بر اساس تعهدنامه قضایی که قضات ناظر بر زندان از زندانیان میگیرند، زندان هیچگونه مسئولیتی درباره حوادث کار از قطع اعضا تا فوت ندارد. در واقع حتی مرگ زندانی طی حادثه در کارگاههای ساختمانی زندان، مسئولیتی را متوجه زندان و پیمانکاران نمیکند. بهداری زندان نیز امکان رسیدگی فوری را به این جراحات و سوانح ندارد.
دعوا و خشونت در بندها نیز اغلب طرفین درگیری را راهی بهداری میکند. خشونتهایی که تا سرحد قطع عضو و گاه قتل پیش میرود. چند روز پیش چشم راست پیرمردی در زندان شماره پنج در اثر لگد یک زندانی به اجبار تخلیه شد. تقریبا دو ساعت طول کشید تا او را به بیمارستان «فارابی» منتقل کنند.
فاصله زندان از مراکز درمانی هم گاه به بهای جان یا از دست رفتن عضوی از آسیبدیده تمام میشود.
ما برای رضایی در زندان مراسم ختم گرفتیم. اما همانطور که خودش هر روز در تماس تلفنی با فرزندش تکرار میکرد: «اینجا آخر دنیا است.» و ما اگر هم جان سالم به در ببریم، ممکن است نقص عضو شویم؛ بدون آنکه مسئولی پاسخگوی روزگاری باشد که بر ما میگذرد. اینجا قبرستان زندهها است.
مطالب مرتبط:
روایتهای زندان؛ از تجاوز جنسی تا صیغه و ملاقاتهای شرعی
روایتهای زندان؛ کار در فشافویه یعنی حبس با اعمال شاقه
روایتهای زندان؛ زندانیان را گیج کن و بخوابن تا اعتراض نکنند
روایتهای زندان؛ بند دارالقرآن در دو پرده: آیتالکرسی و فیلم پورن
روایتهای زندان؛ ضرب و شتم زندانیان یکی از مراحل «پذیرایی» است
روایتهای زندان؛ در جستوجوی خواب از دست رفته
روایتهای زندان؛ ما پشت آن دیوارهای بلند بیمدعا جان میبازیم
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر