چراغ اتصال اینترنت ایران به بینالملل که خاموش شد، انگار تمام ایران به عصر فقدان ارتباطات بازگشت. اخبار پراکنده و ضدونقیضی از شهرهای مختلف به گوش میرسید اما هیچ راهی برای برقراری ارتباط وجود نداشت. رسانههای داخلی با کمال شگفتی و در یک اتفاق کمسابقه، هیچ تلاشی برای رساندن صدای معترضان و مشکلات پیشآمده در پی قطعی سراسری اینترنت نکردند. شهروندخبرنگاران و فعالان مدنی و صنفی درون ایران هم راهی برای ارتباط با جهان آزاد نداشتند.
بحران فروکش کرد. سرکوب معترضان، با همه توان توسط همه ارکان حکومت در ایران انجام شد. اندکاندک و بهصورت قطرهچکانی، اینترنت ایران به شبکه جهانی بازگشت. هرچند هنوز در برخی مناطق و استانهای کشور کماکان قطع است و دسترسی به اخبار موثق و میدانی، میسر نیست؛ اما همین میزان اینترنت قطرهچکانی هم برای شاهدان عینی کافی بود تا فیلم، عکس و روایتهایشان را برای رسانهها ارسال کنند. دوباره شبکههای اجتماعی پر شد از ویدیوهایی که دیدن هرکدامشان توانایی ساعتها میخکوب شدن و ناتوان کردن جسم و روح بیننده را داشت.
در این میان، شاهدان عینی اعتراضات در برخی شهرها، ازجمله شیراز روایتهای بسیار تکاندهندهای ارائه کردهاند. گفتگویی که در ادامه میخوانید، صحبتهای یکی از معلمان شیرازی است که در لحظات اوجگیری سرکوب و اعتراضات در «شهرک گلستان» واقع در غرب شهر شیراز حضور داشته است. این معلم که نامش محفوظ است به ایرانوایر میگوید: «درگیری در محله ما وحشتناک بود. انگار وسط میدان جنگ باشیم. حکومتنظامی بود؛ فقط اعلام نکردند. هر شب از حدود ساعت ۵ عصر، صدای شلیک میآمد و ما صدای جیغ و فریاد میشنیدیم. فریاد یکی که تیر خورده بود و ماموری که داد میزد تا همکارانش او را بگیرند. در دفعاتی هم دو بار شلیک پشتسر هم میکردند. شکلی که مطمئن شدم طرف را کشتند. به همین راحتی آدم کشتند. من مطمئن هستم حداقل ۱۰ نفر از آنها سر کوچه خانه ما کشته شدند.»
این معلم شیرازی درحالیکه نسبت به آمار اعلامشده جانباختگان از سوی رسانههای داخلی بدبین است میگوید: «این آمارها دروغ محض است. جوانهای مردم را کشتند. جنازه هیچکس را بدون دریافت پول به خانوادهها پس نمیدهند. آن شبها کار ما فقط گریه بود. آنقدر صدای شلیک و فریاد واضح شنیده میشد که هرچقدر کارتون و ویدیو برای فرزند خواهرم میگذاشتم تا سرگرم شود و صداها را نشنود، بیفایده بود.»
او از مخاطراتی میگوید که از سوی ماموران امنیتی و لباس شخصی در دو روز اول اعتراضات شهروندان را تهدید میکرد: «خواهرم با بچه ۸ سالهاش همان روز شنبه، از شهر صدرا میخواست به شهرک گلستان بیاید. مسیری با فاصله کمتر از ده دقیقه با خودرو. تعریف میکرد ساعت ۵ یک تاکسی در شهر صدرا به او گفته شما را میرسانم. خواهرم میگفت، آنقدر فضا هولناک بود که راننده تاکسی برای پرسیدن مسیر باز برای عبور، از ترس حمله ماموران یک چاقو میگرفت دستش، پیاده میشد و از مردم معترض حاضر در میپرسید کدام راه و کوچه باز است. بعد دوباره سوار میشد و راه میافتاد.»
به گفته این شاهد عینی: «عبور آنها از میان آتش و دود دو ساعت طول کشیده. وقتی به منزل ما رسیدند، فضا را شبیه به میدان جنگ توصیف کردند. خواهرم و فرزندش آنقدر ترسیده بودند که تا ۲ روز فقط گریه میکردند. ۳۰ ثانیه فیلم گرفتهاند در حال دویدن. فقط میگویند خدا را شکر از اینجا هم سالم رد شدیم. فقط آتش در فیلم پیداست.»
شهرک گلستان در غربیترین نقطه شهر شیراز واقع شده است. در مقابل ورودی این شهرک یک مرکز خرید بسیار بزرگ قرار دارد و به همین دلیل در میدان اول ورودی شهرک و بلوار اصلی آن تا آپارتمانهای شرکت عمران و توسعه در بلندترین نقطه این شهرک، تجمع بانکهای مختلف زیاد است.
معلمی که با ایرانوایر گفتگو کرده، درباره وضعیت این شهرک میگوید: «حتی یک بانک سالم نمانده. هر چه تابلو راهنمایی رانندگی بود، از جا کنده شده. تمام باجه تلفنهای عمومی و هر چیزی که به شکلی به خیابان وصل بوده را از جا درآوردهاند. شعبات بانک ملی، ملت، تجارت، رسالت، کوثر، شهر و قوامین را به چشم خودم دیدم که سوخت. شیشههای بانک مسکن و صادرات هم کامل شکست. عابربانکهایشان از جا کنده شده بود. همه صندلی و وسایل آنها را ریخته بودند بیرون اما آنها را نسوزانده بودند.»
او روایتی تکاندهنده از تخریب یک بانک در این محله ارائه میدهد و میگوید هیچکدام این تخریبها کار مردم نبوده است: «طبقه بالای بانک رسالت در منطقه ما یک منزل مسکونی بود. مردم آمدند سمت بانک ولی خسارتی نزدند. میگفتند ما به خانه مردم آسیب نمیزنیم. کمتر از ۱۰ دقیقه بعد، از بالای خیابان نیروهای سپاه و بسیج آمدند مردم را از پشتسر محاصره کردند. ماموران خودشان، ساختمان بانکی که طبقه بالای آن آپارتمان مسکونی بود را آتش زدند. برای اینکه گردن مردم بیندازند و بگویند مردم اغتشاشگر بودند. وابسته به خارج و داعشی بودند. مغازه و خانه مردم را آتش زدند. درصورتیکه همه حاضران دیدند کار آنها بود.»
او میگوید روز بعد و در تاریخ ۲۶آبان۱۳۹۸ با خودروی شخصیاش بیرون رفته تا وضعیت شهرک را ببیند: «باران میبارید. ماموران شهرداری داشتند خرابیها را جمع میکردند. ماموران جلوی بانکها ایستاده بودند. آنقدر تعدادشان زیاد بود که ما ترسیدیم شیشه ماشین را پایین بیاوریم.»
او با اشاره به اینکه جامعه جهانی در برابر این اعتراضات هیچ واکنشی نشان نداد میگوید: «نه آمریکا از ما حمایت میکند و نه کسی دلسوز ایران هست. فقط شهر ما شد مثل یک شهر جنگزده. خیلی از جوانها بدبخت شدند. معلوم نیست چند سال طول بکشد تا این تخریبها را بسازند.»
به باور این شاهد عینی، گستردگی سرکوب اعتراضات برای بالا بردن هزینه اعتراض به مسائل معیشتی اتفاق افتاده است: «سپاهی و بسیجی با لباس شخصی و مبدل بین مردم پنهان هستند. شنیدم یک عدهشان راضی نیستند ولی مجبورشان کردهاند با خانواده بروند راهپیمایی. در غیر این صورت از شغلشان اخراج میشوند.»
این معلم تاکید میکند درگیری در همه مناطق شهر بود ولی برخی از مناطق خیلی وضعیت بغرنجتر بوده است: «در محدوده معالیآباد شنیدم که خیلی بدتر از محل ما بوده است. فلکه نمازی، خیابان ملاصدرا، چهارراه زندان عادلآباد و سمت محلات جنوب شهر که وضع مالی مردم خیلی بدتر است، برخوردها بسیار وحشتناکتر بوده. در محلاتی مثل کوزهگری که در جنوب شیراز و محل زندگی بخش فرودست جامعه است مردم را به رگبار بستهاند.»
این معلم شیرازی در روزهای بعد که مدارس باز شدهاند، از شاگردانش هم روایتهای زیادی را شنیده است. اگرچه در مدرسه هم حرف زدن از اعتراضات را ممنوع اعلام کرده بودند: «مادر یکی از شاگردانم گفت یکی از فامیلهایشان در شهر صدرا، آمده توی حیاط خانهاش تا ببیند در کوچه چه خبر است. خیلی ترسیده بودند. هلیکوپتر از بالا رگبار بسته سمت مردم. تیر به سر او خورده و از فکش درآمده و کشته شده است.»
این منبع مطلع میگوید علاوه بر کشتار و تخریب، بازداشتهای خیلی گستردهای هم در محلات مختلف صورت گرفته است: «پدر یکی از شاگردانم میگفت از پنجره آپارتمانی که خواهرش ساکن است دیدند یک جمع پانزده نفره با چند ماشین آمدند. سرتاپا مسلح و با صورتهای پوشانده. پشت درختهای پارک محلهای که کمی از محل تجمع معترضان عقبتر بود، برای تعقیب و زدن مردم معترض کمین کردند. هرکس از آن مسیر به سمت خانه برمیگشت، یکییکی میگرفتند و میبردند توی پارک ۱۵ نفری حسابی طرف را میزدند. بعد با یک اسپری میزدند به صورتش تا بیهوش شود. وقتی زمین میافتاد، آنها را میانداختند داخل ماشینها و میبردند.»
در میان مشاهدات هولناک و رعبآور روزهای اعتراض و سرکوب، اما همدلی و همراهی برخی اقشار هم بسیار به چشم آمده است. این معلم شیرازی به موردی که خودش با آن برخورد داشته اشاره میکند: «پدر یکی از شاگردانم، افسر پلیس است. از او پرسیدیم اینجور مواقع باید چه کنیم؟ جواب داد نترسید! این آدمهایی که دارند از دست ماموران فرار میکنند، خطرناک نیستند از خود مردماند. ممکن است به شما پناه بیاورند. کمکشان کنید. اجازه بدهید پیش شما بمانند تا اوضاع آرام شود. ولی هرگز نگذارید دست سپاه بیافتند.»
در میان گزارشهایی که منتشرشده، اخباری مبنی بر دریافت وجوه کلان از سوی مقامات امنیتی برای تحویل پیکر جانباختگان اعتراضات به خانوادهها بیرون آمده است. اعداد از ۲۰ میلیون تا ۱۰۰ میلیون متغیر است. این منبع مطلع با تایید این خبرها میگوید: «در شیراز که اجساد کشتهشدهها را بدون دریافت ۴۰ میلیون تومان تحویل نمیدهند. برای زندانیها هم وثیقههای سنگین طلب کردهاند که چون اکثر بازداشتشدهها از قشر ضعیف و پایین جامعه هستند، سندی ندارند که وثیقه بگذارند. همه افتادند زندان.»
او از جو بهشدت امنیتی شهر در پی فروکش کردن اعتراضات خبر میدهد. از کنسل شدن همه پروازها بعد از قطعی اینترنت و حضور پرتعداد نیروهای امنیتی در همهجای شهر: «شیراز، رسما حکومتنظامی بود. فقط اعلام نکردند. از دیروز هم در ایستگاههای اتوبوس، هم در فروشگاههای محله و هایپرمارکت، هم در خیابانهای محله و شهر، به فاصله ده متر به ده متر، نیروی نظامی مسلح با نقاب ایستاده یا گشت میزند.»
مطالب مرتبط:
ویدیوهایی از نسیم شهر استان تهران؛ از تیرخوردن معترضان تا به آتش کشیدن بانکها
آمنه شهبازی؛ آمده بود پای تیرخورده کسی را ببندد از پشت به گردن خودش شلیک کردند
بیکار بود، اعتراض کرد، جوابش گلوله بود؛ روایتی از پایان زندگی یکی از قربانیان اعتراضات
۴ روز سرکوب در ایران؛ درباره جانباختگان اعتراضات چه میدانیم؟
این مردم معترض؛ جغرافیای اجتماعی، اقتصادی اعتراضهای آبان ۹۸
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر