«قرنطینه خانگی»، حالا این واژه به دایره لغات روزمره مردم دنیا اضافه شده است. ماندن در خانه برای مبارزه با ویروس کشنده کرونا در بسیاری از شهرها و کشورها اجباری شده است. تا همین چند ماه پیش که اسم کرونا سر زبانها نبود، بسیاری دنبال فرصتی برای انجام کارهای عقبمانده بودند، زمانی برای استراحت، تماشای فیلم و سریال، مطالعه و یا حتی فرصتی برای مرتب کردن یکی از اتاقهای خانه بودند. حالا اما اغلب آنها از هیچکدام از این کارها راضی نیستند، لذت نمیبرند و دوست دارند هرچه زودتر به وضعیت عادی برگردند.
اجبار به خانهنشینی و مشخص نبودن زمان پایان این توفیق اجباری بسیاری را یاد زندانیان انداخته، عدهای از افسردگی و ناامیدی حرف میزنند و برخی هم پا را یک گام فراتر گذاشتهاند و قرنطینه خانگی را با سلول انفرادی مقایسه کردهاند. ایرانوایر سراغ آنهایی که زندگی در سلول انفرادی را تجربه کردهاند رفته و از آنها درباره شباهتها و تفاوتهای روزهای قرنطینه خانگی و سلول انفرادی پرسیده است. اغلب افرادی که زندان و سلول انفرادی را تجربه کردهاند، آن را قابلمقایسه با روزهای قرنطینه خانگی نمیدانند اما راهکارهایی که آنها برای حفظ روحیه و گذراندن آن روزهای سخت به کار گرفتهاند، احتمالا برای افرادی که در قرنطینه خانگی دچار سرگردانی و ناامیدی شدهاند، راهگشا است.
***
«مسعود باستانی» روزنامهنگار است و هم دستی در ادبیات و سیاست دارد، هم منشی جستجوگر نسبت به آسیبهای اجتماعی دارد.
او از جمله روزنامهنگارانی است که پس از انتخابات مناقشهبرانگیز سال ۱۳۸۸ بازداشت شد و به خاطر سردبیری وبگاه جمهوریت که اخبار مربوط به اعتراضات به انتخابات ریاست جمهوری را پوشش داده بود، به شش سال حبس محکوم شد.
او میگوید با اینکه روزگارمان هراسناک و غمآلود است و هرروز از خبری یا ماجرایی وحشتزده میشویم و هر شب با غم و اندوهی که به فهرست طولانی قبل اضافه میشود میخوابیم، اما بههرحال این تجربه ماندنی نیست و آدمهای این جهان آشفته دیر یا زود قرار میگیرند و یا به شرایط جدید عادت میکنند. مسعود باستانی گفتوگو را با بیتی از حافظ شروع میکند که این روزها مدام دارد زمزمهاش میکند «غبارغم برود، حال خوش شود حافظ / تو آب دیده از این رهگذر دریغ مدار.»
آیا بین زندان انفرادی و روزگار شباهتی و جود دارد و تجربه زندان برای گذراندن آسانتر روزهای قرنطینه مفید است؟
من کلا با شباهت سازی و مقایسه بین قرنطینه و زندان مخالفم. این نگاه انتزاعی موجب تقلیلگرایی افراطی میشود و حتی اگر با نگاه سختگیرانهتری آن را نقد کنیم ناشی از بیگانگی و بیخبری از هر دو وضعیت «زندان» و «قرنطینه» است. به نظرم این دو موقعیت چه به لحاظ روانی و چه از نظر فیزیکی و رفاهی قابل قیاس نیستند و این شکل الگوبرداری، منجر به راهبردی سازنده یا الگویی کاربردی نخواهد شد. درواقع نوعی قیاس معالفارق است. علاوه بر این موارد، اینگونه شباهت سازیها موجب قرنطینه گریزی و یا بزرگنمایی سختیهای شرایط قرنطینه شده و وحشتافزایی میکند.
چرا فکر میکنید این شیوه الگوبرداری نمیتواند کارایی داشته باشد؟
بحران اعتماد عمومی شهروندان به دولت و رسانههای دولتی و تشدید تردیدهای آنان نسبت به توصیههای اعلامشده از سوی سیستم، منجر به آن شده که همه استراتژیها و برنامهریزیها، از پیش محکوم به شکست باشند.
در این آشفتهبازار، هر گزارهای که پتانسیل توجیه یا بهانهسازی از سوی خلقالله را داشته باشد، حتی اگر با نیت خیر هم صورت بگیرد؛ چهبسا نتیجه معکوس دهد. بهویژه وقتی خبری یا گزارهای از رسانهای یا جایی فراتر از گفتگوهای روزمره بیاید که به چشمم آنها ارزشمندتر از شایعات رایج است.
مثلا وقتی بنده به شما بگویم که در قرنطینه خانگی هم میشود مثل دوران سلول انفرادی که اغلب زندانیان در آنجا تحت بازجویی و انواع و اقسام فشارهای روحی و روانی قرار گرفتهاند، فلان کار را انجام داد یا به این شکل وقتگذرانی کرد، مخاطب، کلافه و خسته از قرنطینه نشینی قبل از هر چیزی سختی شرایط کنونی را با تصویر خوفناکی که از شرایط زندان به یاد دارد و مقایسه میکند و متاسفانه در ذهن او نخستین خروجی این مقایسه و تشبیه، تشدید کلافگی و کاهش انرژی است و بهجای الگوبرداری یا یادگیری راهکارها، به فکر کشف راهی برای گریز میافتد.
چهبسا اینگونه توصیفات و قیاسها و انعکاس آنها در رسانهها حتی میتواند زمینه قرنطینه گریزی عامه مردم را فراهم کند.
اما در هر دو موقعیت افراد مجبور به حصر ناخواستهاند و همین «محصور بودن»، وجه تشابه آنهاست.
فرق فاحش بین این دو در موضوع اجبار و استرس است. این دو مساله همیشه در زندان وجود دارد و چهبسا در قرنطینه خانگی بسیار کم یا حتی میتواند بیمعنا باشد.
مورد دوم که بسیار مهم و تا حدود زیادی کلید بحث ما هم هست، آیتم «حریم خصوصی» است. تفاوت حریم خصوصی و حلقه اطرافیان فرد در قرنطینه با زندان به اندازه زمین و آسمان است.
اخیرا در شبکه الجزیره گزارشی دیدم که به موضوع ماجرای تجاوز به حریم خصوصی شهروندان بهقصد اعمال سیاستهای دفاعی در مقابل کرونا از طرف حکومتهای استبدادی یا کشورهایی که دموکراسی در آنها ضعیف و لرزان است پرداخته بود. به اعتقاد من این مقوله که در گزارش الجزیره قید شده بود، یکی از مهمترین آسیبهای دستدوم بلای کرونا در جهان سوم است.
یووال نوح هراری، تاریخدان اسراییلی نیز چندی پیش در مقالهای که در «فاینشنال تایمز» منتشر شد، از اینکه کرونا سرآغاز تاریخ نظارت و کنترل شهروندان بشود اظهار نگرانی کرده بود اما متوجه ارتباط این موضوع با ماجرای زندان نمیشوم.
فرض کنید که زندانی در هر دورهای، چه در زمانی که در انفرادی و تحت بازجویی قرار دارد و چه در ایامی که در بند عمومی دوره محکومیت یا بلاتکلیفیاش را میگذارند؛ تقریبا یا به شکل مطلق هیچگونه حریم خصوصی ندارد یا سطح آن بهشدت پایین است و به سمت صفر میل میکند. اما در قرنطینه خانگی فرد در اکثر موارد میتواند سطح حریم خصوصیاش را به میزان شرایط عادی حفظ کند. اصلا در همه دورههای زندان یکی از دغدغهها و جدال کشدار بین زندانی و زندانبان- خصوصا زندانی سیاسی- همین دعوای مکرر بر سر جابجایی حداقلی مرزهای همان حریم خصوصی کوچک شده است.
مثلا یادم هست که در اوایل زمستان سال ۱۳۸۸ که من به همراه تعدادی از زندانیان جنبش سبز در بند ۳۵۰ اوین ساکن بودیم، پس از چند هفته که از حضور جمع ما گذشته بود، ناگهان اداره زندان تصمیم گرفت که در بند ۳۵۰ دوربینهای مداربسته نصب کند. خوب این تصمیم تا حدی آزاردهنده بود بهویژه آنکه ما فهمیده بودیم این دوربینها قابلیت اشتراکگذاری روی نت را هم دارند و سیستم زندان میتواند با ارائه یک کد امنیتی به هر مقام قضایی یا حتی بازجویان، امکان استفاده آنلاین آنها از این دوربینهای مداربسته را فراهم کند.
یعنی هر وقت فلان بازجو یا فلان مقام قضایی میخواست، مثلا ساعت ده شب از داخل منزلش میتوانست به نت متصل و وارد شبکه دوربینها شود و بهصورت نامحسوس در بند چرخی بزند یا کسی را زیر نظر بگیرد.
از طرف دیگر شنیده بودیم لنز این دوربینها قابلیت زوم دارد و تازه تا حدی امکاناتشان از این مدل دوربینهایی که الان در معابر و ساختمانها استفاده میشود، پیشرفتهتر هم بود. خب، فرض کنیم تا اینجا هم مشکلی نباشد ولی چالش از آنجایی شروع شد که زندانیان متوجه شدند قصد دارند درون توالتها و حمامهای بند هم دوربین مداربسته نصب کنند. ازیکطرف مدیر زندان و زندانبانان مدعی بودند که برای نظارت و کنترل نامحسوس زندانیان این کار مطابق استاندارهای جاری است و از طرفی زندانیان نمیتوانستند حضور دوربینها و چشمهای ناظر احتمالی را هنگام دوش گرفتن و استحمام هضم کنند و طبعا تحملش سخت بود.
میخواهید بگویید اجبار تعیینکنندهای که در زندان، حریم خصوصی را نشانه گرفته در قرنطینه وجود ندارد؟
بههرحال اجبار همیشه در دوگانه اسارت که یک دوقطبی مابین زندانی و زندانبان است و من به آن میگویم رابطه بین کسی که اسیر است و کسی که امیر است، جاری است.
اینجای بحث دوباره به همان دو مولفه اولیه برمیگردد و ماجرای اجبار و اعمال قدرت یکسویه و استرسزای مدام در محیط و طول ایام زندان.
یک جمله معروف هست که در داخل زندان هم زیاد استفاده میشود و خود زندانیان به شکل یک فوبیا به آن نگاه میکنند و آن جمله این هست که میگویند زندان قاتل حافظه است؛ یعنی در ایام زندان بهخصوص برای کسانی که چندین سال در زندان میمانند، عارضه فراموشی خیلی محتمل است، اما اگر از من سوال کنید میگویم که به نظر من زندان قاتل اراده زندانی است و این عارضه زندانی را بهصورت خودآگاه و ناخودآگاه درگیر میکند؛ مثلا شما میخواهید بروید بیرون اما درها قفل است و اتفاقا قفل این بار از آن سوی در نصب شده است. آیا چنین شرایطی در قرنطینه هم وجود دارد؟
خود من زمانی در زندان با یک سری خواستههای ساده با ربط یا بیربط، مثل دیدن آسمان شب یا خبرگیری از حال و احوال خانواده و پدر و مادرم درگیر میشدم و برایم تبدیل به آرزو میشدند. درواقع دارم به مکانیزمی اشاره میکنم که میخواهد اراده تو را سلب کند.
این ناتوانی شامل بند عمومی هم میشود؟ در بند عمومی آیا شرایطی بهمراتب بهتر از انفرادی حاکم نیست؟
برخی اوقات اوضاع زندان و روابط فرد با سایر همبندیان بهگونهای است که یکجور انزوای تحمیلی و تنهایی رنجآور را به فرد تحمیل میکند. اگرچه در ظاهر، فرد در بند عمومی و در شرایط جاری ساکن است. این مورد علیالخصوص درباره زندانیان سیاسی که در بین محکومین سایر جرایم به سر میبرند تشدید میشود و خود من هم مدتی تجربهاش را داشتهام معمولا با این بیت از شعر استاد بهمنی آن را توصیف میکنم. همانجا که گفته: دلم فریاد میخواهد ولی در انزوای خویش/ چه بیآزار با دیوار نجوا میکنم هر شب.
حالا خود شما قضاوت کنید، وقتی شهروندان برای مهار از شیوع کرونا در قرنطینه خانگی هستند آیا تحت این شرایط قرار دارند؟
به نظر من بستگی به شکل و نوع قرنطینه هم دارد.
بله. من و شما میدانیم که در حال حاضر دو مدل قرنطینه در شهرها جاری است. برخی کشورها از روش قرنطینه نظامی و برخی هم از روش پلیسی استفاده میکنند که بیشتر مبتنی بر کنترل نامحسوس و تذکر پلیس و مجازات و جریمه است و طبعا روش نظامی بهمراتب خشنتر از روش پلیسی است؛ اما من حرفم این هست که درهرصورت هیچیک از این موارد با وضعیت و موقعیتهایی که فرد در زندان با آنها مواجه است، قابل قیاس نیست.
میگویید زندان قاتل اراده است؛ اما یک عده اراده کردند و در قبر حاج داوود هم دوام آوردند. تکلیف آن کسی که چهار سال انفرادی را به مدد ارادهاش تاب آورده چه میشود؟
دقت کنید منظور من هم این نبود که حتما و الزاما اراده همه زندانیان در طول دوران حبس از بین میرود. منظورم این است که اساسا ساختار و اتمسفر فضای زندان طوری است که تمام تلاشش را میکند تا اراده زندانی را هدف بگیرد و منهدم کند. اما حالا این شلیک تو را خواهد کشت یا نه؟ بحث دیگری است.
شما در زندان اسباب ارتباط ندارید و حتی برخلاف آییننامه، زندانیان سیاسی از حق ارتباط تلفنی که سایر زندانیان جرایم مختلف بهصورت جاری استفاده میکنند، محروماند. اما در قرنطینه، اینترنت و تلویزیون و رادیو دارید میتوانید کتاب دلخواهتان یا لباس دلخواهتان را آنلاین بخرید و حتی به شکل آنلاین موزه گردی کنید و به طبیعت سر بزنید. از همه مهمتر چهبسا امکان دورکاری بهقصد جلوگیری از تشدید بحران اقتصادی مهیاست. ولی زندانی در همه این موارد مستاصل است؛ مثلا همانطور که گفتم یک زمانی میشد که من تنها در ملاقاتهایی که هر دو هفته یکبار بود میتوانستم از حالوروز خانوادهام مطلع شوم. حالا شما فرض کنید که گاهی اوقات روز و نوبت ملاقات دقیقا با یکی از تعطیلات مناسبتی همزمان میشد. گاهی اتفاق میافتاد که تا دو ماه و اندی منتظر یک خبر یا احوالپرسی معمولی با همسر یا مادرم مینشستم و روزشماری میکردم و فقط میخواستم بفهمم که آیا سلامت هستند یا نه؟ حالا به نظر شما سطح استرس ناشی از این حجم از فشار با قرنطینه خانگی قابلمحاسبه است؟
دغدغه تخریب کامل زندگی اقتصادی و نگرانی معاش همسر و فرزندان بهویژه برای زندانیان متاهل، شبیه یک کابوس دایمی است که یک لحظه هم نمیتوانند از آن غافل شوند.
اما شما در قرنطینه هم منزوی هستید و ممکن است شغلتان را از دست بدهید.
بااینهمه قرنطینه به معنای انزوای ویرانگر نیست. ولی در زندان یک اجبار ناگسستنی به شکل مستمر شما را محدود و محصور میکند؛ مثلا یک بازرسی ادواری که براساس آییننامه زندان انجام میشود و ناگهان کل وضعیت اتاق و لوازم شخصی تو را بهم میریزند و همان دو تکه ظرف غذای فلزی و یک عدد ملافه اضافی برای تخت خوابت را کاملا از بین میبرد.
اجازه بده یک خاطره برایت بگویم، من توی انفرادی به ذهنم رسیده بود که خاطرات و احوالت شخصیام را بنویسم. نوشتن تنها چیزی بود که آرامم میکرد. اما برای نوشتن به خودکار و به کاغذ محتاج بودم. یک روز حین بازجویی لوله خودکاری را که بازجو داده بود تا برگه بازجویی را امضا کنم از قاب پلاستیکی دورش جدا کردم و بسیار نامحسوس آن را گذاشتم توی آستینم و با خودم بردم داخل سلول. بازجو هم متوجه نشد. بعد فکر کردم باید کاغذ جور کنم برای همین هم لیوانهای کاغذی چای صبحگاهی را شستم و با آنها یک دفترچه درست کردم و شروع کردم به نوشتن. باید به شکل و شمایلی مینشستم که دوربینهای احتمالی داخل سلول رصدم نکنند و برای این کار مصیبت بسیار کشیدم اما درنهایت نگهبان پیدایش کرد و دفترچه را با خودش برد و تحویل بازجو داد و بعد هم ناچار به پاسخگویی به بازجو بودم که چرا اینطور قضاوتشان کردهام و الخ... حالا شما بگویید کدام یک از این مصیبتها را در روزگار قرنطینه تجربه میکنیم؟
مطالب مرتبط:
معجزههای کوچک قرنطینه و انفرادی در گفتوگو با سیامک نادری
احمد باطبی: وقتی حقیقت را بپذیریم تحمل شرایط ایزوله آسانتر میشود
احسان مهرابی: تخیل در سلول انفرادی و خواندن و نوشتن در روزهای قرنطینه، نجاتبخش است
مریم شفیعپور: روزهای قرنطینه هم میگذرد، مهم این است که زیر سقف خانه عزیزمان هستیم
مازیار ابراهیمی: در قرنطینه کسی به شما توهین نمیکند اما در انفرادی...
اجبار ماندن در چهاردیواری به روایت مرسده قائدی؛ از زندان کمیته مشترک تا قرنطینه خانگی
شیوا نظرآهاری: جدا شدن از جامعه تنها وجه مشترک سلول انفرادی و قرنطینه است
پیمان عارف: در قرنطینه تهدید به تجاوز جنسی نمیشوید
ایرج مصداقی: گناهی بالاتر از یاس نیست، کرونا میرود اما ما میمانیم
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر