بخش دوم
محمد تنگستانی
سارا حمیدی خواننده سی ساله زاده اصفهان در اولین بخش از این گفتوگو در معرفی خود گفت: « در ۲۰ سالگی متوجه شدم که صدای خوبی دارم و میتوانم خوانندگی کنم. زنان در حوزه موسیقی ایران نه تنها محدود بلکه نابود شدهاند. خانمها اجازه خواندن ندارند. اجازه این را ندارند روی صحنه بروند. اجازه ندارند به علاقه و استعداد خود به صورت جدی و حرفهای بپردازند. بعد از اینکه متوجه شدم صدایم خوب است تازه مشکلات اجتماعیام شروع شد. تازه متوجه شدم در چه جامعهای زندگی میکنم و از چه حقوق اندکی در جامعه برخوردارم. در شهرستانها این نبودن و دیده نشدن ملموستر از تهران است. در اصفهان به این دلیل که شهری سنتی و بعد مذهبی است خب مشکلات بیشتر بود. در اصفهان نه تنها خوانندگی برای من و امثال من ممنوع بود. شاید مضحک باشد اما به خواننده دوم بودن هم راضی بودم که در اکثر موارد هم باز همان را دریغ میکردند. بارها هنگام تمرین یک دفعه میدیدیم یک نفر نشسته که ببیند صدای من آیا از صدای خواننده مرد بالاتر میرود یا نه. اینگونه اتفاقات به باور من مضحک نبود بلکه فاجعه بود و هست. گمان نکنید که الان شرایط بهتر شده است، اصلا. به باور من شرایط سانسور و حذف زنان در حوزه موسیقی به عمق رفته است. یعنی زنان این باور رسیدهاند که جایگاهی ندارند و سانسور آنها امری طبیعی است. خود من تا زمانی که در ایران بودم اینگونه فکر میکردم. اما خب وقتی از ایران خارج شدم متوجه شدم که چه جفایی در حق من و دیگر زنان ایرانی شده است. وقتی یادم آید که برای یک اجرا، در جامعهای که کاملا مردسالار بود و زن ستیز، با هزار مشکل و محدودیت تا مهاباد رفتم و آخر سر هم موفق به اجرا نشدم بعض میکنم».
در ادامه دومین بخش از این گفتوگو را میخوانید:
هر منطقه با توجه به آب و هوا، زبان و گویش محلی، فرهنگ بومی خود را میسازد که خرده فرهنگ تعریف میشود و خرده فرهنگها در کنار هم فرهنگ یک کشور را شکل میدهند.در چهار دهه گذشته،سیستم ایدئولوژی و فکری حاکم بر ایران دنبال یکدستسازی و اسلامیزه کردن هنر معاصر و نزدیک کردن آن به ایدهئولوژیهای حکومتی و مذهبی بوده است.گمان میکنید این تلاشها به نتیجه رسیده و موفق شدهاند؟
ـ هنر سانسور پذیر نیست. شاید هنرمندانی که به سیستمهای دولتی و مستبد وابستگی دارند و به قول معروف حکومتی هستند، سعی در باز تعریف برخی از مفاهیم داشته باشند اما خب نفس هنر متعهد و واقعی با اینگونه محدودیتها در کل تاریخ هنر در جدل بوده است. اگر هنر سانسور پذیر بود و یا قابل هدایت بود، قرنها پیش حکومتهای قبلی این کار را کرده بودند. ذات هنر در طول تاریخ علاوه بر ثبت وقایع، هدایت انسان به کمال و آزادی بوده و هست.
جامعه سنتی و حکومت اسلامی برای بقای خود مجبور به حذف و سانسور بخشهایی از هنر است. مثل صدای زن در موسیقی و یا تصاویر و واژگانی که بار اروتیک دارند. آنها با زندان و خفقان سعی به سانسور دارند و در برابر آن هنر راهها و روزنههای بقای خود را پیدا میکند. وقتی به ادبیات کلاسیک نگاه میکنیم کم نیستند شعرها و نوشتههایی که مفاهیم جدی و مخالف با حکومتهای پیشین را در خود جای دادهاند. ولی برای آیندگان یعنی برای ما، بهجا ماندهاند. تازه این را هم باید در نظر بگیریم که آن زمان صنعت چاپ و یا شبکههای اجتماعی و اینترنت نبوده اما آن آثار باقی ماندهاند.
موسيقی پس از از دوران اسلامی یعنی بعد از حمله أعراب به ايران، در جامعه جایگاه خود را نسبت به گذشته از دست داد. با سیطره مذهب كمكم ملودیها و ترانهها در حال فراموش شدن بودند. ردیفها و قطعههای ایرانی به هزاران دلیل سیاسی و تاریخی در حال نابودی بودند اما مردم بخش عظیمی از آن را سینه به سینه به نسل بعد منتقل کردند. در حال حاضر بازار عمده موسیقی بازاریست که مورد تایید حکومت ایران است و کارهایی که با مجوز وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی منتشر میشوند مشروعیت دارند. در این بخش جمهوری اسلامی با تسلط کامل بر بازار شاید موفق باشد و کارهایی را اجازه انتشار بدهند که هدفمند باشند و از لحاظ هنری ارزش و ماندگاری نداشته باشند و یا هنرمندانی را معرفی کند که موسیقی مبتذل و کمسواد را عرضه میکنند و در نهایت بخش گستردهای از جامعه با موسیقی بیکیفیت و غیرحرفهای سروکار داشته باشند اما خب نباید موسیقی آلترناتیو و خوانندگان و نوازندگانی که مستقل کار میکنند را ندیده گرفت و به اهمیت و تاثیرپذیری آنها اشاره نکرد. یعنی صورت مسئله اینگونه است آنها تلاش میکنند، قدرت، تریبون و پول دارند ما هم در برابرشان داشتههایی داریم. در طول تاریخ همیشه به همین منوال بوده است. به باور من بهترین داور زمان است و این زمان است که مشخص کردهاند هنر مستقل و غیردولتی به دلیل تعهد به آزادی و اندیشه اجتماعی ماندگاری بیشتری نسبت به آن بخش دولتی داشته است.
برخی از هنرمندان و شاعران جوان بر این باور هستند که باید از شهرها و روستای خوب به تهران مهاجرت کنند تا بتوانند دیده شوند و در رسانهها و هنر امروز جایگاهی پیدا کنند. نظر شما نسبت به این نگرش چیست؟
بله متأسفانه به دليل كمبود يا نبود إمكانات در شهرستانها هنرمندان جوانان مجبوراند برای ادامه كار حرفهای به تهران مهاجرت كنند تا از إمكاناتی که فقط در پايتخت فراهم است برای پيشرفت يا بهتر ديده شدن هنرشان استفاده کنند. من در اصفهان زندگی میکردم و در همان شهر، خواندن را آموختم. اما هرگز به تهران نرفتم، فرق تهران و اصفهان مثل فرق یک لیوان با یک بطری چهار لیتری آب است. در تهران هم، محدودیتها و سانسورها وجود دارند. هرگز به تهران فکر نکردم. میخواستم از همه سانسورها دور باشم و بتوانم به عنوان یک انسان در برابر جهان هستی به هنرم بپردازم. هرچند خواهرم و یا دیگر دوستانم مهاجرت کردند اما خب من آزادی بیحد و مرز را میخواستم.
در چهار دهه گذشته، هنرمندان زن در حوزه موسیقی یا سانسور و حذف شدهاند و یا مجالی برای معرفی آنها به جامعه داده نشده است. حذف صدای زن چه لطمهای به موسیقی ایران در چهار دهه گذشته زده است؟
ـ حذف صدای زنان در موسيقی ما، اول به خود زنان لطمه زده است تا به موسیقی. هر صدا متعلق به یک شخص است و آوایی كه انسان به واسطه حنجره تولید میکند دارای ارتعاشاتیست. زمانی كه اين ارتعاشات متناسب با قوانين فيزيك صوت باشد اين آواها را دُرست يا ژوُست میگويند. اين آواها بر روح و قلب انسان تأثيری عميق میگذارد. به همين دليل است كه آیههای همه کتابهای دینی در همه اديان با آوا قرائت میشود. آواز تأثير بیشتری در شنونده ایجاد میکند.
خواندن برای يك خواننده و حتی شنونده اتفاقی بسيار لذت بخش است، حال تصور كنيد كه زنان سرزمين ما از لذت بردن از اين هنر و لذت دادن به شنونده موسيقی محروم هستند. فکر یک قطعه موسیقی ساخته میشود که انسان از آن لذت ببرد. حالا این انسان را سانسور و حذف میکنند. نه تنها به شخصت اجتماعی او توهین کردهاند و او را نادیده گرفتهاند بلکه او را از ابتداییترین حق انسانی خود یعنی لذت بردن محروم کردهاند. به نظر من حذف صدای زن نه تنها به موسیقی بلکه لطمهای به حضور زنان ایرانی در جامعه و تاریخ ایران زده است.
در موسيقی ما آواز به دلیل ریشههای عرفانی نقش مهمی دارد، همنوازی ساز و آواز در تاريخ موسيقی ایران قدمتی چند هزار ساله دارد. در دوران پيش از اسلام زنان در كنار مردان به خواندن آواز و نوازندگی مشغول بودهاند و با این برابری برای خود هویتی اجتماعی و واقعی ساخته بودند. که متاسفانه بعد از ورود اسلام به ایران کمکم این هویت رنگ باخت تا امروز که کلا از قرائت رسمی هنر در ایران حذف شده است.
تصنیف « شاه من » در دستگاه بیات اصفهان با صدای سارا حمیدی
بخش اول را اینجا بخوانید.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر