بخش دوم
محمد تنگستانی
گاهی در گفتوگوهایی که در پروژه خودسانسوری برای شما تهیه و منتشر میکنیم، لابهلای گفتههای مصاحبه شونده پرسشهایی ایجاد میشود که سبب طولانی شدن مصاحبه میشود. به قول معروف میطلبد که برای بازتر و روشن شدن نگاه و نظرش او را به چالش بکشیم. مسیح علینژاد، بر این باور است که مثال و ضربالمثلهایی که در فرهنگ ما وجود دارد، غمانگیزاند.
مسیحعلینژاد: مثلا میگویند« خواهی نشوی رسوا، همرنگ جماعت شو» این را حکومت نمیگوید، مردم عادی در مراودههای روزانهشان میگویند.
در دومین بخش از این گفتوگو شاید ما در ایرانوایر با نظرات و گفتههای خانم علینژاد موافق یا مخالف باشیم. اما موافق و یا مخالف بودن ما اهمیتی ندارد. هدف ما این است که نظرات روزنامهنگار، چهل ساله زاده استان مازندران را به شما منتقل کنیم. در نتیجه زاویه نگاه در طرح پرسشها به دلیل موافقت و مخالفت با گفتههای خانم علینژاد نیست. نگاهتان کمی جنسیت زده است. همه مفاهیم را در دو جنسیت زن و مرد تعریف میکنید. به سیستم آموزشی اشاره میکنید اما عمده گفتههایتان در مورد حقوق زنان است . در حالی که سیستم بد آموزشی ایران بدون در نظر گرفتن جنسیت برای همه یکسان است. به همان اندازه که، به دختران در دوران تحصیل بدفرهنگیهای ایدئولوژیک آموزش داده میشود، پسرها نیز آموزش میبینند. پرسشی که مطرح میشود، این است: به دلیل فعالیتهایی که در سالهای گذشته در حوزه زنان و حجاب اجباری داشتهاید، محوریت نگاهتان اینگونه است یا اصولا دنیا را زنانه و مردانه میبیند؟
_ قاعدتا نه، به این دلیل که در حوزه حقوق مساوی زن فعالیت میکنم محور را زن قرار ندادهام. ما از یک نظام آموزشی و از یک سیستم سانسور حرف میزنیم که به دنبال حذف صدا و استقلال زن است. حتی اگر مرد را هم سانسور میکند به خاطر حضور و وجود زن است. یک حکومت مردسالار و زن ستیز و زن هراس همیشه ازمرد بهعنوان ابزار سرکوب و سانسور علیه زن استفاده کرده است. به عنوان مثال شما اگر به موضوع « حجاب اجباری» نگاه کنید، بدون تردید متوجه میشوید که این موضوع زنانه نیست. حکومت از مرد استفاده میکند تا بتواند حجاب را بر زن تحمیل کند. برای پیشبرد هدفش از مرد به عنوان ابزار استفاده میکند. وقتی که درواقع به مرد آموزش داده میشود که غیرت شما در گرو داشتن و رعایت حجاب همسر، خواهر و مادر شماست یعنی مردان را به غیرتمندی تشویق میکنند. غیرتی که آنها تعریف کردهاند. آنها از کلمات و مفاهیم بار معنایی دیگری استخراج میکنند نه من و امثال من، آنها در واقع از کلمات و مفاهیم کلی در جهان هستی به نفع خودشان برای حفظ یک قانون تبعیض آمیز استفاده میکنند. این نشان میدهد که این حکومت است که از زن
میترسد و محور سانسور حکومت زن است. شما هر جایی که پا بگذارید، حتی در سیستم تصمیم قانونگذاری ، قوه مقننه و مجریه در ایران حضور زن کمرنگ است. در سیستم حکومت ایران حضور زن و مرد برابری ندارد. زن نمیتواند رییس جمهور بشود، زن نمیتواند قاضی باشد یا تعداد نمایندگان زن با تعداد نمایندگان مرد برابری ندارد. در دولت آقای روحانی ما اصلا وزیر زن نداریم. اینها چه مفهومی را برای ما رمزگشایی میکند؟ حکومت محور سانسورش را زن قرار داده است. وقتی یک حکومت چنین رفتار زن ستیزی داشته باشد و زن را سانسور و از عرصههای عمومی حذف کند نتیجهاش این است که زن در خیابان، حضوری کاملا سانسور شده و خودسانسور داشته باشد. این من نیستم که جامعه را زنانه و مردانه میبینم. اتفاقا برای دوری از نگاه زنانه و مردانه با صدای بلند داد میزنم که حجاب اجباری یک موضوع زنانه نیست، توهین به شعور مردان هم است. اینکه زنان نمیتوانند وارد استادیومهای ورزشی بشوند یک درد و یا رنج زنانه نیست موضوع خیلی بغرنجتر از این حرفها است. این یک موضوع انسانی است. این دیوارها و خطکشیها توهین به شخصت و فکر مرد است. بنابراین تحلیل من یک نوع واکنش است به آن چه که در یک حکومت مرد سالار می بینم وگرنه خودم اتفاقا شخصا قائل به این نیستم که خودسانسوری را هم باید زنانه و مردانه کرد. فکر میکنم به همان اندازه که در جامعه ما زنها خودسانسور هستند، مردان هم دگیر خودسانسوریاند. در کمپین « آزادی یواشکی» بارها مردانی نوشتهاند:« ما خودمان قائل به حق انتخاب پوشش و حجاب هستیم اما شما ببینید که جامعه چطور است ؟ من برای حفظ امنیت همسر و خواهر و مادر خودم از آنها میخواهم تا زمانی که در ایران بسترش فراهم نشده حجاب را رعایت کنند.» این یعنی چی ؟ یعنی مرد دارد زن را از راه عاطفی سانسور میکند. درحالی که هنوز به این پی نبرده که مثلا همسر و خواهر و یا مادرش قدرت و توانمندی این را دارد که در مقابل هرگونه خشونتی مقاومت و دفاع کند. به این دلیل که در تمام دوران کودکی، بلوغ و جوانی به او یاد دادهاند که زن موجودی ضعیف است و نیاز به این دارد که تو به عنوان یک مرد از او مراقبت کنی. در نهایت همه ما در یک کشتی قرار گرفتهایم و همه ما به شکلی مکمل یکدیگر هستیم.
در بخش نخست این گفتوگو علت سانسور و خودسانسوری در جامعه ایران را وجود حکومتی دیکتاتور دانستید. با مطالعه فرهنگ و ادبیات کلاسیک میشود به ریشههای فکری اجتماعی هر ملتی در عصرهای مختلف پیبرد. در یک کلام میتوان گفت، هویت هر ملت فرهنگ اوست. فرهنگ و ادبیات کلاسیک ایران، برخلاف نگاه و نظر شماست. قاعدتا شما در حوزه فرهنگ و هنر به شکل تخصصی فعالیتی نداشتهاید.
_ برای پاسخ به این پرسش از ضربالمثلی که در مقدمه این پروژه آوردهاید استفاده میکنم. « زبان سرخ سر سبز می دهد برباد». این اصلا نمیتواند یک موضوع درونی باشد بازهم در آن یک هراسی وجود دارد. چه کسی سر را بر باد میدهد؟ کسی که تحمل آزادی بیان را ندارد، کسی که تحمل عقیده مخالف را ندارد. میبینیم که در همین ضرب المثلها هم ریشه ترس از حاکمیت سرکوبگر وجود دارد. نمیتوانیم بگوییم هنرمندان و روشنفکرانمان از زمانی که از رحم مادر متولد شدهاند خودسانسور بودهاند. این قابل نقد است، این که چرا هنرمندان و روشنفکران در ادبیات و شعرهایشان، محصولات سینمایی و فرهنگیشان خودسانسوری میکنند، قابل نقد است. ولی این هنرمندان در جامعهای زندگی میکنند که بقا هم برایشان اهمیت دارد. زیست فرهنگی، سیاسی و ادبی برایشان مهم است. بسته به میزان ظرفیت هر آدمی باید این را تحلیل کرد. یک آدمی ممکن است قید هرگونه بقا به هر قیمتی را بزند و خودسانسوری نکند، در آن صورت یا باید کشور را ترک کند یا باید در کشور بماند و کاملا ممنوع از کار باشد و یا زندانی و تبعیدی بشود. بنابراین باز ما هر چقدر نگاه می کنیم متوجه می شویم که خودسانسوری برمیگردد به حکومتی که قوانینش ضد آزادی بیان، سرکوبگر است و ما سانسوری سیستماتیک را داریم که حتی در قوانین ما هم وجود دارد. کسی که مثلا از دین اسلام خارج شده، اجازه بیان آن را ندارد و مرتد تلقی می شود.
بخش اول این گفتوگو را اینجا بخوانید.
بخش سوم این گفتوگو را اینجا بخوانید.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر