بخش دوم
محمد تنگستانی
در اولین بخش از این گفتوگو «شیوا موسیزاده» در خصوص فعالیتهای هنری در شهرستان گفت: « تابستانها در خرمآباد هنگام تمرین تئاتر در پلاتوها حتی یک کولر هم نبود و ما درگرمای طاقت فرسا با عشقی که به تئاتر داشتیم ساعتها تمرین میکردیم. تازه اگر پلاتویی به ما میدادند باید خیلی هم خوشنود و راضی میبودیم .
انجمن هنرهای نمایشی (وانجمنهای دیگر هنری و ادبی)شهرستان هیچگونه برنامه مدونی برای جذب و پرورش استعدادهایی که وجود دارند، ندارد وحتی این را هم بگویم که گاها آموزشهایی غلط به هنرجوها داده میشود. هیچ میزان و سنجشی برای آموزگاران هنری نیست که سطح سواد و توانایی آنها را بیازماید. نسلهای پیشین هم به هیچ وجه اطلاعات خودشان را در این زمینه به روز نمیکنند و نتیجهاش این میشود که نسل جدید براساس متدهای خودشان و به صورت خودکار و در اکثر مواقع به غلط ، راهشان را درچیزی غیر از هنرناب ادامه میدهند».
در ادامه دومین بخش از این گفتوگو را میخوانید:
در انقلاب ۱۳۵۷ هنرمندان نقشی کلیدی داشتند به عنوان مثال شاعران پیامبران احزاب سیاسی بودند. آیا هنر و هنرمندان استان شما در اعتراضات اخیر دی ۱۳۹۶ حضور داشتند و کنار مردم بودند؟
- نمیتوان نقش پررنگی برای هنرمندان در اعتراضات اخیر مانند انقلاب۵۷ و پیش از آن در نظر بگیریم. در جامعه ایران تعریفی که از هنر و هنرمند وجود دارد با جهان متفاوت است، نه اینکه گمان کنید ما تافته جدا بافته هستیم نه، ما استانداردهای جهانی را نداریم.
در ایران هنرمند به عنوان شهروندی که خودش در معرض آسیبها و مشکلات اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و ... هست به چند دسته تقسیم میشود. دسته ی اول کسانی هستند هنرشان درگیر معیشت اقتصادی آنهاست و به اصطلاح هنر حکومتی را تولید میکنند و در ازایش از نظر مالی تامین میشوند. هنر برای آنها بار اصیل و حقیقی خود را از دست داده است. هنری که به مثابه کالایی لوکس و سرگرم کننده برای طبقه مرفه درآمده و نظام سیاسی از آن به عنوان کالایی تبلیغاتی برای منافع خود، استفاده میکند. تکلیف این دسته مشخص است.
دسته دوم، هنرمندانی هستند که وضعیت اقتصادی شان درگیر هنری که تولید میکنند نیست و از این طریق به نان ونوایی نرسیدهاند اما آنقدر شهامت وجسارت این را ندارند که برای مطالبات اجتماعی خود اعتراض کنند.بر این باور نیستند که «آزادی» چیزی والاتراست نسبت به هرآنچه که در هر مقطعی به دست میآوری. البته این دسته با وجود مخالف بودنشان با دولت و حاکمیت، به دلیل شغل و شرایط اجتماعی ای که دارند حاضر به شرکت در این اعتراضات نخواهند بود.
بین این دو دسته نگاهی محافظه کارانه نسبت به هنرشان و حرفی که میخواهند بزنند، وجود دارد و به دنبال منفعت طلبیهای شخصی هر چه بیشتر هستند. به هیچ وجه اهل مبارزه تمام قد برای خواستهای آزادی خواهانه و برابری و ... نیستند. بیشتر ترجیح شان بر کنار آمدن با شرایط حاکم و سازش با وضع موجود است.
و اما دسته سوم از هنرمندان کسانی هستند که هنر برایشان رسالتی ایجاد کرده و براین باوراند هنرمند رسالتی اجتماعی دارد و باید بیشتر از توده مردم عادی دغدغه داشته باشند و تاوان بیشتری بدهد. به همین دلیل نوعِ شرکتشان در اعتراضات جنس عمیقتر و گسترده تری دارد. انزجار آنها از نظام فاسد سیاسی و ساختار بورژوازی متقلب به صراحت در آثارشان مشهود است.
اگر بخواهیم به دنبال تاثیر مستقیم از حضور هنرمندان، شاعران و نویسندگان در اعتراضات اخیر ایران باشیم، نمیتوانیم رد پای مشخصی از آن پیدا کنیم. آن هم به چند دلیل: یک اینکه، فضای اختناق آمیزو تاریکی که حاکمیت بهوجود آورده؛ (ازجمله سانسور) به راحتی هنرمند را خفه میکند و اجازه نمیدهد صدایش به گوش کسی برسد.
دوم، شرایط اقتصادی و معیشتی بسیاری از هنرمندان است که نتیجهای جز درگیریهای روحی و روانی و به نوعی پوچی و اعتیاد، چیزی در برندارد و با توجه به اوضاع اختناق آمیز و جو سنگینی که بر فضا حاکم است، رمق آزادی خواهی را در هنرمند تضعیف میکند.
سومین دلیل آن است که جنس اعتراض هنرمند با توده مردم فرق دارد و خیلی جاها هنرمند و مردم در یک صف اعتراضی در کنار هم قرار نگرفتهاند و همچنین درگیر تفکرات ایدئالیستی هستند که در شرایط کنونی نمیتواند کارساز باشد.
هر منطقه با توجه به آب و هوا،زبان و گویش محلی، فرهنگ بومی خود را میسازد که خرده فرهنگ تعریف میشود و خرده فرهنگها در کنار هم فرهنگ یک کشور را شکل میدهند.در چهار دهه گذشته،سیستم ایدئولوژی و فکری حاکم بر ایران دنبال یکدستسازی و اسلامیزه کردن هنر معاصر و نزدیک کردن آن به ایدهئولوژیهای حکومتی و مذهبی بوده است.گمان میکنید این تلاشها به نتیجه رسیده و موفق شدهاند؟
- ارزشها، آداب و رسوم، مذهب و خرده فرهنگها با فرهنگ غالب کشور مغایرت دارد و باعث میشود که مردم هر منطقه در اقلیتی قرار بگیرند که همواره تهدیدی برای نظام جمهوری اسلامی باشند؛ برهمین اساس حاکمیت همیشه در صدد این است که سیطره فرهنگ اسلامی را بر تمام قومیتهای ایران غالب کند و از طریق آموزش و پرورش، رسانهای که در اختیار دارد، سازمان های اجتماعی که تشکیل میدهد و در کل، با قوانین و سیاستهایش یکسان سازی فرهنگی را پیاده کند و تا جایی، به خصوص در دهههای اول انقلاب، موفق به این شد که سیستم ایدئولوژی و فکری خودش را پیاده کند، چنان که اوج آن را در هشت سال جنگ ایران وعراق میبینیم. درحالی که باز مردمی که در این اقلیمها زندگی میکردند، فرهنگی که داشتند ریشه عمیق و محکمی در عقاید و باورهایشان داشت و از منظرهایی حاکمیت موفق نشد که آن تاثیری که میخواهد را بر روی اقشار جامعه در خرده فرهنگهای بومی بگذارد.به عنوان نمونه اقلیمهایی مثل اقوام کرد نشین وترک نشین همچنان خواستههایی دارند که از نظرنظام خطرآفرین است.
حاکمیت به دنبال یک پیوستگی و انسجام فرهنگی آن هم از نوع اسلامیزه کردن اقشار و قومیتهاست و تمام تلاشش این است که یک وحدت بر اساس ایدئولوژیهای خود به وجود بیاورد. به همین دلیل دخالت بیرویه و گستردهای در خرده فرهنگها میکند که باعث مخدوش کردن هرچه بیشتر امنیت اجتماعی، سیاسی و اقتصادی و روند شکلگیری جامعه مدنیای هست که باید در بین اقشار و اقلیتها و طبقات مختلف وجود داشته باشد و عملا با اعمال تبعیضهای قومی و نژادی از همان ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی با نگاهی جهتدار و گاهی هم بی طرفانه گام برداشته است.
در دهههای اول انقلاب به دلیل اینکه فضای حاکم، فضای بستهای بود و دسترسی به اطلاعات و منابع آزاد و بدون سانسور خیلی سخت بود، حاکمیت تا حدودی توانسته بود که سیستم فکری خودش را پیاده کند. اما هرچه که از عمر جمهوری اسلامی گذشت دو مساله باعث شد که نتوانند در این زمینه موفق باشند. اول این که دست نظام حاکم برای مردم رو شد و پیبردند که شعارهایی از قبیل برابری و حقوق قشر ستمدیده و غیره با عملکردی که دارند، فاصله زیادی دارد و این برابریها در عمل اتفاق نیوفتاد.
مساله دوم اینکه مردم و خصوصا جوانان توانستند به واسطه ی اینترنت و رسانهها به اطلاعات آزاد دسترسی پیدا کنند ودیگر مسائل فکری فقط در مدرسه و مسجد به ذهن مردم القا نمیشد و زمانی که مردم درگیر منابع و اطلاعات درست شدند، کنترل این اوضاع برای حاکمیت سخت شد.
برخی از هنرمندان و شاعران جوان بر این باور هستند که باید از شهرها و روستای خوب به تهران مهاجرت کنند تا بتوانند دیده شوند و در رسانهها و هنر امروز جایگاهی پیدا کنند. نظر شما نسبت به این نگرش چیست؟
- باید این موضوع را بپذیریم که آن امکانات ، فضای هنری و حجم از ارتباطاتی که بین هنرمندان در پایتخت وجود دارد، در شهرستان ها و روستاها نیست. متاسفانه فضای بسته و سنتی و نگرشی که مردم شهرستان و خانواده ها به هنر دارند وهمه وهمه دست به دست هم میدهند که در ذهن هنرمندِ شهرستانی، مدینه فاضلهای از تهران ساخته شود.
هنرمند با تمام دیوارها و موانعی که بر سر راهش قرار میدهند، (تازه اگر جنسیت این هنرمند زن باشد، همین زن بودنش مانعی سخت است) ترجیح میدهد در جایی مثل تهران ، با حداقل آزادیهای روحی وفکری زندگی کند و هنرش را ارائه دهد.
اما همین که پایش به پایتخت میرسد، خواهد دید که این شهربزرگ چقدر با آن مدینه فاضلهای که در ذهنش ساخته و پرداخته بود، متفاوت است و در این جا با درگیریها و مشکلاتی از جنس دیگر رو به رو میشود.
مهاجرت کسانی که میخواهند در عرصه ی سینما و تئاتر فعالیت کنند به نظر من واقع گرایانه است چون فعالیت هنری در این رشتهها در شهرستانها واقعا راه به جایی نمیبرد.
اما نویسندگان وشاعران میتوانند در هر جایی که باشند به نوشتن شان ادامه دهند و آثارشان را نشر دهند .
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر