ملینا خورشیدیان
سیما چهل و پنج ساله است و بیست سال با همسر سابقش زندگی کرده. او این روزها با تنها فرزندش زندگی میکند. سیما، خودش را یک «فمینیست» میداند اما در تمام سالهای زندگی با همسر سابقاش خشونت را تجربه و تحمل کرده است. او میگوید مطالعه و مبارزه برای حقوق زنان باعث شد با حقوق خودش آشنا و از آن زندگی زناشویی خارج شود: «برای نشان دادن حس مالکیتاش بر من، گفته بود حق ندارم تنها از خانه بیرون بروم، نباید آرایش میکردم و لاک زدن هم ممنوع بود. اوایل به حرفهایش گوش میدادم اما بعداز مدتی تن دادن به خواستههایش برایم امکانپذیر نبود و شروع کردم به دروغ گفتن. فقط میخواستم داد زدنهایش زودتر تمام شود. بعد از ازدواج اما این خشونتها تا خشونت فیزیکی و کتککاری بین ما هم پیش رفت.»
هر بار که بحثی میانشان اتفاق میافتاد و همسرش به خشونت روی میآورد، بعداز فروکش کردن خشماش به سیما میگفت: «تو باعث شدی که من به این نقطه برسم.» برای همین سیما هم مثل بسیاری از زنانی که در روابط زناشویی مورد خشونت قرار میگیرند «احساس گناه» میکرد و خود را «مقصر» میدانست.
او در زمان بارداریاش، بدون میل جنسی، تن به خواستههای همسرش میداد. هرچند این رابطه برایش عذابآور بود. او فکر میکرد ماندن در رابطه زناشویی تحت هر شرایطی «ارزش» و «فداکاری» است. هرچند نداشتن «استقلال مالی» هم دلیل دیگری بود که خشونتها و آن زندگی را تحمل کند: «وقتی معنای خشونت را فهمیدم، انگار تازه از خواب بیدار شده بودم. بدون رضایت شوهرم و با دعواهای هر روزه، بالاخره در دورههای کارآموزی شرکت کردم و وقتی توانستم درآمدی داشته باشم، به او گفتم که میخواهم جدا شوم.»
بسیاری از جامعهشناسان معتقدند که فقدان آگاهی باعث میشود که زنان و مردان به روابط «خشونتبار» ادامه دهند، حتی «کنترل شدن» را هم «دوست داشتن» تعبیر میکنند.
«ایمان صحافقانع» روانکاو ساکن ایران، دربارهی دلایل ماندگاری افراد مختلف در روابط «خشونتبار» میگوید: «مهمترین عامل این رفتار به ناخودآگاه فرد بازمیگردد. باید دانست که افراد مختلف در دورههای قبلی زندگی خود مثل نوجوانی و علیالخصوص کودکی، چه رفتارهایی دیده و داشتهاند. همینطور، معنا و مفهوم خشونت، محبت، صبر، تلاش، تشویق، ناراحتی و ... در رابطههای آنها چگونه معنی شده است.»
در این میان، یکی از مشکلات تعابیر مختلف درباره معنای خشونت است: « مثلا توجه بیش از حد یا غیرت و کنترل کردن از دید بسیاری میتواند معنای دوستداشتهشدن داشته باشد. همین افراد فکر میکنند به چنین رفتارهایی نیاز دارند و آن را لازمهی یک رابطهی موفق میدانند. کنترل و غیرت مرد روی زن برایشان ارزش است. اگرچه امروز خشونت فیزیکی در برخی از خانوادهها به قهر کردن تبدیل شده اما بسیاری آن را به منزله خشونت نمیدانند. در حالیکه این رفتار هم خشونت عاطفی است.»
چندین ماه قبل کاربران توییتر با استفاده از هشتگ «#چرا_میمانیم» دلایلشان را برای ماندگاری در روابط خشونتآمیز بیان کردند. برخی از آنها از اعتمادبهنفسهای از دست رفته میگفتند و برخی دیگر به وابستگی اشاره داشتند. مثلا «نارون» نوشت: «فرد خشونت دیده گاها دچار نوعی سندرم استکهلمه. هرچقدر آزار بیشتری رو تجربه کرده باشن به فرد آزار دهنده بیشتر وابسته میشن.» و در توییتی دیگر ادامه داد: «بسیاری انسانها خودشون رو مقصر رفتار بد پارتنرشون میدونن و معتقدند اگر جور دیگه ای رفتار میکردند، مورد آزار قرار نمیگرفتند.».
«اپیوم» کاربر دیگری بود که توییت زد: «چون شرایط بهتری رو تصور نمیکنیم، چون بهمون گفتن همه روابط همینه همه آدما همینن... کجا میخوای بری؟ فک میکنی بقیه زندگیشون بهتره؟» «بهاره» نوشت«ممکنه طرفتون اونقدر اعتماد به نفستون رو آورده باشه پائین که فکر کنید جز اون نمیتونید کسی نمیخوادتون.»، «حسین وحدانی» هم گفت: «چرا میمانیم؟ چون میترسیم. چون آدم از بعدش، از چیزی که هنوز نیامده میترسد. به همین سادگی.»
شادی زن دیگریست که در رابطه «خشونتبار» ماند. سی ساله و دانشجوست. او از طریق شبکههای مجازی با برخی کنشگران شناختهشده در ارتباط قرار گرفت. ارتباطی که هم عاطفی بود و هم جنسی. اما آنچه بر او گذشت، باعث شد که اعتمادش را به «مردها» از دست بدهد: «در اولین تماس گفت "میدانی که من حکم اعدام داشتم؟" جا خوردم و چون فعالیتهایش را دنبال کرده بودم، ناگهان برایم شخصیت بزرگ و قابل احترامی شد. رابطهی ما ۹ ماه طول کشید و بهمحض اینکه بعد از بارها اصرارش، به او گفتم "دوستت دارم" رفتارش تغییر کرد و خشونتهای کلامی و رفتاریاش شروع شد.»
شادی میگوید: «آنقدر او را در ذهنم بزرگ کرده بودم و به قدری از خودش و فعالیتهایش تعریف میکرد که بعد از هر بار عصبانی شدنش فقط سکوت میکردم، چون این احساس را داشتم که حتما رفتار او ناشی از کاستیهای من است. خودم را در مقابلش ضعیف و حقیر احساس میکردم. اما به مرور تهمتزدنهایش هم شروع شد. برای هر لایک و کامنتی در فضای مجازی باید جوابگو میبودم. میگفت حتما روابطی داری که از من پنهان میکنی و لایق تو همین افراد هستند. با وجودی که از آن رابطه خارج شدم اما نمیتوانم با فرد دیگری وارد رابطه احساسی و جنسی شوم. برای تمام سکوتهایی که در مقابل خشونتهایش داشتم، احساس گناه و تقصیر میکنم.»
مارتین سلیگمن، روانشناس آمریکایی ماندگاری افراد در روابط خشونتبار را پس از انجام آزمایشی علمی «درماندگی آموختهشده» -Learned helplessness - میخواند. او در مرحلهی اول آزمایش خود، تعدادی سگ را که لباس به تن داشتند در قفس انداخت. شوک الکتریکی از طریق این لباسها به سگها وارد میشد. سگها در ابتدا تلاش میکردند تا از این فشار رها شوند و خود را به در و دیوار قفس میکوبیدند. اما در نهایت تسلیم شده و دست از تلاش برداشتند. در مرحله دوم شوک از کف اتاقکی فلزی به سگها وارد میشد و آنها باوجود آنکه راه فرار داشتند روی زمین مینشستند، شوک را تحمل میکردند و هیچ تلاشی برای رهایی انجام نمیدادند: «سگها درماندگی را آموخته بودند.»
مطالب مرتبط:
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر