سمیه کرمی، شهروندخبرنگار، شهریار
در دورهای که به دلیل پیشرفت تکنولوژی و تغییر سبک زندگی، دیگر خریدهای محلی مردم اینترنتی شده است و بازیهای بچهها در کوچهها با شبکه اینترنت و از طریق لپتاپ و پلیاستیشن انجام میشود و محلهها و خیابانهای شهری مثل تهران، با برجها و ساختمانهای بلند، معمولا خالی از عابر پیاده هستند، چند خیابان همچنان، اصالت و سبک زندگی قدیمی را در خود زنده نگه داشتهاند و همچنان با حضور در آنها حداقل دو دهه در تاریخ به عقب پرتاب میشوی. یکی از این محلهها «محله شیخ هادی» تهران است. شیخ هادی یکی از محلههای اصیل تهران است که در منطقه ۱۱ شهرداری قرار دارد و بافت قدیمی خود را تا حدود زیادی حفظ کرده است و به لحاظ دسترسی از شرق به خیابان حافظ، از غرب به خیابان ولیعصر، از شمال به خیابان جمهوری و از جنوب به خیابان امام خمینی میرسد.
چیزی که این نوستالژی را در این محل بیشتر و گذر در دل تاریخ را عمیقتر میکند، وجود و ساختمانهای قدیمی است. یکی از آنها عمارت صد ساله قدیمی بازسازیشده با سردر کاشیکاریشده بینظیر و کلی حال و مزه خوب است.
اینجا عمارت «کافهکتاب دارالخلافه» است.
***
مثل همه خانههای قدیمی حیاط مصفایی دارد. از حوض و دار و درخت تا دیوارهای آجری قدیمی. توی حیاط میز و صندلی و سایبان چیده شده و داخل کافه هم با المانهای قدیمی تزیین شده است. از عکسهای سیاه و سفید رجال و سرشناسان شهر تهران، تا کتاب، تا نقشه قدیمی شهر تهران و کتابخانههای بزرگی که تا سقف آن کتاب چیده شده است. اینجا یک کتابخانه با صفا است که به سبک کافه هم در آن انواع نوشیدنی و خوراکیهای سبک کافهای سرو میشود.
«سمیرا» در در بخش کتابخانه کافهکتاب دارالخلافه کار میکند. او در مورد این مجموعه میگوید: «راستش حدود دو سالی است که ما اینجا را افتتاح کردهایم. قبل از آن این عمارت سالها خالی بود و قبل از آن هم مردم عادی در اینجا سکونت داشتند.» او صحبتهایش را اینطور ادامه میدهد: «قسمتی از جذابیت این عمارت و دلیل این انتخاب این است که این بنا، خانه موقوفه "مهینالملک" (داماد "مظفرالدین شاه") است که امروز تبدیل به اولین کافهکتابخانه تهران شده است.» او در مورد اولین کافهکتابخانه اینطور توضیح میدهد: «قبلا هم چند تا انتشارات معروف در تهران مثل "نشر چشمه" و "نشر ثالث" یک طبقه در مجموعه خود را کافه کرده بودند و اسم کافهکتاب روی آن بود، اما بعد از مدتی مجوز تمام کافهکتابها باطل شد. البته یک فرق قابل توجه بین آن کافهکتابها با کافهکتابخانه ما وجود داشت. در کافهکتابهای انتشاراتیها، مخاطب کتاب را از انتشارات میخرید و یا کتاب خودش را میآورد و از کافه مجموعه استفاده میکرد، اما در کافهکتابخانه دارالخلافه تمام کتابها آرشیو شخصی خودمان است که به طور رایگان در اختیار مشتریها قرار میگیرد و میتوانند ساعتی را که در کافه هستند، از این کتابها استفاده کنند و موقع بیرون رفتن باید کتاب را برگردانند.»
«رزا» یکی از مشتریان کافه مشغول عکاسی از میز سفارشهاست. کیک کوچکی هم روی میز گذاشتهاند و شمع روی آن روشن کردهاند. میگوید: «این سومین تولدی است که گروه ما این جا برگزار میکنند. دلیل هم زیاد دارد. همه ما این عمارت را خیلی دوست داریم و برایمان پر از خاطرات مشترک است. برخورد بچههای کافه خوب است و ضمنا عکسهایمان خوشگل میشود.» منظورش از گروهمان، خودش و ۴ تا از از دوستانش هستند که همگی دانشجویان رشته هنرهای تجسمی هستند. او در ادامه صحبتهایش میگوید: «بچههای کافه که اکثرا دانشجوی تاریخ هستند، اسم قشنگی انتخاب کردهاند. تاریخی است و به فضای اینجا میخورد. اوایل خیلی خلوت بود، ولی الآن دهن به دهن چرخیده و خیلیها این جا را بلدند.»
«آرمان» دانشجوی رشته تاریخ است. او در مورد دارالخلافه میگوید: «راستش از روزی که رشته تاریخ را در دانشگاه انتخاب کردم، پدرم همیشه به شوخی میگفت لطفا دنبال یک شغل غیرمرتبط با رشتهات باش، چون بهترین شغل مرتبط با رشته تو آن هم با مدرک دکتری، تدریس در دانشگاه است که آن هم نباشد بهتر است. وقتی با بچهها این عمارت را پیدا کردیم و تصمیم گرفتیم که تبدیل به کافه کتابخانهاش بکنیم، مطمئن شدم باربطترین و جذابترین شغل مرتبط با رشتهام را دارم. هم هر روز از دیدن این حوض زیبا و کاشیکاریها و شکل عمارت کلی لذت میبرم، هم در دل دوره قاجار زندگی میکنم و هم درآمدم احتمالا از استاد تاریخ دانشگاه بیشتر است.» او در مورد شکلگیری کتابخانه بیشتر توضیح میدهد و میگوید: «ما همه کسانی که در دارالخلافه کار میکنیم، اهل کتاب خواندن بودیم و الآن هم کمتر، اما هستیم. ایده کافهکتابخانه که شکل گرفت هر کس آرشیو کتابهایش را آورد. یک سری کتاب هم خریدیم و کار را شروع کردیم.» آرمان در پایان صحبتهایش با اشاره به شیوع ویروس کرونا و تعطیلی کسبوکارها میگوید: «البته الآن فعالیت ما هم فقط در حد کافه است، چون اوایل سال و بعد از شروع کارها ما مثل قبل به مشتریها، کتاب میدادیم و بعد از تحویل گرفتن، کتابها را ضد عفونی میکردیم، اما طولی نکشید که متوجه شدیم اگر بخواهیم به همین روش ادامه بدهیم کتابخانهای باقی نمیماند و تمام کتابها در اثر پوسیدگی از بین میروند.»
«مهران» یکی دیگر از مشتریان کافه کتاب است. او میگوید: «داشتم از سر کار به خانه بر میگشتم که شکل این بنا، توجهم را به خودش جلب کرد و ناخودآگاه وارد شدم. چند تا پله که پایین رفتم یک حوض کاشیکاریشده با فواره روشن و کلی گل و گیاه دیدم و صدای "فرهاد مهراد" را شنیدم که فضا را پر کرده بود. خیلی وقت بود اینقدر ذوقزده نشده بودم.» او معتقد است خلاقیت همیشه نتیجه میدهد و خلاقیت دلیل موفقیت کافهکتاب بوده است: «هر میز به نام یکی از مشاهیر ایران، تعلق دارد و در گوشه گوشه کافه هم تابلوهایی از عکسهای سیاسیون و رجال مهم دورههای مختلف تاریخی قرار دارد که حال آدم را خوب میکند.» او در پایان صحبتهایش میگوید: «نمیخواهم طرح تکریم ایام قدیم راه بیندازم و بگویم هر چیز قدیمی قشنگ است و جذاب، اما من به عنوان یک روانشناس احساس میکنم با توجه به این که با گذشت زمان برای قاطبه آدمها کیفیت لحظههایشان کمرنگ میشود و زندگی در دورههای جدیدتر سختتر است، ذهن از هر شیء و تصویر و فضایی که مربوط به گذشته باشد، حتی گذشتهای که ما هیچ وقت آن را تجربه نکردهایم، استقبال میکند.
در مورد دارالخلافه هم این اتفاق میافتد و این به گذشته پرتاب شدن برای آدمهای زیادی جذاب است.» او میگوید تا وقتی کتابخانه کافه کار میکرده، او از همینجا کتاب میگرفته است: «آرشیو خوبی به خصوص در زمینه مطبوعات دارند. من روزنامه اطلاعات را اینجا میخواندم و واقعا با خواندن اخبار برخی وقایع تاریخی در این فضا کیف میکردم.» او حالا هر وقت میخواهد به اینجا بیاید یک کتاب با خودش میآورد: «اتمسفر کافه اتمسفر خواندن است. اینجا واقعا بیش از این که کافه باشد، کتابخانه است و همین نقطه قوت اینجاست..»
مطالب مرتبط:
تاریخپژوهی با قیمهپلوی تهرانی و آبدوغخیار؛ ساعتی در کافه حسین دهباشی
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر