واژه «قرنطینه خانگی» حالا به دایره لغات روزمره مردم دنیا اضافه شده است. بسیاری از شهرها و کشورها ماندن در خانه برای مبارزه با ویروس کشنده «کرونا» را اجباری کردهاند. تا همین چند ماه پیش که اسم کرونا سر زبانها نبود، بسیاری دنبال فرصتی برای انجام کارهای عقب مانده خود بودند؛ زمانی برای استراحت، وقتی برای تماشای فیلم و سریال، ساعتی برای مطالعه و یا حتی فرصتی برای مرتب کردن یکی از اتاقهای خانه. حالا اما اغلب آنها از هیچکدام از این کارها راضی نیستند، لذت نمیبرند و دوست دارند هرچه زودتر به وضعیت عادی برگردند.
اجبار به خانهنشینی و مشخص نبودن زمان پایان این توفیق اجباری، بسیاری را یاد زندانیان انداخته است. عدهای از افسردگی و ناامیدی حرف میزنند و برخی هم پا را یک گام فراتر گذاشته و قرنطینه خانگی را با سلول انفرادی مقایسه میکنند. «ایرانوایر» سراغ آنهایی که زندگی در سلول انفرادی را تجربه کردهاند، رفته و از آنها درباره شباهتها و تفاوتهای روزهای قرنطینه خانگی و سلول انفرادی پرسیده است.
اغلب افرادی که زندان و سلول انفرادی را تجربه کردهاند، آن را قابل مقایسه با روزهای قرنطینه خانگی نمیدانند اما راهکارهایی که آنها برای حفظ روحیه و گذراندن آن روزهای سخت به کار گرفتهاند، احتمالا برای افرادی که در قرنطینه خانگی دچار سرگردانی و ناامیدی شدهاند، راهگشا هستند.
*****
پیمان عارف به عنوان فعال دانشجویی و سیاسی، از سال ۱۳۸۱ تا ۱۳۹۳ بارها در ایران دستگیر و با حکم قضایی مواجه شد. او در نهایت، دی ۱۳۹۳ ایران را به مقصد ترکیه ترک کرد و اکنون در کشور بلژیک زندگی میکند.
پیمان عارف که بارها سلول انفرادی را تجربه کرده است، هفته گذشته به دلیل این که به ابتلا به کرونا مشکوک بود، مدتی را در بیمارستان و در قرنطینه کامل به سر برد.
او معتقد است که زندگی قرنطینه این روزها هیچ شباهتی با هیچکدام از تجربههایش در سلول انفرادی ندارد: «من هفته پیش به دلیل این که مشکوک به کرونا بودم (البته در نهایت تستی که دادم، منفی بود)، دو روز کامل را در قرنطینه بیمارستان سپری کردم. اما اصلا حس سلول انفرادی نداشتم در حالی که کاملا هم انفرادی زندگی میکردم.»
او در این مدت حتی دکتر و پرستار را هم ندیده است: «آنها با من پشت آیفون اتاق صحبت میکردند. از من میخواستند که تبم را بگیرم و به آنها بگویم و یا درباره حال و وضعیت خودم شرح بدهم. سه وعده غذایی عالی و با کیفیت هم داشتم. فقط هر وقت میخواستند غذا را بیاورند، از پشت آیفون میخواستند که از در دور شوم و بعد در را باز میکردند و غذا را برایم میگذاشتند. من در طول این دو روز به اینترنت وصل بودم، با هر کس دلم خواست حرف زدم و با تلفنم به هر شبکه اجتماعی که خواستم، وصل شدم. اما ساختار سلول انفرادی شباهتی با ساختار انفرادی در بیمارستان یا جای دیگری ندارد. در واقع، سلول انفرادی یک ساختار فیزیکی با هدف رنج دادن است که به شما تحمیل میشود.»
او حتی سلول انفرادی را قابل مقایسه با قرنطینه در خانه نمیداند: «در این روزها، فقط شما نباید از خانه خارج شوید. اما در خانه خودتان با عزیزانتان هستید، تمام وسایل سرگرمی و راحتی هم کنارتان است؛ اینترنت، تلویزیون، کتاب و هر چه که بخواهید. شاید بهتر باشد که کارهای عقب افتاده خود را در این روزها انجام دهید. همه ما کارهای عقب افتادهای داریم که همیشه به خودمان میگویم اگر وقت داشته باشم، انجام میدهم. الان بهترین فرصت برای انجامش است. من تا سه هفته دیگر به دلیل کرونا باید در قرنطینه خانگی بمانم. به همین دلیل تصمیم گرفتم یکی از کارهای عقبافتادهام را که مرتب کردن نوشتههایم است، انجام دهم. هرکسی کار عقب افتاده دارد، بهتر است روی آن تمرکز کنیم.»
پیمان عارف درباره تجربههای انفرادی خود اینطور میگوید: «من از سال ۱۳۷۵ تا سال ۱۳۹۳ در ایران مجموعا هشت بار بازداشت شدم و در هر بازداشت، یک دوران انفرادی را طی کردم. تقریبا انفرادی تمام نهادهای امنیتی، از جمله ۲۰۹، ۲۴۰ و بند دو الف سپاه را تجربه کردهام. حتی در انفرادی خارج از زندان اوین که معروف به بازداشتگاه فاطمه زهرا در تقاطع خیابان نیایش است هم بودهام. ولی این جا فقط میخواهم به سه نمونهاش اشاره کنم؛ اولین بار وقتی ۲۰ سالم بود، در تظاهرات اعتراضی به حکم دکتر آقاجری در پاییز ۱۳۸۱ در دانشگاه تهران بازداشت و از آن جا مستقیم به سلول انفرادی بند ۲۰۹ زندان اوین منتقل شدم که ۱۶ روز در این سلول بودم. اما طولانیترین انفرادیم مربوط به بازداشتم پس از انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸ بود که به مدت ۹۵ روز در انفرادی بودم. سختترین انفرادی من هم از هشت بار بازداشت، در سال ۱۳۸۲ بود که نزدیک به ۵۰ روز در بند دو الف سپاه زندان اوین بودم. چنان تاثیری آن دوران روی من گذاشته است که فکر میکنم همیشه و همچنان با من خواهد بود.»
عارف یاد یکی از خاطراتش میافتد؛ موضوعی که بیشتر تفاوت ماهوی زندان انفرادی و قرنطینه را نشان میدهد: «یک بار شبی از آخر هفته بازجوی من وارد سلولم شد و گفت من امشب هوس کردم به زندانیانم سر بزنم و خواستههایشان را برآورده کنم، تو چه خواستهای داری؟ شاید باورتان نشود، الان که یادم میافتد، خودم خندهام میگیرد. اما من آن موقع به بازجویم گفت لطفا به سید (نگهبانان بند را سید صدا میزدند) بگو یک بار به من اجازه بدهد تا هر وقت بخواهم، در دستشویی بمانم.»
او توضیح میدهد که برای ۴۰، ۵۰ سلول انفرادی، فقط چهار سرویس بهداشتی وجود داشته است: «آخر چهار سرویس دستشویی برای ۴۰، ۵۰ تا سلول انفرادی بود که همه مجبور به استفاده از آن بودند. این سید تا شما را به داخل دستشویی میفرستاد، دو دقیقه بعد در میزد که بیا بیرون. من تا آن شب یک ماهی بود که حتی یک دستشویی راحت نرفته بودم. به بازجویم گفتم لطفا به او بگو به من یک بار اجازه بدهد که بیشتر از دو دقیقه در دستشویی بمانم. چیزی که در زندگی عادی اتفاق خیلی ابتدایی و طبیعی است، در انفرادی برایتان به شدت مهم میشود.»
او که اکنون در خانهاش در بلژیک روزهای قرنطینه عمومی را سپری میکند، میگوید: «یکی از چیزهای که به شدت اذیتم کرد، روشن بودن ۲۴ ساعته چراغ پر نوری داخل سلول بود. من هنوز پس از گذشت تقریبا ۱۷ سال از آن زمان، این عادت را که از آن روزها شکل گرفت، ترک نکردهام. این سندروم با من است که هیچوقت دیگر نمیتوانم به پشت بخوابم در حالی که قبل از بند دو الف همیشه به پشت میخوابیدم. اما به دلیل نور چراغ سلول، عادت کردم همیشه به پهلو بخوابم تا نور به چشمهایم کمتر بخورد. حالا هنوز این عادت حتی در اتاق خواب تاریک هم رهایم نمیکند.»
پیمان عارف راههای ابتدایی و ابداعی برای برقراری ارتباط با دیگرانی که در سلولهای انفرادی اطراف زندانی بودند را به یاد میآورد: «سلولهای انفرادی دو الف در هر دو طرف راهرو به ترتیب وجود داشت. در آن دوران، فعالان دانشجویی و اپوزیسیونهای زیادی بازداشت شده بودند. پس از مدتی متوجه شدم که میتوانم با چسباندن گوشم به دریچه مشبک پایین در سلول، صداها را بشنوم. فهمیدم سلول اول راهرو متعلق به محسن سازگارا است. سلول روبهروی من عبدالله مومنی بود و در سلول کناری هم علی اکرمی. با هم قادر به صحبت نبودیم اما کم کم به طریقی شروع به ارتباط گرفتن کردیم؛ مثلا کسی انگار که دارد با خودش بلند حرف میزند، چیزی میگفت و نفر بعدی هم ادامه میداد.»
تاب آوردن در سلول انفرادی
پیمان عارف درباره این که چه طور وقتش را در سلول انفرادی میگذارنده و با آن کنار آمده است، میگوید: «در همه سلولهای انفرادی کتاب قرآن وجود دارد. شما در سلول با یک زمان بیپایان روبهرو هستید و کتابی با عنوان قرآن. من در آن مدت دو بار کل قرآن را خواندم. خوابتان هم ناخودآگاه بیشتر میشود چون کاری برای انجام ندارید. اما این زمانی است که وقتتان در بازجوییهای سخت و کشدار نمیگذرد. روزهای اول که ساعتها به بازجویی میگذشت، وقتی به سلول برمیگشتم، آنقدر خسته و گیج بودم که خوابم میبرد. اما بعد که از فشار بازجویی کم شد، علاوه بر خواندن قرآن و خوابیدن، کارهای دیگر زمان طولانی انفرادی را برایم قابل تحمل کرد. یکی از آنها روشی بود که از مرحوم احمد قابل شنیده بودم. او گفته بود اگر گذرتان به انفرادی خورد، عزیزانتان را در کنارتان تجسم کنید و با آنها حرف بزنید. من هم همین کار را میکردم. در روزهای آخر هم با خودم شطرنج بازی میکردم. موکتی که در کف سلول پهن بود، موکت چهارخانه سبزپررنگ و کم رنگ بود. هفتهای چند بار هم با ناهار برایم بسته ماستی میآوردند که زرورقی رویش بود. من با زرورقهای بسته ماست، مهرههای شطرنج درست و چهارخانههای موکت را به صفحه شطرنج تبدیل کردم و ساعتها در سلول با خودم شطرنج بازی میکردم.»
تهدید به تجاوز جنسی
اما غیر از توهینهای نگهبانان و اذیت و آزارهای زندگی در سلول انفرادی، ساعتهای بازجویی خود داستان مهیب دیگری داشته است: «من آن زمان یک فعال دانشجویی ۲۱ ساله بودم که با تجربه سلول انفرادی، توهینهای زشت و حتی تهدید به تجاوز جنسی مواجه شدم. یک بار من را به اتاقی بردند که دستگاه تهویه با صدای وحشتناکی کار میکرد و از کانال کولر صدای جیغ و فریاد میآمد که البته بعدها فهمیدیم اینها صداهای ضبط شده برای ترساندن ما بوده و واقعی نبودهاند. من مجبور شدم سرپا بایستم. پس از ساعتی طولانی، صدایی زیر گوشم گفت آقای عارف وصیتت را بکن، من عزراییلم! یک لحظه فکر کردم این قدر این جا ایستادهام که دچار توهم شدهام اما صدا دوباره همین جملات را گفت. او خودش را عزراییل معرفی کرد اما دو دستیارش او را حاج آقا صدا میکردند. عزراییل بیرون رفت اما دو دستیارش شروع به حرف زدن کردند و گفتند چون من همکاری نمیکنم، حاج آقا خیلی عصبانی است. میگفتند امشب شب جمعه است و حاج خانم هم خانه نیست! اینها را میگفتند و میخندیدند. بعد یکهو حاج آقا یا همان عزراییل وارد شد. آمد پشت به من ایستاد. من چشم بند داشتم و نمیتوانستم آنها را ببینم. اما حس میکردم عزراییل جثه بزرگی دارد. به دستیارانش گفت لباسهای این را در بیاورید، من بروم وضو بگیرم که ثوابش بیشتر است! من بلوز و شلوار گشاد زندان را به تن داشتم. آنها مجبورم کردند که لباسهایم را دربیاورم. تجاوزی اتفاق نیفتاد. عزراییل تا صبح برنگشت. تا چند روز بعد هم سراغم برای بازجویی نیامد. اما من که آن موقع فقط ۲۱ سال داشتم، تا خود صبح با چشمبند و برهنه از ترس تجاوز لرزیدم. فکر میکردم این آقا رفته وضو بگیرد و هر لحظه ممکن است برگردد.»
مطالب مرتبط:
اجبار ماندن در چهاردیواری به روایت مرسده قائدی؛ از زندان کمیته مشترک تا قرنطینه خانگی
شیوا نظرآهاری: جدا شدن از جامعه تنها وجه مشترک سلول انفرادی و قرنطینه است
آیا نگهداری متهمین در سلولهای انفرادی مجاز است؟
زندگی در قرنطینه، روزمرگیهای ایرانی
شیوع تجاوز جنسی در بند جوانان زندان رجایی شهر
امین بزرگیان: حساسیتهای عمومی به انتخابات ۸۸ همچنان بالا است
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر