آرش عزیزی
«یومالدین»، ساخته ابوبکر شوقی؛ «تابستان» ساخته کیریل سربرنیکوف؛ «ببخشید فرشته» ساخته کریستوف اونور، سه فیلمی که به ترتیب در مصر، روسیه و فرانسه میگذرند، را روز سوم جشنواره کن دیدم.
شوقیِ مصری که مقیم بروکلینِ نیویورک است تنها کارگردان امسال بخش مسابقه است که با فیلم اولش به کن آمده. او در این فیلم گیرا نشان میدهد که داستانی با موضوعی به سادگی مردی جذامی که به همراهی پسرکی یتیم و سمج سوار گاریِ الاغکشی میشوند تا خانواده خود را پیدا کنند میتواند دستمایه فیلمی به یادماندنی شود. فیلم غیرکلیشهای از موضوعی مثل جذامیها ساختن کار آسانی نیست اما شوقی موفق به این مهم شده. شخصیت اصلی فیلم، مردی جذامی است که پدرش او را در کودکی دم در محوطه جذامیهای قاهره رها کرده و هرگز دنبالش برنگشته و او به هیچ وجه ترحمبرانگیز و سادهانگارانه تصویر نشده. درست برعکس؛ آن صفایی که با آن خر و گاریاش را میراند و آن روحیه گشاده ای که با آن به دنبال آینده میرود میتواند مایه رشک هم باشد. شوقی موفق شده فیلمی بسازد که هم فیلم جادهای و ماجرایی موفقی است که با علاقه دنبالش میکنیم و هم تم اصلی خود یعنی کرامت انسانی را خوب به خوردمان میدهد، اینکه در «یومالدین» یا همان روز قیامت همه انسانها برابرند.
«تابستان» برای مخاطب ایرانی از چند زاویه مورد توجه است. یکی حبس خانگی بودن سربرنیکوف، دردی که هنرمند ایرانی با آن خوب آشنا است (و جعفر پناهی، رقیب فرهادی و سربرنیکوف و بقیه در بخش مسابقه نمونه حاضرش.) دیگری موضوع فیلم یعنی موسیقی زیرزمینی و تضاد آن با حکومتی استبدادی. فیلم بر اساس روایات تاریخی بنا شده و صحنه راک اند رول شهر لنینگراد اتحاد شوروی در دهه ۱۹۸۰ را تصویر میکند. بر خلاف تصورهای اولیه، منتقدین روس که معمولا دل خوشی از سربرنیکوف ندارند، این فیلم را ستودهاند و یکی از مهمترین آنها در وبسایت روس زبان «مدوزا» (که نه از روسیه پوتینی که از لتونیِ عضو اتحادیه اروپا در «تبعید» اداره میشود) اینرا بهترین فیلم این کارگردان خوانده بود. با با چند منتقد روس صحبت کردم که همگی در تحسین از فیلم همصدا بودند گرچه پورتونِ نیویورکی دل خوشی از آن نداشت.
«تابستان»، که نود درصد آن سیاه و سفید است، از کنسرتی آغاز میشود که در آن مایک، شخصیت اصلی فیلم با گیتار الکتریک و عینک دودی و موهای بلندش، دارد به روسی ترانهای را میخواند که ترجیعبندش هست «تو آشغالی.» تماشاگران اما نمیتوانند خیلی آنقدرها که میخواهند با این ترانه پرجوش که ساعت هشت و نیم صبح در کن، نیمی از خبرنگاران را هم به شور آورده بود، شلوغ کنند چرا که مامورین این «کلاب راک» جلوی هرگونه حرکت اینچنینی را میگیرند. آنها میخواهند موسیقی راک مطابق با آرمانهایی که دولت شوروی مدعیشان است باشد و شلوغ کردن و کارهای راک اند رولی کردن، حتی در دهه ۸۰، هنوز پذیرفته شده نیست. «تابستان» اما اصلا گلدرشت نیست و سعی نمیکند نگاه سیاستزدهای که شوروی دهه ۸۰ را به زور به روسیه پوتینی امروز وصل کند به خورد خواننده بدهد. تصویر بزرگ برژنف را گه به گاه میبینیم، میبینیم که شخصیتها یک بار با هم شرطبندی میکنند که در اخبار امروز اول اسم برژنف میآید یا اسم «۵۰ هزار تن»، اما همه اینها در دل داستان اتفاق میافتد و شعاری نمیشود.
سه شخصیت اصلی فیلم، مایک و همسرش، ناتاشا، و ویکتور خواننده جدیدی که به دوست نزدیک آنها بدل میشود، چنان انسانی و واقعی تصویر میشوند که به واقع به میانشان میرویم. هنر فیلم اما اینجا است که این شخصیتهای انسانی در ضمن افسانهای و اسطورهای هستند؛ غولهایی در قامت انسان و شخصیتهایی فراموشناشدنی. هم پر از عشق زمینیاند و هم پر از مهارتِ موسیقیایی آسمانی، هم انسانهایی معمولیاند و هم آینه زمانهشان. «تابستان» در ضمن فیلمی موزیکال است و هر چند وقت یکبار تمام شخصیتها معلق میشوند تا شاهد رقص و آوازشان باشیم، آن المان محوری فیلمهای موزیکال که سالها است مثل گذشته طرفدار ندارد و البته در سالهای اخیر هالیوود با «بینوایان» و «سرزمین لالا» آنرا بازگردانده. موزیکالی مثل «تابستان» قاعدتا با آن نمونههای هالیوودی از زمین تا آسمان تفاوت دارد؛ این فیلم توانسته همان روح عصیانگر موسیقی راک اند رول را روی پرده بیاورد و میتوان گفت یادبود برحقی برای آن قهرمانان معمولی شهر لنینگراد است، شهری که در فیلم زنده میشود و باعث میشود خیابانها و گذرها و ترامواهایش را دوست داشته باشیم.
مطالب مرتبط:
«مرزِ» کارگردان ایرانی-دانمارکی، جلوه روز سوم جشنواره کن
فرش قرمز «همه میدانند» فیلم افتتاحیه جشنواره کن ۲۰۱۸
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر