بهتازگی به افغانستان برگشته است. پدری که مدتها به دنبال پیگیری پرونده قتل پسرش از افغانستان به ایران سفر کرده و به هیچ نتیجهای هم نرسیده است. تصویر پسر ۱۸ سالهاش را در دست گرفته و با بغضی سنگین در گلو، روایت میکند که چطور پسرش که برای کارگری به ایران رفته بود، کشته شد و قاتلش همچنان آزادانه در شهر میگردد. نه سفارت و حکومت افغانستان و نه حکومت ایران، پیگیر وضعیت او نبودهاند.
«محیبالله نعمتی»، جوان افغانستانی بود که برای کار به ایران رفت. چهار سال پیش بود. او همراه با برادر بزرگش شش ماه بعد از ورودشان به خاک ایران، در مرکز پرورش ماهی در شهرکرد استان چهارمحال و بختیاری مشغول به کار شد. از تاریخ ششم دی ۱۳۹۴ این دو برادر هر روز عصر غذای ماهی توزیع میکردند. خواهرزاده صاحبکار «محیبالله» و برادرش هم در همین مرکز فعالیت میکرد. یک روز که فشار کار و حمل بارهای سنگین به «محیبالله» فشار آورده بود خطاب به پسری که از بستگان صاحبکارش بود گفت که در حمل بار به آنها کمک کند؛ اما درگیری پیش آمد و بدن نحیفش هدف گلولههای ساچمهای آن فرد قرار گرفت.
«عیسی خان» پدر «محیبالله» که حالا کتابی از اسناد و مدارک پزشکی پسرش را همواره همراه خود دارد، جزییات بیشتری را برای «ایرانوایر» روایت کرد: «پسرم به آن فرد گفته بود که «ما هر دو کارگر هستیم و هوا هم سرد است، تو هم چند کیسه غذا را حمل کن.» اما او زیر بار نرفته بود و پسرم از آن فرد خواسته بود با داییاش تماس بگیرد تا بعد از تسویهحساب، از آن مرکز بروند و به افغانستان برگردند؛ اما آن فرد فحش میدهد و توهین و تحقیر میکند و بعد، به داخل اتاقی میرود که در آن سه دانه اسلحه بود. یک سلاح شکاری دولول ترکی را میگیرد و از فاصله دو متری به پسرم شلیک میکند.»
تصاویر رادیولوژی بدن «محیبالله» گویای واقعیت است. بدنش پر از ساچمه شده بود. تن نحیفش هم روی تخت بیمارستان شاهدی است بر سختیهای این پسربچه کشیده بود. بدنی که طاقت آنهمه زجر و درد را نیاورد و جهان را بدرود گفت. «محیبالله» را بعدازاین واقعه به بیمارستانی در منطقه «اردل» منتقل میکنند. او شش روز در این بیمارستان بستری بود و دو عمل جراحی را پشتسر گذاشت؛ اما آنقدر ساچمه در بدنش بود که پزشکان نتوانستند همه را خارج کنند. بعد از یک هفته پاسگاه محل بدون توجه به جراحتهای بدن «محیبالله» او را برای بازگردانده شدن به افغانستان به اردوگاه «سنگ سفید» میبرند. ماموران حتی اجازه مداوا به او ندادند و تمام مسیر این انتقال را زمینی طی کردند.
این اردوگاه به مساحت ۱۰۰ هکتار یکی از بزرگترین مراکز نگهداری مهاجران افغانستانی در ایران است. این اردوگاه در ۱۹ کیلومتری شهرستان «فریمان» در نزدیکی شهر «سفید سنگ» استان خراسان قرار دارد. «محیبالله» را با همان وضعیت جسمانی شش روز در مسیر زمینی حرکت دادند تا به این اردوگاه رسید و روزگارش بهمراتب وخیمتر از قبل شد.
پدر او میگوید: «مرزبانها میخواستند پسرانم را به همراه دیگر افغانستانیها رد مرز [بازگرداندن به کشورشان] کنند؛ اما عفونت بدن پسرم بیشتر میشود و شکم پسرم میترکد و رودههایش بیرون میآید. نیروهای سازمان ملل او را به بیمارستان امام رضا در مشهد منتقل میکنند. بیمارستان امام رضا برای مداوای پسرم هیچ کوتاهی نکرد ولی عفونت به حدی زیاد بود که دکترها نتوانستند جلوی مرگ پسرم را بگیرند. بعد از شش ماه، او در بیمارستان جان داد. آن پاسگاه و درمانگاه که پسرم را با آن وضعیت مرخص کرده بود و مامورانی که او را تا مرز اسلامقلعه آورده بودند، بزرگترین ظلم را در حق من کردند.»
صاحبکار به «محیبالله» و برادرش ۱۶ میلیون تومان بدهکار بود؛ اما هر بار که آنها طلب خود را میخواستند، به بهانهای سر میدواند. «عیسی خان» میگوید که بارها از پسرانش خواسته بود که به افغانستان برگردند اما آنها به امید آنکه بتوانند طلب خود را دریافت کنند، بازگشتشان را به تاخیر میانداختند. حتی بعد از کشتهشدن «محیبالله» هم این طلب وصول نشد.
پدر «محیبالله» تا ۴۵ روز بعد از بستری شدن پسرش در بیمارستان «امام رضا» در جریان سرگذشت او نبود؛ اما وقتی متوجه ماوقع میشود با اخذ ویزا به ایران سفر میکند و بالای سر پسرش در بیمارستان حاضر میشود. او شکایتش را در نهادهای قضایی ایران ثبت میکند اما «تا جایی که اطلاع دارم بعد از شکایت، قاتل پسرم مدت کوتاهی زندانی شده بود و بعد از آن آزاد شد. الان هم آزاد است. خودم پول ندارم که وکیل بگیرم. این پرونده در این مدت به حال خود است. وقتی مراجعه کردم مقامات ایرانی خصوصا مراجع قضاییشان گفتند که قانون اینجا یکسان است و افغانستانی و ایرانی نمیشناسد. پس چطور شد؟ این شخص که قتل عمد انجام داده چرا هنوز آزاد است؟ او باید مجازات میشد و الان پشت میلههای زندان بود.»
سفارت افغانستان در ایران هم هیچ توجهی به این پرونده قتل نکرده است. «عیسی خان» میگوید بارها با اسنادی که در اختیار دارد برای پیگیری قضایی به ایران سفر کرده اما تاکنون نتیجهای نگرفته است. او حتی این اسناد را از طریق وزارت خارجه افغانستان در مزار شریف به کنسولگری این کشور در ایران فکس کرده بود اما بعد از گذشت شش ماه همچنان به دست سفیر نرسیده بود تا بالاخره خودش شخصا در ایران حاضر شد. اسنادی که این پدر در اختیار دارد، حالا بهاندازه یک کتاب شده است.
«عیسی خان» با دلگیری و بغض میگوید: «کشور همسایه ما یک چیز را حس کرده که اگر افغانستانیها متضرر یا زخمی شوند، بمیرند، به آنها تجاوز شود یا دست و پایشان بشکند به کشورشان میروند. افغانستان کشور فقیری است و کسی را هم ندارد که پشت این پرونده پیگیر شود. به خاطر همین دیگر پشت پروندههای ما را نمیگیرند. [پروندهها را پیگیری نمیکنند.] متاسفانه نمایندههای وزارت خارجه ما که در ایران هستند هم هیچ پشت این پرونده را نگرفتند. درحالیکه اگر اقدام کنند، افغانستانیها اینطور متضرر نمیشوند.»
مطالب مرتبط:
کارگر افغانستانی: در چیتگر و فرمانیه سنگ کاری کردم ولی پولم را ندادند
کارگر افغانستانی در ایران؛ میگفتم ایرانیام که پولم را بدهند
کارگر افغانستانی یک سال بدون دستمزد؛ صاحب کار ۷۰ میلیون تومان حقوقم را نداد
کارگر افغانستانی؛ ۳ ماه کار کردیم، کارفرما پولمان را نداد و به زور بیرونمان کرد
قاچاق انسان در کردستان ایران؛ سیم خاردار، قایق بادی و صندوق عقب
کودک افغانستانی با جیب خالی به تهران رسید
پی گیری اظهارات متناقض مسوولان درباره بریدن گوش کودک زباله گرد
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر