«پویا بختیاری»، بیستوهفت ساله بود، «آرشام ابراهیمی» بیستویک ساله، «حمید رسولی» سیویک ساله؛ فهرست جانباختگان اعتراضات آبان ماه نشان میدهد که اغلب قربانیان اعتراضات جوانان بودند.
ویدیوهای بهجامانده از صحنه اعتراضات هم نشان میدهد که بدنه اصلی معترضان ماه گذشته را جوانانی تشکیل میدادند که خیابان را عرصه اظهار اعتراض و درخواست مطالباتشان میدانستند.
چندی پیش کانال تلگرامی معلمان عدالتخواه اسامی ۱۹ دانشآموز سیزده تا ۱۸ ساله را که در جریان ناآرامیهای آبان ماه امسال کشته شدهاند، منتشر کرد.
چرا بخش عمده جمعیت معترض را جوانها تشکیل میدهند؟ دکتر «رسول نفیسی»، جامعهشناس ساکن آمریکا میگوید وسایل ارتباطجمعی به افزایش آگاهی جوانان کمک میکند و از دیگر سو، آمار بالای نسل جوانی که با عنصر ناامیدی عمومی، افزایش آمار بیکاری و فقر و فقدان امید به آینده مواجهاند، توان و انگیزه اعتراض پیدا میکنند.
«مریم»، دانشجوی رشته مترجمی زبان انگلیسی است. او در نوزدهسالگی به خاطر گرایش به مسیحیت توسط وزارت اطلاعات بازداشت شده و شش ماهی هم در زندان مانده. است
مریم صبح روز بیست و هفتم آبان ماه، حد فاصل میدان ولیعصر به سمت چهارراه را طی میکند و میبیند که تمام معابر عمومی در اشغال نیروهای یگانویژه است.
«به سمت میدان پروین تهرانپارس رفتم. اولین ایدهای که به ذهنم رسید گفتوگو با ماموران یگانویژه بود. از یکیشان پرسیدم چرا قصد حمله به مردم را دارید مگر شما جزو ما نیستید؟ یک نفر با فحاشی سعی کرد مرا دور کند و دیگری به من گفت شیر برای شما و ما سه هزار تومان است و فشارها را همه ما متحمل میشویم؛ اما این شغل ماست و به لحاظ اخلاقی موظف به انجام وظایفمان هستیم.»
مریم سعی میکند با استدلال به مامور یگانویژه بقبولاند که سرکوب مردم، یک وظیفه شرافتمندانه نیست: «فرمانده آنها از دور مرا دید و به سمتم هجوم برد و با کلماتی توهینآمیز، به سمتم حملهور شد. آنقدر نزدیکم ایستاد که گویا میخواست به من بچسبد. دستش را برد بهطرف باتومش و من بهسرعت از مهلکه دور شدم.»
«مریم» مورد ضرب و شتم قرار گرفته و کوچه به کوچه توسط موتورسواران گارد ویژه تحت تعقیب قرار گرفته، در معرض گلوله بوده و دیده که برخی شهروندان حوالی میدان پروین درهای خانههاشان را به روی فراریها بستهاند، بااینهمه تا دقایقی از نیمهشب خیابان را ترک نکرده است.
او میگوید بهمحض اولین ناآرامی بازهم به خیابان میروم: «من بهعنوان یک جوان حق اعتراض اجتماعی دارم.»
به گفته مریم غالب معترضان جوانها بودند: «یک عده دختر و پسر نوجوان میخواستند سطل آشغال را شعلهور کنند. من هم به آنها پیوستم. فقط یک فندک داشتند و شعله نمیگرفت. یک شهروند با موتوری که پسر کوچکش را ترک آنجا نشانده بود از ما پرسید بنزین میخواهید؟ رفت و ده دقیقه بعد بهتنهایی با یک دبه بنزین برگشت.»
این دانشجو میگوید وقتی بهتدریج معترضان حوالی میدان پروین منسجم شدند موتورسواران یگانویژه که تا دندان مجهز بودند وارد منطقه شدند: «صدای پرقدرت یک دسته موتور به گوش رسید. آنها با تجهیزات کامل به سمت ما میآمدند و بین راه به همه آدمهای دوروبرشان باتوم میزدند.»
او حین تعقیب و گریزها صحنه دردناکی دیده است: «نوجوان حدودا چهارده ساله ریزاندامی از حاشیه جوی آب میگذشت. یک مامور موتورسوار با آن هیبت ترسناک به پسر رسید. از پشتسر شروع کرد با کف پایش که مجهز به پوتین نظامی بود، ضربههای کشنده زدن. دو مامور دیگر هم از دو طرف آن نوجوان محاصرهاش کردند. یاد عکسهایی از دستگیری نوجوان فلسطینی توسط کماندوهای اسراییلی افتادم.»
به باور این دانشجو، مردم را ترساندهاند: «کاری که کردهاند ایجاد یاس و ناامیدی و ترس و وحشت است. مردم باور کردهاند که جمهوری اسلامی قویتر از آنهاست و تلاششان بینتیجه خواهد بود و هر تحرکی با مرگ مقابله میشود. ما را با حداقلها راضی نگه میدارند.»
مریم اما میگوید تا زمانی که به حقوق اولیهاش دست پیدا نکند از شرکت در اعتراضات دست برنمیدارد، حتی اگر در این مسیر کشته شود.
دکتر «رسول نفیسی» استاد دانشگاه و جامعهشناس معتقد است آنچه جوانان را برای حضور در خیابان ترغیب میکند تبعیض، فقر، بیکاری و ناامیدی به فرداست: «آن کسانی که بیش از همه نسبت به آینده احساس ناامیدی میکنند جوانترها هستند که شاهد نابودی تدریجی محیطزیست و منابع جهانند، اعتبار مردم در چشم دولت و صاحبان قدرت در حال افول است و هیچ امیدی به آینده نیست و این جواناناند که بیشترین افراد در معرض خطرند چون امیدی به موفقیت در بازار کار ندارند و وضع کلی جهان را ناامیدکننده میبینند. اینکه گفته میشود ۲۶ درصد جمعیت جوان ایران بیکارند که البته به باور من بسیار بیشتر از اینهاست، فاکتور مهمی است.»
«امین اسفاری»، دانشآموز سال آخر دبیرستان است و مدرسه شبانه میرود. او در طول سه سال گذشته و بعد از مرگ پدرش در کارخانه آبمعدنی بهار که حوالی میدان فرمانداری است کار میکند. امین تا پیشازاینها هرگز در هیچ اعتراضی شرکت نمیکرد؛ اما اتفاقات اخیر او را بهشدت متاثر کرده. او روز ۲۵ آبان ماه، ساعت چهار بعدازظهر را اینطور روایت میکند:
«شیفت کارم که تعطیل شد گوشه میدان فرمانداری منتظر مینیبوسهای خطی بودم؛ اما اوضاع آشفته بود و راه عبور و مرور مینیبوسها بسته شده بود. به امید اینکه شاید یک ماشین عبوری مرا سوار کند، گوشه خیابان ایستاده بودم. دو نفر مامور با لباس نیروی انتظامی یک پسر جوان را که تقریبا هم سن و سال خودم بود بازداشت کرده و به سمت ونهای پارک شده میکشاندند. با گوشهای خودم شنیدم که یکی از آن پلیسها داشت پسر جوان را که بهشدت ترسیده بود تهدید به تجاوز میکرد. به او میگفت حالا همینجا فلانت نکنم؟ آن یکی هم میخندید. تا وقتی به در ون رسیدند با ته تفنگ به پشت گردن جوان که سرش را هم خم کرده بود میکوبید.»
او تمام غروب را آنجا حوالی میدان فرمانداری ایستاده و لحظهها را با حافظهاش ثبت کرده. «قابل توصیف نیست. زن و شوهری را دیدم که پتوی نوزادشان را توی بغلشان گرفته بودند و لابهلای دود و دم گاز اشکآور میدویدند. مامورها در راه خدا به همه آدمها یک ضربه باتوم میزدند. انگار داشتند نذرشان را ادا میکردند. به رهگذرها و آدمهای معمولی عبوری یک ضربه باتوم و به شعاردهندهها تا جایی که میشد زد. آدمهای ناتوان و پیر، کم سن و سالها»
«نیما طواف»، دانشجوی کارشناسی ارشد جامعهشناسی ساکن ایران معتقد است رفتارهای خشونتآمیز نهادینهشده از سوی طبقه حاکم یا سیستم کنترلکننده و پلیس میتواند منجر به واکنش اعتراضی جوانترها در خیابان باشد.
«خشونت دولتی و اعتراض مردم شبیه عمل و عکسالعمل هستند. بدین معنا که هسته اصلی خشونت از سیستم ناظر و حاکم بر جامعه شکل میگیرد و به اعتراض جوانها منتهی میشود. چون ریشه و مرکز اصلی خشونت به فقر، نابرابری، نابسامانی قواعد اجتماعی و قوانین رسمی برمیگردد. افزایش شکاف هرروزه طبقات اجتماعی، مشاهده تبعیض آشکار بین آنانی که به جریان حاکم وصلاند در جوانانی که هیچ رابطه و مناسبتی ندارند تبدیل به توفانی از خشمهای فروخورده میشود که هنگام اعتراض خیابانی قابلمهار نیست. جامعه ایران یک جامعه درگیر هراس، تبعیض و خشونت دولتی است و همه این عوامل منجر به ناامنی اجتماعی و درنهایت اعتراض و مقابله میشود.»
«محمدرضا شمایلی»، غروب روز بیست و هشتم آبان ماه حوالی کلانتری معالیآباد بوده است.
او کارمند یکی از شرکتهای طرف قرارداد صنایع الکترونیک ایران است. روز بیست و هشتم آبان ماه با دوستش زیر پل معالیآباد در حال شعار دادن بودند که یکی از دوستانش دستگیر شد.
ازآنجاییکه ساختمان کلانتری آتش گرفت آنها دوست محمدرضا را به ظن دست داشتن در این ماجرا دستگیر کرده و با خودشان بردند اما سه روز بعد وقتی او را تا حد مرگ کتک زده بودند، با بازبینی ویدیوها او را آزاد کردند.
قبل از آزادی به دوست محمدرضا پیشنهاد همکاری داده شد: «از او خواسته بودند هرزمانی که خیابان شلوغ شد حاضر باشد و برای شناسایی آدمهای دور و برش و حتی دوستان و اقوام و کارمندان ناراضی در سیستم صنایع الکترونیک با آنها همکاری کند. دوستم برای اینکه از شر آنها رها بشود ظاهرا پذیرفته بود و حالا هرلحظه روی تلفنش پیامک میفرستادند که اطلاعات بفرست.»
محمدرضا میگوید شاهد بوده که یک پسر یازده ساله که کنار پدرش زیر پل معالیآباد ایستاده بود تیر خورد: «خوشبختانه تیر به قوزک پایش خورد و بچه داشت نعره میزد. مردم به پدر بچه توصیه میکردند او را نبرد بیمارستان و توی خانه درمان کند.»
او حرفهایش را با این جمله تمام میکند: «چطور ممکن است کسی فکر کند یک بچه یازده ساله برای اعتراض از خانه خارج شده باشد.»
رسول نفیسی معتقد است شرایط امروز جوانان با نسلهای گذشته متفاوت و مبتنی بر آگاهی بیشتر است: «جوان امروزی از طریق اینترنت با دنیای بیرون مرتبط است و همین امر باعث شده او در ارتباط با سایر همنسلانش قرار بگیرد و بتواند سازماندهی انجام دهد و حضور فعالتری در عرصه اجتماع داشته باشد. احتمالا به همین دلایل است که شاهد حضور بیشتر جوانان و مشارکتشان در فعالیت اجتماعی هستیم.»
پیکر ارشاد رحمانیان را با سری متلاشیشده و دست و پای شکسته پیدا کردند
مادر علیرضا انجوی: تنها فرزندم را با شلیک به پیشانیاش کشتند
عکسها و روایتهای اختصاصی یک شاهد عینی از اعتراضات: آدمها مثل برگ خزان جان دادند
برادر جانباخته ناصر رضایی: دیه و عنوان شهید را نمیپذیریم فقط دست از سر ما بردارند
پسر ۸ ساله گلنار میگوید چرا مادر من را کشتند؟
بهمن جعفری عاشق آزادی بود؛ برای کشتن آزادی، قلبش را هدف گرفتند
قرار بود با پوشک و شیرخشک برای نوزاد۴ ماههاش برگردد، گلوله به سینهاش خورد، برنگشت
بُرهان منصورنیا؛ از پشت به او شلیک کردند، ۳۴ ساعت با مرگ جنگید و شبانه به خاک سپرده شد
شاهدان عینی در ماهشهر؛ با دوشکا و تیربار به روی مردم آتش گشودند
روایت کشته شدن سجاد رضایی؛ جنازهاش را بعد از پنج روز جلوی غسالخانه رها کردند
نامزد میثم احمدی، یکی از قربانیان اعتراضات در کرج: قرار بود ۲۶ دیماه عروسی کنیم
عرفان فایقی ۲۶ آبان به ضرب گلوله در چهاردانگه کشته شد؛ «مراقب مامان باش»
روایت یک فعال کارگری از مراجعه به دو بیمارستان در روزهای اعتراض
نزدیکان یک فعال مدنی بازداشت شده: میترسیم عزیزانمان را زجرکش کنند
گفتوگو با چند پزشک در ایران؛ دستور کشتن معترضان را داده بودند
آرامش قبل از طوفان یا آتش زیر خاکستر؛ روایت دو شهروند از روزهای پس از اعتراضات
اداره اطلاعات کرمانشاه یک معترض به گرانی بنزین را کشت
برادرم آزاده و جانباز است اما جنازه پسرش را به شرط دفن شبانه تحویل دادند
نخسا؛ نظامیان گمنام شریک در سرکوب معترضان چه کسانی هستند؟
جعفری: همه متفرقان حالا به فکر براندازی هستند
وضعیت بازداشتیها در زندان فشافویه؛ کمبود امکانات و شکنجههای شدید تا حد شکستن دستوپا
امیررضا عبداللهی، نوجوان ۱۳ ساله جانباخته اعتراضات در اسلامشهر
شیراز حکومتنظامی بود فقط اعلام نکرده بودند؛ اعتراضات به روایت شاهدان
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر