زن جوان گلهمند و شاکی است. میگوید از اسفندماه که خواهرش به بدترین شکل ممکن کشته شده به هر دری زده تا ماجرا را رسانهای کند: «خواهر جوان من را کشتند، جسدش را مثله کردند و سوزاندند بعد حتی یکی از رسانههای مشگینشهر حاضر نشد دربارهاش اطلاعرسانی کند. میگفتند سیاهنمایی میشود. من بعد از رسانهای شدن قتل رومینا کمر بستم به اطلاعرسانی. خودم رفتم خبرگزاریهای ایسنا و رکنا آنها هم یک گزارش کوتاهی نوشتند ولی خبرگزاریهای شهر خودمان که هر اتفاقی را پوشش خبری میدادند حتی یک کلمه درباره قتل سودا ننوشتند. سوال من این است که حتما باید زنی را به دلایل ناموسی بکشند تا رسانهها به آن بپردازند؟»
«مریم حسنزاده»، داغدار خواهر جوانش «سودا حسنزاده» است. زن ۲۸ سالهای که قربانی اعتماد به یک دوست و سوتفاهمی اثباتنشده در این رابطه است.
۱۹اسفند۱۳۹۸ رسانههای ایران از قتل زن جوان آرایشگری در شهر مشگینشهر خبر دادند. بنا بر خبرهای مندرج در سایت ایلنا و رکنا، سودا حسنزاده از محل کارش خارج شده و به منزل دوستش رفته بود و دیگر بازنگشته بود. مریم حسنزاده خواهر سودا در گفتگو با ایرانوایر میگوید: «من و سودا سالهاست سالن آرایشگاه داریم. از دو سال قبل که سودا آرایشگاه خودش را تعطیل کرد آمد و با من شروع به کار کرد. ما مثل یک روح در دو بدن بودیم و فقط یک سال باهم اختلاف سن داشتیم. من متولد ۱۳۶۹ هستم و سودا ۱۳۷۰ به دنیا آمد. سودا خیلی مشتریمدار و خوشخلق بود برای همین هم آدمهای زیادی به خاطر روی خوشش به آرایشگاه ما میآمدند. حدود ۹ ماه قبل زن جوانی که باردار هم بود به سالن ما آمد. حدودا همسنوسال خودمان بود و خیلی زود گرم و صمیمی شد. همان بار اول هم وقتی کارش انجام میشد مبلغی بیش از دستمزد ما پرداخت کرد و گفت شیرینی و انعام من به شما است. همین باعث شد سودا به او احساس دین کند.»
آنگونه که خواهر سودا روایت میکند «مریم» مشتری ثابت سودا میشود و خیلی زود این رابطه فراتر از حضور در آرایشگاه شده و به یک رابطه دوستانه بدل میشود: «من نظر خوبی به مریم نداشتم. چند بار هم در مورد اینکه احساس خوبی به او و رفتارش ندارم با سودا صحبت کرده بودم. مریم هم فهمیده بود من حس مثبتی به او ندارم همیشه از سودا میخواست در مورد ارتباطش با او خارج از آرایشگاه من چیزی نفهمم. بار آخر هم همینطور شد.»
۱۹اسفند۱۳۹۸ خواهران حسنزاده حاصل چند ماه کارشان را بین هم تقسیم میکنند: «به خاطر شیوع کرونا باید تعطیل میکردیم. روز آخر کار بود و مریم هم در آرایشگاه شاهد این بود که ما مبلغ ده میلیون تومان درآمد چند ماه کارمان را تقسیم کردیم. پنج میلیون سهم سودا بود. مدتی قبل هم سودا ماشینش را فروخته بود و چک ماشین همراهش بود. سودا مقدار زیادی هم طلا داشت که تکهبهتکه با زحمت خودش خریده بود و میخواست با فروش آنها برای خودش یک آپارتمان بخرد و با پسرش مستقل زندگی کند که این جنایت اتفاق افتاد.»
سودا غروب روز حادثه بعد از خروج از آرایشگاه به خانه مریم دوستش میرود. بنا بوده شام را باهم بخورند. بعد از رسیدن به آنجا متوجه میشود مردی که همیشه مریم را همراهی میکرده و آنها گمان میکردند همسر اوست و برادر مریم هم در خانه او هستند: «مریم همیشه همراه مرد جوانی به آرایشگاه میآمد. ما فکر میکردیم زن و شوهرند اما بعد از حادثه قتل سودا متوجه شدیم همسر مریم اهل اردبیل و سرباز است. مریم قبل از او ازدواج کرده و جدا شده بود. با همسرش که ازدواج میکند همسرش به سربازی میرود او هم از خانه شوهرش فرار میکند و به مشگینشهر میآید و با این مرد دوست بوده. خلاصه خواهرم توی آشپزخانه در حال بازی با بچه مریم بوده که از پشتسر با یک ماهیتابه و وسایل دیگر آشپزخانه چندین ضربه محکم به سرش میزنند. بعد از بیهوش شدن آن مرد با طناب او را خفه میکند. سودا میمیرد اما این جانیها دست از کارشان برنمیدارند.»
به گفته خواهر سودا، پیکر بیجان سودا توسط مرد همراه و برادر مریم طنابپیچ شده و آنقدر طناب را محکم به دور بدن او میپیچند که کمرش میشکند. جسم بیجان سودا را لای یک پتو میپیچند و با ماشین برادر مریم به جادههای روستایی اطراف مشگینشهر منتقل میکنند. بعد هم در نقطهای دور او را چند بار میسوزانند که شناسایی نشود: «ما بعد از مفقود شدن سودا همهجا را دنبالش گشتیم بعد از چند روز به اداره پلیس رفتیم و خبر دادیم که گم شده. ۲۰ اسفند چوپانی به پلیس خبر داده بود که با پارسهای پیاپی سگ گلهاش نیمتنه سوخته یک انسان را یافته که نیم دیگرش هم کمی دورتر افتاده بوده است.»
تیم تحقیق در پلیس آگاهی مشگینشهر مشغول بررسی و تلاش برای شناسایی هویت جسد بوده که خانواده سودا حسنزاده مفقود شدن او را اطلاع میدهند: «پلیس آگاهی شروع کرد پرسوجو و ما گفتیم سودا ۱۹ اسفند قبل از مفقود شدن به خانه دوستش مریم رفته بود. رفتند سراغ مریم. اول انکار کرد اما پلیس دوربینهای محل را چک کرد و ورود سودا به خانه مریم تایید شد. مریم هم چارهای جز اعتراف نداشت.»
بنا بر آنچه از اعترافات متهمان برمیآید و در خبرهای مربوط به این قتل آمده انگیزه اصلی مریم، برادرش و مرد جوان همراهشان سرقت پولها و طلاهای سودا بوده است. چیزی که خانواده سودا حسنزاده آن را باور ندارند. خواهر سودا حسنزاده با بغض به ایرانوایر میگوید: «سودا را کشته بودند و به پول و طلاها رسیده بودند. چرا باید جنازه خواهر من را آنطور مثله کنند؟ چرا باید چندین و چند بار او را بسوزانند؟ تنها چیزی که ما میدانیم این است که کسی ماجرای رابطه مریم با این مرد جوان ساکن مشگینشهر را به مادرشوهر و همسر مریم در اردبیل خبر داده بود. آنها به مریم گفته بودند یک زن جوان با چشمهای درشت این کار را کرده همین باعث شده مریم فکر کند این کار باید کار سودا باشد درحالیکه سودا و خانواده من بعد از این اتفاق فهمیدیم مریم و آن مرد زن و شوهر قانونی نبودند؛ یعنی خواهر من قربانی حسادت، سوظن و کینهتوزی این سه تن و البته اعتماد زودهنگام خودش به مریم شد.»
او میگوید مرد جوان همراه مریم همه اتهامات را به گردن گرفته و در زندان است. مریم و برادرش اما با قرار وثیقه آزاد شدند اما بعد شواهدی به دست آمد که پلیس تشخیص داد صحنهگردان همه این اتفاقها مریم بوده و دوباره او را بازداشت کردند اما برادر مریم تا زمان برگزاری دادگاه با قرار وثیقه آزاد است: «من خواهرم را به بدترین شکل از دست دادهام. فرزندش بیقرار مادرش است. میترسیم به خاطر دادخواهی و اصرار بر اطلاعرسانی این خانواده بلایی بر سر ما بیاورند چون کاری که کردند نشان داد میتوانند دست به هر کاری بزنند. مریم و همدستانشان در اعترافاتشان حتی زبانی هم ذرهای احساس پشیمانی از این جنایت نکردند. چه تضمینی هست بلایی سر فرد دیگری نیاورند؟ امنیت نداریم و برای دادخواهی و اطلاعرسانی هم همراهی نمیشویم.»
مطالب مرتبط:
مهرانای ۱۷ ساله قربانی مرگ همسرش شد؛ قتل هولناک یک مادر و دختر
تراژدی قتلهای ناموسی؛ بازداشت و تهدید عاملان اطلاعرسانی قتل فجیع ریحانه عامری
سوی دیگر ماجرای رومینا؛ خانواده خاوری چه میگویند؟
مادر رومینا اشرفی: شوهرم میگفت به رومینا یاد بده خودش را حلق آویز کند
جزییات تازه از قتل رومینا اشرفی؛ یک پیامک به پدرش فاجعه را رقم زد
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر