واژه «قرنطینه خانگی» حالا به دایره لغات روزمره مردم دنیا اضافه شده است. بسیاری از شهرها و کشورها ماندن در خانه برای مبارزه با ویروس کشنده «کرونا» را اجباری کردهاند. تا همین چند ماه پیش که اسم کرونا سر زبانها نبود، بسیاری دنبال فرصتی برای انجام کارهای عقب مانده خود بودند؛ زمانی برای استراحت، وقتی برای تماشای فیلم و سریال، ساعتی برای مطالعه و یا حتی فرصتی برای مرتب کردن یکی از اتاقهای خانه. حالا اما اغلب آنها از هیچکدام از این کارها راضی نیستند، لذت نمیبرند و دوست دارند هرچه زودتر به وضعیت عادی برگردند.
اجبار به خانهنشینی و مشخص نبودن زمان پایان این توفیق اجباری، بسیاری را یاد زندانیان انداخته است. عدهای از افسردگی و ناامیدی حرف میزنند و برخی هم پا را یک گام فراتر گذاشته و قرنطینه خانگی را با سلول انفرادی مقایسه میکنند. «ایرانوایر» سراغ آنهایی که زندگی در سلول انفرادی را تجربه کردهاند، رفته و از آنها درباره شباهتها و تفاوتهای روزهای قرنطینه خانگی و سلول انفرادی پرسیده است.
اغلب افرادی که زندان و سلول انفرادی را تجربه کردهاند، آن را قابل مقایسه با روزهای قرنطینه خانگی نمیدانند اما راهکارهایی که آنها برای حفظ روحیه و گذراندن آن روزهای سخت به کار گرفتهاند، احتمالا برای افرادی که در قرنطینه خانگی دچار سرگردانی و ناامیدی شدهاند، راهگشا هستند.
***
«کاوه کرمانشاهی»، روزنامهنگار و فعال حقوق بشر که در ایران حقوق خوانده است، بهمن ۱۳۸۸، پس از اعتراضات مردمی به نتیجه دهمین دوره انتخابات ریاستجمهوری بازداشت شد و تا خرداد ۱۳۸۹ در بازداشتگاه اداره اطلاعات کرمانشاه بود. او سه ماه از این مدت را در سلول انفرادی گذراند و یک ماه نیز به همراه دو بازداشت شده دیگر، در سلول زندان بود.
کرمانشاهی که به چهار سال حبس محکوم شده بود، در سال ۱۳۹۰ ایران را ترک کرد و اکنون در شهر «برلین» آلمان به سر میبرد و با «شبکه حقوق بشر کردستان» همکاری میکند.
در پی همهگیر شدن ابتلا به ویروس کرونا، او نیز مثل بسیاری از مردمان جهان، در قرنطینه به سر میبرد. مادرش که حالا برای دیدار با فرزندش، نزد او رفته است، با لهجه کُردی در روزهای قرنطینه مدام به پسرش میگوید: «آخ رووله! چهطور سه ماه انفرادینِ تحمل کِردی؟»
حرفهای مادر انگار تلنگری هستند برای یادآوری روزگار انفرادی و چگونگی طاقت آوردن آن تنهایی و شکنجه طاقتفرسا. برای کاوه اگرچه قرنطینه برای محافظت خود از ابتلا به ویروس کرونا با تحمل سلول انفرادی نقاط افتراق بسیاری دارد اما یک نقطه مشترک، ذهن او را درگیر کرده است؛ نزدیکی با «مرگ.»
در صحبتهای بسیاری از شهروندان در نقاط مختلف جهان که حالا در قرنطینه به سر میبرند، تشابهی میان سلول انفرادی و زندان با شرایط فعلی مطرح میشود. با توجه به تجربه شما، چهقدر این دو مساله را میتوان شبیه به هم دانست؟
- تجربه سلول انفرادی را به سختی میتوان با تجربههای دیگری مثل قرنطینه یا حتی زندان عمومی مقایسه کرد. سلول انفرادی به مثابه یک مجازات برای فرد بازداشتی و زندانی در نظر گرفته میشود و ابزاری برای شکنجه روحی و جسمی و تحت فشار گذاشتن او است. در حالی که قرنطینه به شکلی که ما الان تجربه میکنیم، ایجاد یک نوع محدودیت برای در امان ماندن از ابتلا به بیماری یا طی دوران درمان و نقاهت و در واقع، برای حفظ سلامت خود و دیگر افراد جامعه است. بنا بر این، فلسفه وجودی انفرادی و قرنطینه، بزرگترین تفاوت این دو با هم است و بدون شک تاثیر آن بر فرد به لحاظ حسی و روحی هم متفاوت است.
اما شما بارها در توییتر و شبکههای اجتماعی نوشتهاید که قرنطینه برایتان یادآور سلول انفرادی است.
- این روزها که زندگی را در فضایی شبیه قرنطینه میگذرانم، بسیار به دوران سلول انفرادی فکر میکنم و مرتب از خودم میپرسم چه چیزی باعث میشود تا تجربه قرنطینه برای منی که انفرادی را تجربه کردهام، یادآور آن دوران باشد؟ در حالیکه این جا، در خانه کوچک ۴۰ متری خود روز و شب را سپری میکنم و آن زمان در یک سلول یک و نیم در دو متری بدون پنجره بودم. حالا مادرم را که برای دیدن من از ایران آمده است، در کنارم دارم و آن زمان بزرگترین آرزویم، دیدن دوباره مادرم بود. مهمتر از همه، اینجا به اینترنت و تلویزیون و اخبار دسترسی دارم و آنجا در بیخبری مطلق بودم و تنها دلخوشیمن، صدای ضعیف رادیوی نگهبان بود. اما با همه این تفاوتهای عمده که به آنها آگاه هستم، در این روز و شبهای قرنطینه، بیشتر از هر زمان دیگری در خواب و بیداری از برلین پرت میشوم به آن سلول انفرادی لعنتی در «میدان نفت» کرمانشاه. احتمالا محدودیت، محرومیت و ممنوعیتی که الان در مقایسه با زندگی یک ماه پیش بر زندگی ما در قرنطینه تحمیل میشود، مهمترین دلیل این یادآوری است. خوب یادم هست در روزهای انفرادی، هر بار به این فکر میکردم که یک هفته پیش، یک ماه پیش آزاد بودم، مدام به خودم قول میدادم اگر آزاد شوم، میروم فلان خیابان یا کافه شهر، با فلان دوست قرار میگذارم و...؛ قولهایی که این روزها هم به خودم میدهم که بعد از این دوران قرنطینه، با فلان دوستم مثلا در آن کافه شهر قرار میگذارم. یادم هست یکبار که من را از بازداشتگاه با ماشین اداره اطلاعات به دادگاه میبردند، چشمانم به خیابانهای شهر که افتاد، بغض کردم و به خودم قول دادم وقتی آزاد شدم، یک بار جنوب تا شمال کرمانشاه را پیاده قدم بزنم. چند روز بعد از آزادی این کار را کردم؛ از «سراب» راه افتادم به سمت «طاقبستان» و در مسیر چند ساعته، چند بار بغض آن روز را گریستم. راستش چند روز پیش همین فکر را میکردم که وقتی این دوران قرنطینه تمام شود، یک روز با دوچرخه راه میافتم در خیابانهای برلین.
چه چیزی در این روزها بیشتر شما را یاد آن دوران میاندازد؟
- باز چه چیز این روزهای ناخوش مرا به یاد آن روزهای لعنتی میاندازد؟ مرگ! آن روزهای انفرادی خیلی به مرگ فکر میکردم. در جلسات بازجویی، چند بار به اعدام تهدید شدم و به خودکشی تشویقم کردند. به دروغ میگفتند مادر و پدرت در بیمارستان هستند و دارند میمیرند. بعد بازجو با پوزخند میپرسید راستی چند سالشان است؟ هیچکدام را باور نمیکردم ولی هر بار که به سلولم بازمیگشتم، به مرگ فکر میکردم؛ به آنها که واقعا اعدام شده بودند و آنها که خودکشی کرده بودند؛ به مادر و پدرم که نکند من باعث آزار و مرگشان شوم. حالا هم هر بار اخبار مرگ انسانها در اثر ابتلا به کرونا را میشنوم، از مرگ این همه انسان دلم میلرزد و قلبم مچاله میشود. راستش باز بیشتر به مادرم فکر میکنم. همه ترسم این است که وقتی مجبورم برای تهیه مایحتاج خانه بیرون بروم، از خیابان و فروشگاه ویروسی بياورم و به مادرم که در گوشه خانهام پناه گرفته است، منتقل کنم. راستی مادرم چند سالش است؟ ۱۰ سال پیرتر و آسیبپذیرتر.
همانطور که گفتم، این روزها خیلی خواب میبینم؛ مثل روزهای انفرادی که با هر چشم بر هم گذاشتنی خواب میدیدم. میدانید نقطه اشتراک خوابهای آن روزها و این روزهایم چیست؟ غیر از کابوسهای یواشکی بازگشتن و درباره بازداشت شدن و بازجویی... خواب چیزهایی را میبینم که در حال حاضر امکان دسترسی به آنها را ندارم. یادم است روزهای انفرادی بیشتر از همه خواب لپتاپم را میدیدم. در خواب سریع مشغول تایپ کردن میشدم و از وضعیت خودم مینوشتم و تا میخواستم آن را برای دوستی ایمیل کنم، از خواب میپریدم. جالب آنکه حالا هم بعضی شبها خواب چیزهایی را میبینم که در حال حاضر امکان دسترسی به آنها را ندارم. موارد دیگری هم این روزها به فکرم میرسد که ناخودآگاه یادآوری کمرنگی از آن روزها هستند و همه هم در ذهنم نمیمانند که الان نقل کنم. اما باز یکی از مهمترینها، ارتباط بدنی با دیگری است. روزهای انفرادی تنها ارتباط بدنی من با دیگری، دست نگهبانی بود که در دستم میگذاشت و من را با چشمبند از راهروی سلولها به سمت اتاق بازجویی میبرد یا دست بازجویی که یک بار مثلا با مهربانی روی شانهام میگذاشت تا نرم شوم و اعتراف بنویسم و یک بار زیر گوشم میخواباند تا ادب شوم و اعتراف کنم. چهقدر آن روزها دلم میخواست یکی بدنم را لمس کند و در آغوشم بکشد. حالا در این روزهای قرنطینه، همان آغوش و بوسه را کم دارم. یک ماه است مادر ۷۰ سالهام را بغل نکردهام؛ حتی برای تبریک نوروز. پارتنرم که چند روز یکبار میآید و پایین ساختمان، خیلی کوتاه همدیگر را میبینیم را دو هفته است نبوسیدهام.
در انفرادی که بودید، چه چیز به شما انگیزه تحمل کردن میداد؟ در خصوص شیوع ویروس کرونا، شاید مساله همین باشد که همه جهان مطمئن هستند این دوران پایان خواهد یافت.
- اینکه میدانی انفرادی هم بالاخره تمام خواهد شد، امید و انرژی میدهد. همین حس را میتوانیم در مورد این روزها هم داشته باشیم که بالاخره تمام خواهند شد. من در انفرادی برای اینکه به خودم امیدواری و حس مقاومت بدهم، به دیگرانی که شرایط مشابه را تحمل کرده بودند، فکر میکردم. حتی کاشیهای انفرادی را به اسم کسانی که میشناختم و قبلا یا همان وقت در زندان بودند، نامگذاری کرده بودم. این روزها هم به کسانی که در شرایط مشابه ما هستند، فکر میکنم. حتی بیشتر به کسانی که خودشان در قرنطینه هستند و عزیزی را در بیمارستان یا زندان دارند و دستشان از او دور است. هر چند اینها از کلافگی و درماندگی کم نمیکنند اما حس همبستگی و مقاومت را در انسان قوی و تحمل شرایط را آسانتر میکنند.
رقصیدن و ورزش کردن که اتفاقا این روزها هم خیلی به افراد در قرنطینه توصیه میشود، یکی از کارهایی بود که من در انفرادی برای انرژی گرفتن و گذر زمان میکردم. یک بار همان روزهای اول که داشتم در سلولم میرقصیدم، نگهبان که از چشمی در سلول مرا میپایید، محکم به در کوبید و گفت: «بدبخت! تو باید الان به حال خودت گریه کنی، آنوقت داری خارجی میرقصی؟»
مادرم این روزها وقتی کلافه میشود و در خانه قدم میزند، چند بار رو به من گفته است: «آخ رووله! چهطور سه ماه انفرادینِ تحمل کِردی؟»
سوالش شاید ساده و حتی تکراری باشد ولی راستش بیشتر از هر زمان دیگری من را به این فکر وا داشت که راستی چهطور در آن سلول، بدون هیچ امکانات و ابزاری، روزها و شبهایی که انگار مدام کش میآمدند را میگذراندم! حالا هم چه طور است که در این خانه و با این امکاناتی که در اختیار داریم، همهاش به این فکر میکنیم که روز را چه طور به شب برسانیم؟ همین دو روز پیش جوابم را در متنی که «ابراهیم سلطانی» در توییترش نوشته بود، یافتم: «وقتی ذهن مشغول باشد، زمان سریعتر میگذرد. اما وقتی ذهن به گذر زمان مشغول باشد، اتفاقاً زمان کندتر میگذرد. ذهن به تنها چیزی که نباید مشغول باشد، گذر زمان است.»
در انفرادی، ذهن مشغول است؛ مشغول بررسی گذشته و تصور آینده. من آنجا هر لحظه داشتم در ذهنم، خود را برای بازجویی بعدی آماده میکردم. چیزهایی که گفته بودم را مرور میکردم تا یادم نرود و چیزهایی که باید میگفتم را تمرین میکردم تا حرف غلطی نزنم که به ضرر خودم یا دوستانم تمام شود. اگر یک بار واقعی بازجویی میشدم، ۱۰ بار در خیال خودم را بازجویی میکردم. حتی با همان قوانین و حقوقی که در دانشگاه خوانده بودم، جلسه دادگاه برای خودم برگزار میکردم و حدس میزدم حکم من چهقدر خواهد بود. بعضی وقتها که چشمانم را میبستم، خاطراتی که از دیگران در مورد سلول انفرادی خوانده بودم را مرور میکردم. خلاصه ذهنم خیلی مشغول بود و یک وقت که به خودم میآمدم، از نوبت غذا یا توالت متوجه میشدم شب شده است. ولی حالا فکر میکنم خیلی از ما با همه استرسی که داریم، روزهای قرنطینه را به حساب گذر زمان گذاشتهایم. درست است که این قرنطینه ترومای انفرادی را دوباره در من بالا آورده است اما راستش دارد کمی هم به من کمک میکند تا آن روزها را بهتر بفهمم. یعنی تجربه انفرادی برایم سلاح مقاومت در قرنطینه نیست بلکه این قرنطینه است که دارد کمک میکند تا سختی انفرادی را بعد از ۱۰ سال بیشتر درک کنم و ارزش مقاومت آن روزهای خودم را بیشتر بدانم. هرچند میدانم در برابر سختیها و تلخیهایی که دیگر زندانیان در دوران انفرادی کشیدهاند و میکشند و مقاومتشان، تجربه من جزو کمترینها بود.
مطالب مرتبط:
احسان مهرابی: تخیل در سلول انفرادی و خواندن و نوشتن در روزهای قرنطینه، نجاتبخش است
مریم شفیعپور: روزهای قرنطینه هم میگذرد، مهم این است که زیر سقف خانه عزیزمان هستیم
مازیار ابراهیمی: در قرنطینه کسی به شما توهین نمیکند اما در انفرادی...
اجبار ماندن در چهاردیواری به روایت مرسده قائدی؛ از زندان کمیته مشترک تا قرنطینه خانگی
شیوا نظرآهاری: جدا شدن از جامعه تنها وجه مشترک سلول انفرادی و قرنطینه است
پیمان عارف: در قرنطینه تهدید به تجاوز جنسی نمیشوید
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر