رضا جوادی، شهروند خبرنگار، هرات
این روایت زندگی کارگر ۲۱ ساله افغانستانی در ایران است. میخواهد او را با نام مستعار «حامد حسینی» معرفی کنیم. داستان زندگیاش را از جایی آغاز میکند که صاحب کارش در ایران، از صدمیلیون تومان دستمزدش، فقط سی میلیون به او پرداخت و از باقی حقوقش را به او نداد.
حامد دو سال قبل سنگ کاری یکی از ساختمانهای مسکونی در استان لرستان بود. او با چند نفر دیگر بنا و کارگر ساده بودند، در مدت «یک» سال نمای بیرونی ساختمان، پادرکینگ و بخشهای داخلی ساختمان را سنگکاری کردند. صاحبکار در طول دوران کار به آنها سی میلیون تومان پرداخت کرد و قرار شد باقی طلب را در پایان کار پرداخت کند. اما هرگز باقی دستمزد پرداخت نشد.
خانواده حامد در افغانستان هستند و او وقتی ۱۵ سال داشت برای کارگری به ایران آمد. از شش سال قبل کارگری را کنار یکی از اقوامش آموخت. پس از مدتی از او جدا شد تا مستقل کار کند.
او حالا گاهی حتی برخی ساختمانها را به صورت پیمانکاری قبول میکند: «اکثر وقتها سنگ کاری ساختمانها را از صاحب کار کانتراد می گیرم، بعد خودم بنا و کارگر پیدا می کنم و آن کار را انجام می دهم.»
آشنایی او با صاحب کارش به بیش از دو سال قبل بر میگردد. زمانی که او در تهران مشغول سنگ کاری نما و پارکینگ یکی از ساختمانها بود. در آن زمان صاحب کار ایرانی اش وی را با یکی از دوستانش که او نیز در کار ساخت و ساز بوده آشنا میکند. پروژه زیر دست صاحب کار جدیدش هم سنگ کاری یک ساختمان مسکونی در استان لرستان بود: «با این شخص که جدید معرفی شده بودم یک ساختمان در حال ساخت در لرستان داشت گفت بیایید سنگ کاری اش را انجام دهید. من را برد در لرستان و کارش را دیدم.»
او برای سنگ کاری ساختمانی شش طبقه مبلغ ۱۰۰ میلیون تومان توافق میکند.او علاوه بر نمای دیوار، کف پارکینگ، دیوار آن و دیوار راه پلهها را هم باید سنگکاری میکرد. حامد پس از توافق نهایی، دوباره به تهران برمیگردد و هفت بنا و کارگر افغانستانی را با وسایل کارشان و حقوق روزانه بین ۶۰ تا ۱۰۰ هزار تومان به لرستان میبرد: «در اول که شروع کار را شروع کردم پول دهی اش خوب بود تا دو، سه ماه وقتی پول می خواستم می داد.»
او هر روز کارش را همراه سایر کارگران از ساعت ۸ صبح روی داربستها شروع میکرد و تا شش عصر سنگکاری میکردند. بعد از چند ماه این ساختمان نیمه کاره کمکم رنگ عوض کرد و هر روز قسمتهای بیشتری از آن با سنگها تزیین شد.
صاحب ساختمان اما آرام آرام اخلاق و رفتارش با حامد و کارگران زیر دست او تغییر کرد. هر زمانی که پای بحث پول و حقوقشان به میان می آمد، به او تندی میکرد و بهانه امروز و فردا را میگرفت.
از سویی دیگر، دغدغه حامد، وضعیت مالی خانوادهاش در افغانستان بود. او هر ماه باید برای هزینههای زندگی آنها از ایران پول به افغانستان میفرستاد و از طرف دیگر باید به کارگرانی که با او کار میکردند هم حقوق ماهیانه پرداخت میکرد. حامد میگوید: «ماهی دو یا سه میلیون تومن می داد که فقط خرج غذا و دیگر مصرف روزانه ما می شد. کارگرها همه از من پول طلب داشتند و باید برای شان آماده می کردم.»
او در ادامه میگوید که بیش از نیمی از سنگ کاری ساختمان را به پایان رساند، اما از پول خبری نشد. از سویی دیگر آن زمان از صد میلیون تومان قراردادش تنها نزدیک به هفده میلیون آن را دریافت کرده بود. او نمی توانست کار را نیمه تمام رها کند. تنها امیدواریاش این بود که آرام آرام صاحب ساختمان در جریان روند کار، مطالبات آنها را پرداخت کند.
در جریان کار او مجبور می شود که بیش از ۱۵ میلیون تومان از پساندازش را به کارگرانش بپردازد: «مجبور شدم که پولهای که قبلا پس انداز کرده بودم را به کارگران بدهم، چون آنها هم جیب خرجی کار داشتند و هم برای خانواده شان پول می فرستادن. اگر حقوق شان را نمی دادم کار را ترک می کردند باز هم خدا را شکر بعضیهای شان چون آشنا بودند تحمل می کردند.»
وقتی ۷۰ درصد از پروژه پیش رفت، صاحب کارش به او میگوید که هر زمان ساختمان به پایان رسید و واحدها را فروخت، پول او را یکجا به او پرداخت خواهد کرد. او طی یک سال کار را به پایان میرساند. طی تمام این یک سال بجز همان سی میلیون تومان، هیچ مبلغی به او پرداخت نشد. حامد میگوید که حتی وقتی از او طلب پانزده میلیون تومانی که از پساندازش به کارگران پرداخت کرده هم جوابی نگرفته است.
وقتی این کارگر افغانستانی می بیند که صاحب ساختمان قصد پرداخت مطالبات را ندارد، با جیب خالی دوباره به تهران برمیگردد. پس از بازگشت به تهران باز هم در یکی از ساختمانها در حال ساخت پایتخت مشغول بنایی می شود: «در جریان کار او هم با خیلی مشکلات فقط سی میلیون تومن از صاحب کار گرفته توانستم و هفتاد میلیون اش را نداد. بالاخره مجبور شدم آمدم تهران چون لرستان برای افغانستانی ها ورد ممنوع است اگر میماندم ممکن بود برایم مشکل پیش می آمد چون کار تکمیل شده بود صاحب کار بخاطر ما کاری نمیکرد.»
حامد اکنون در تهران مشغول سنگ کاری است و می گوید پس از آن چندین بار به صاحب کار سابق اش تماس می گیرد تا شاید پول وی را پرداخت نماید اما صاحب کارش بهانه میکند که وی پول ندارد و نمی تواند طلب او را پرداخت کند و قصد دادن آن را ندارد. او البته تاکید میکند که همه صاحبکارهای ایرانی چنین اخلاق و رفتاری ندارند: «تمام صاحب کارها اینطور نیست که پول کارگر افغانستانی را بخورد بین شان آدمهای خوب هم زیاد است که می گوید حق کارگر خوردن ندارد.»
او ادامه میدهد که تجربه شش سالهای کار در او در ایران نشان می دهد در حالی که سخت ترین کارها به کارگران افغانستانی سپرده میشود، اما بسیاری از این کارگران در هنگام کار از سوی کارفرمایان ایرانی مورد استثمار کارگری قرار می گیرند. هر چند این سخن برای تمام کارفرمایان و صاحبان کار صدق نمی کند: «بعضیهای شان خیلی آدم های خوب هستند کارگران افغانستانی را مثل بچه خود فکر می کنند و درکشان بالاست.»
این جوان بیست و یک ساله وضعیت کار برای کارگران افغانستانی در ایران را رقت بار میداند و مدعی میشود که با کاهش ارزش واحد پولی ایران در برابر پول افغانی و افزایش قیمت مواد غذایی و دیگر محصولات در ایران کارگران افغانستانی بیش از هر زمان دیگر در وضعیت نا مطلوب قرار گرفتهاند: «فعلا وضعیت کار خیلی خراب است من ماه سه میلیون تومن کار میکنم که تقریبن یک میلیون اش خرج خودم می شود و دو میلیون اش را که به افغانستان بفرستم هیچ چیز نمی شود. حالی چون وضعیت افغانستان هم خوب نیست از مجبوری همینجا ماندم.»
شما هم میتوانید خاطرات، مشاهدات و تجربیات خود از قاچاق انسان، پناهندگی و مهاجرت به اشتراک بگذارید. اگر از مسوولان دولتی یا افراد حقیقی و حقوقی که حق شما را ضایع کردهاند و یا مرتکب خلاف شدهاند شکایت دارید، لطفا شکایتهای خود را با بخش حقوقی ایرانوایر با این ایمیل به اشتراک بگذارید: info@iranwire.com
مطالب مرتبط:
کارگر افغانستانی؛ ۳ ماه کار کردیم، کارفرما پولمان را نداد و به زور بیرونمان کرد
قاچاق انسان در کردستان ایران؛ سیم خاردار، قایق بادی و صندوق عقب
کودک افغانستانی با جیب خالی به تهران رسید
پی گیری اظهارات متناقض مسوولان درباره بریدن گوش کودک زباله گرد
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر