روز جهانی زن روزی برای شنیدن همه چالشها و رنجهایی است که زنان در جهان با آن مواجه میشوند. از نابرابریهای شغلی تا جنسی، از نادیده گرفته شدن در اجتماع تا جنگیدن برای دستیافتن به بدیهیترین حقوق انسانی و بشری. در این میان اما برخی زنان پذیرفتهاند که «خانهداری» کنند. سهم آنها، جایگاه آنها، در این روز کجاست و چقدر در روایتهای این روز بزرگ و مهم جای دارند؟ در این گزارش روایتهایی از دو زن میخوانید که به نسلهای متفاوتی تعلق دارند؛ اما دغدغههایشان درباره نادیدهگرفته شدن در این روز به هم شبیه است.
***
«روحانگیز» حالا در آستانه ۶۰ سالگی است. مادر چهار فرزند که هر کدام مسیر زندگی خود را یافته و به راه خود رفتهاند. او به ایران وایر از روزهای جوانی و تصمیمگیریاش برای در خانه ماندن حرف میزند. تصمیمی که آن روزها گمان میکرد موجب رضایت او از خودش خواهد شد؛ اما با گذر ایام از آن پشیمان شده است: «مغبون شدم. من معلم بودم. دختر بزرگم که به دنیا آمد، گفتم چندماه مینشینم خانه برای بزرگ کردن بچهام. احتیاج مالی نداشتیم و وضع همسرم خوب بود. این چند ماه تبدیل شد به همه عمر و بعد بچههای دیگر آمدند. تبدیل شدم به زنی خانهدار که از صبح تا شب بیوقفه بدون مرخصی و مزد به امور خانه و بچهها میرسید. آخرش هم میشنیدم که میگویند فلانی راحت طلب است که نشسته توی خانه.»
«خانهداری» یکی از مشاغلی است که تعداد زیادی از زنان در جهان به آن مشغول هستند. شغلی پرزحمت که لزوما هیچ دستمزد مستقیمی به آن تعلق نمیگیرد و گاه موجب وابستگی تمام و کمال زنان به دیگر اعضای خانواده میشود.
در قوانین ایران «خانهداری» تعریفی جنسیتزده است. به طور مشخص به «زنان» نسبت داده میشود و شامل افرادی است که رتقوفتق امور خانه را عهدهدار بوده و به امور خانهداری مشغول باشند. این افراد میتوانند تحت تکفل پدر یا همسر باشند.
روحانگیز میگوید: «یکسال مرخصی بدون حقوق گرفتم. سال ۱۳۵۸ که دخترم به دنیا آمد، شرایط مثل امروز نبود که زنان شاغل مرخصی زایمان داشته باشند. شاید هم بود و من نمیدانستم. محل تدریس من در روستا بود. یک تجربه ناموفق بارداری داشتم و دلم نمیخواست تکرار شود. از ماه هشتم درخواست مرخصی دادم و به خانه آمدم. دخترم که شش ماهه شد، میخواستم کارهای بازگشت به کارم را بکنم که همسرم گفت بچه ۶ ماهه را میخواهی به کی بسپاری؟ کم و کسری که نداری، بنشین بچهات را از آب و گل دربیاور. یک حس عذاب وجدانی به من دست داد و همان شد که خانه ماندم که ماندم.»
همسر روحانگیز دو سه سالی است که از دنیا رفته است. فرزندانش بزرگ شدهاند و هر کدام خانه و زندگی خودشان را دارند: «من زن توانایی هستم. بیمار و زمینگیر نیستم؛ اما زندگیام وقف خانهداری و رتقوفتق امور خانه شد. شغل همسرم آزاد بود. خدا رحمتش کند باز هم اندوختهای برایم در بانک گذاشت که نخواهم دستم را به بچهها دراز کنم. شوهرم بازنشستگی نداشت و اگر همین پسانداز را برای من نگذاشته بود، خدا میداند چطور قرار بود مخارجم را اداره کنم. هر وقت به این فکر میکنم که در همه این سالها حتی یک روز فارغ از فکر و خیال خانه و بچهها نتوانستم پا از چهاردیواری خانه بیرون بگذارم یا وقت مریضی، با خیال راحت و بدون دغدغه استراحت بکنم، دلم برای خودم خیلی میسوزد.»
یکی از مشکلات عمده زنان خانهدار عدم برخورداری از حق بیمه و بازنشستگی است. در دهه هشتاد شمسی زمزمههایی در خصوص تعیین بیمه برای زنان خانهدار بهگوش رسید و بنا بود بودجهای برای این موضوع تعیین شود. متولی این امر نیز سازمان بهزیستی معرفی شد. در برنامهریزیهای اولیه قرار بود بیمه زنان خانهدار به زنانی تعلق بگیرد که شاغل، دانشجو یا دانشآموز نباشند و سنشان بین ۲۲ تا ۶۰ سال باشد. در این طرح همچنین بنا بود زنان خانهدار پس از پرداخت ۲۰ سال پرداخت حق بیمه، مشمول حقوق بازنشستگی شوند. برنامههایی که از آن زمان تا کنون هر از گاهی به صدر خبرها میآیند، اما هنوز به روشنی اعلام نشده که سرانجامشان به کجا رسیده و متولی اجرای آنها چه نهاد یا وزارتخانهای است؟
سازمان بهزیستی در همان ابتدا از انجام تعهدات این نوع بیمه، اعلام ناتوانی کرد. طرح را به وزارت رفاه وگذار کردند؛ اما این وزارتخانه نیز اعلام کرد؛ اجرای چنین طرحی ساده نیست و بهتر است طرح بیمه زنان خانه دار به "بیمه زنان خانهدار نیازمند" تغییر کند. چون بر اساس طرح جدید زنانی تحت این پوشش قرار میگرفتند که بیسرپرست یا بیمار باشند.
در آخرین تغییرات در سال ۱۳۸۷ طرح پیشنهادی رنگ و بویی از اجرا گرفت. مصوبهای از سوی هیاتمدیره سازمان تامیناجتماعی صادر و مقرر شد خانهداری مشمول «مقررات بیمه صاحبان حِرَف و مشاغل آزاد» قرار بگیرد. به این ترتیب بیمه تامیناجتماعی زنان خانهدار بر اساس ضوابط بیمه صاحبان حِرَف و مشاغل آزاد تعیین و به مرحله اجرا درآمد. در تیرماه سال جاری نیز «مهدی شکوری»، مدیرکل امور بیمهشدگان سازمان تامیناجتماعی، شرط سنی پذیرش تقاضا برای برخورداری از پوشش بیمه زنان خانهدار، چه زنان متاهل و چه مجرد را حداقل ۱۸ سال تمام و حداکثر ۵۰ سال اعلام کرد.
اما همچنان آمار مشخصی از اینکه چه تعداد از ۲۰ میلیون زن خانهدار ایرانی توانستهاند از بیمه مذکور استفاده کرده یا از حمایت مالی دولتی و امکان بازنشستگی برخوردار شوند، وجود ندارد.
نمیخواهم در خانه فرسوده شوم
«مولود» زن جوانی است که یک فرزند دارد. زنی که میگوید زندگی همواره برایش به دشواری گذشته است: «سنم خیلی کم بود که پدر و مادرم از هم جدا شدند. مسئولیت مراقبت از خواهر سه سالهام به دوش من افتاد که خودم هنوز کودک بودم. حال روحی مادرم هم خوب نبود. در شهری زندگی میکردیم که طلاق گرفتن در آن تابو بود و ما علاوه بر مشکلات معیشتی با مسائل فرهنگی هم میجنگیدیم. همین شد که من از ۱۷سالگی کار کردم و مستقل شدم. تلاش کردم هویت خودم را با کار کردن بسازم. زبان انگلیسی تدریس میکردم. حقوقام اندک بود؛ اما به مرور من را شناختند و درآمدم بیشتر شد.»
مولود بعد از چند سال تلاش و ساختن زندگی تازه برای خود، با همسر فعلیاش آشنا میشود: «همسرم در شهر دیگری ساکن بود و لازمه شروع زندگی مشترکمان این بود که من هرچه ساخته بودم؛ شغل، دوستان و خانواده را رها کنم و همراهش شوم. چند ماهی بیکار بودم؛ اما بعد از مدتی دوباره تدریس زبان را شروع کردم. مدتی گذشت. زندگی تقریبا همانطوری پیش میرفت که میخواستم. اما یک روز متوجه شدم، باردارم. دوماهه بودم، قلب جنین تشکیل شده بود و با شناختی که از خودم و همسرم داشتم، میدانستم که نمیتوانم جز به نگهداشتن جنین به چیز دیگری فکر کنم.»
تصمیم به نگهداری جنینی که به اعتراف مولود «باارزشترین دارایی او در زندگی است» موجب شد که او یکبار دیگر ناچار شود، کار خودش را وابگذارد و دوباره برگردد به سر خط: «از هشت ماهگی کارکردن تعطیل شد. بعد از به دنیا آمدن فرزندم زندگی من تغییر کرد. واقعیت این بود که من تصمیم داشتم در ۳۵ سالگی بچهدار شوم؛ اما این اتفاق ده سال زودتر افتاد و این تغییر خیلی ساده نبود. حتی برای منی که با چالشهای مختلفی دست و پنجه نرم کرده بودم، بچهدار شدن با فاصله سختترین اتفاق ممکن بود. بچه داشتن برای من مساوی بود با از دست دادن هر آنچه که در همه این سالها به دست آورده بودم. کار، دوستان، معلم بودن، فرزند بودن، همسر بودن؛ از همه اینها تبدیل شدم به یک تازهمادر که باید دست تنها از پس بچه برمیآمدم.»
بیشتر زنان خانهدار از اینکه کسی نگاه مثبت و تاثیرگذاری به کارهای انجامشده آنها در خانه ندارد، گلهمندند. این حس برای زنانی که زمانی به فعالیتهای اجتماعی و خارج از خانه مشغول بودهاند و حالا بنا به دلایلی از جمله بیکاری، شیوع ویروس کرونا یا تولد فرزند در خانهماندهاند، بیشتر دیده میشود.
مولود یکی از این زنان است. او با اشاره به اینکه همسرش همراه او بوده است، میگوید او بهواسطه شغل کارمندی طبعا نمیتوانسته در برخی بزنگاهها او را همراهی کند: «دست تنهایی من باعث شد وقتی فرزندم کمی بزرگتر شد و بهاصطلاح از آب و گل درآمد، من در افسردگی غرق شوم. اتفاقی که در تمام سالهای گذشته بهرغم دشواری زندگی تجربهاش نکرده بودم. حس میکردم مفید نیستم، مادرخوبی نیستم، به درد نمیخورم و من ناتوانتر از همیشه بودم.»
از دیگر مشکلاتی که زنان خانهدار با آن دست به گریبانند، نگاه جامعه به زنانی است که پذیرفتهاند به کارهای خانه بپردازند. اغلب زنان خانهدار میگویند شرایط برای آنها به گونهای پیش رفته که به سمت خانه و بچهداری تشویق شدهاند؛ اما به مرور انگیزههای آنها برای انجام دادن امور خانه کاسته شده است. آنها با گذر زمان نسبت به موقعیت و نقش خود احساس نارضایتی پیدا میکنند، افسرده شده و میل به زندگی را از دست میدهند.
مولود خودش را زنی میداند که بعد از مادری و در دوسالی که از این موضوع گذشته است، به یکباره به قدر ده سال بزرگتر شده: «حس میکنم درخانه ماندن و صرفا مادری کردن با چالشهای زیادی که داشته و دارد صبورتر و در عینحال غمگینترم کرده است. من سعی میکنم دوباره خودم را هویتیابی کنم؛ اما جامعه بچهداری را خیلی برای مادران سخت میکند.»
همه زنان خانهدار کموبیش با مشکل کارهای یکنواخت روزانه در خانه روبهرو هستند. کارهایی مانند نظافت، آشپزی، خرید، رسیدگی به امور بچهها و مهمانداری. نکته مهم اینجاست که در جوامع مردسالار نظیر جامعه ایران نوع فعالیت، میزان انرژی و ارزش اقتصادی کار زنان در خانه روشن نیست. آنها برای انجام امور خانه پاداش کافی دریافت نمیکنند. اگر فرزندانی داشته باشند، از معاشرت با کیفیت مطلوب و مورد نظرشان با دیگران محروم میشوند و گاه حتی رضایتمندی از زندگی زناشویی آنها کاهش پیدا میکند.
مولود به این نکته اشاره میکند که گاهی حتی عزیزترین افراد زندگیاش خانهداری و بچهداری را تنها وظیفه او میدانند: «با اینکه من همسر همراهی دارم؛ ولی هیچکدام از توقعاتی که جامعه از من دارد، از او ندارد. من حتی به خاطر اینکه فرزندم را پیش از دو سالگی از شیر مادر گرفتم، مورد سرزنش واقع شدم؛ تا جایی که هر اتفاقی برای او میافتاد، من فکر میکردم به خاطر تصمیم من بوده و او ضعیف مانده است.»
این زن جوان که حالا بیش از دو سال است از کسی که بوده به گفته خودش «به آدم دیگری» بدل شده است، میگوید: «خیلی وقتها من بهعنوان زنی که هنوز نتوانسته به شرایطی که داشت برگردد، درمانده و مستاصل میشوم؛ اما با همه وجود میدانم که نمیخواهم فرسوده شوم.»
مطالب مرتبط:
ما هم زن هستیم اما کسی به فکر زنان غسال نیست
زنان پرستار در لباس ایزوله: حراست دیگر نمیتواند به ظاهرمان گیر بدهد
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر