پسر ۱۱ ساله «بیگم» دو هفته پیش، صبح یک روز عادی برای فروش خنزر پنزرهایش که شامل چند جین جوراب زنانه، فال حافظ، لیف صورت و یک کیسه گیر سر رنگارنگ میشد، از شهرک «علائین» به مقصد مترو شهر ری از خانه خارج شد و تا کنون برنگشته است.
بیگم یک مهاجر غیر قانونی است و علاوه بر «ذبیح»، مادر پنج کودک قد و نیم قد دیگر هم هست. آنها هیچ کدام کارت «آمایش» ندارند. کارت آمایش مدرک شناسایی اتباع خارجی در ایران است.
شوهر بیگم در یک کشتارگاه کوچک، در حاشیه شهرری کار میکند و چون مدارک اقامت ندارد، دستمزدش یک سوم دستمزد کارگران عادی است.
او فقط چند ساعت از شبانه روز برای خوابیدن به محل اقامت خود که یک اتاق ۲۴متری است، برمیگردد و بیگم در آن ساعت از روز بچههاش را به بیرون میبرد و اتاق را برای استراحت مردش خالی میکند.
از او در مورد گم شدن ذبیح میپرسیم، میگوید نگران پسرش نیست:«بار اولش نیست. او از پس خودش برمیآید و دیر یا زود برمی گردد خانه.»
ذبیح سال گذشته هم در جریان اجرای «طرح جمع آوری کودکان کار و خیابان» بازداشت و مدت یک هفته در اردوگاهی موسوم به «گردنه تنباکو» نگهداری شد. از او خواسته بودند به والدینش زنگ بزند یا آدرس آنها را به مسوولان اردوگاه بدهد. قول داده بودند که ترتیب برگشتنش به خانه را بدهند. اما ذبیح از ترس اخراج والدینش، نه اسم و فامیل واقعی خود را لو داده، نه آدرسش را گفته بود. آنها هم از طریق مرز تایباد به افغانستان، او را رد مرز کرده بودند. یک ماه بعد اما باز از مسیر قاچاق و به واسطه خانواده عمویش در آن طرف مرز، نزد خانوادهاش برگشت.
حالا با اجرایی شدن دوره جدید «طرح ساماندهی کودکان کار و خیابان»، باز هم ذبیح غیبش زده است.
اجرایی شدن دوره جدید این طرح که از روز بیست و دوم خرداد در تهران و شهرهای بزرگ ایران آغاز شده، سر و صدای فعالان حقوق کودک را درآورده است. آنها معتقدند در طول سالهای متوالی که از اجرای این طرح میگذرد، نه تنها نتیجه مثبتی به بار نیامده، بلکه شرایط نامساعد مراکز قرنطینه، تراشیدن موها، تحقیر کودکان و بازگشت سریع و مجدد اکثر آنها به چرخه کار باعث شده است که بوی بهبود از اوضاع به مشام نرسد.
«شبکه یاری»، از مهمترین کمپینهای مرتبط با حقوق کودکان، در قالب یک بیانیه اعتراضی نوشته است: «این کودکان طی فرآیندهایی اضطرابآور و تنشزا دستگیر شده و به مراکز قرنطینه منتقل میشوند و ایام تلخی را در مکانهایی نه چندان مناسب سپری میکنند. گاه از حق تماس با والدین و خویشاوندانشان محرومند و گاه همچون یک زندانی، حق خروج از اتاق و هواخوری در حیاط را جز برای یکی دو ساعت ندارند و در حالی که در این مراکز گاه بر شدت آلام جسمی و روحیشان افزوده میشود، دوباره به وضعیت قبل باز میگردند.»
در متن بیانیه شبکه یاری، به موضوع رد مرز کودکان کار افغانستانی نیز اشاره شده است: «زمزمههایی مبنی بر رد مرز کودکان کار افغانستانی به گوش میرسد که مصداق بارز نقض اصل عدم بازگردانی پناهجویان و پناهندگان در عرف بینالمللی است.»
«امید چالاک» دانشجویی است که به عنوان داوطلب، به کودکان کار خواندن و نوشتن میآموزد. او میگوید از نزدیک شاهد تاثیرات به شدت منفی این طرح در زندگی کودکان کار بوده است و نه تنها کمترین اثر مثبتی از آن ندیده بلکه آن را نوعی تجاوز آشکار به حقوق این کودکان و پاک کردن صورت مساله به جای درمان درد میداند: «هر از گاهی آقایان به فکر پنهان کردن مظاهر فقر میافتند که نتیجه بیتدبیری مستقیم مدیران است. بنابر این، بهتر است فعلا آشغالها را زیر فرش قایم کنند تا ویترین شهر بیشتر از آن چه که الان هست، آلوده نباشد. اما از آن جایی که هیچ تدبیری برای حل ریشهای مشکلات اندیشیده نشده است، این مظاهر در کوتاه مدت برمیگردند. تنها نتیجه، هزینههای بسیاری است که کاش از اول صرف آموزش و رفع فقر همین کودکان میشد.»
از سال ۱۳۸۴ تا کنون، بودجه سنگینی صرف اجرای این طرح میشود. کودکان کار توسط ونهای نیروی انتظامی مستقر در خیابانها جمعآوری و به مراکزی همچون «مرکز نگهداری کودکان یاسر» منتقل و چند روز بعد رها میشوند.
مرکز یاسر با وجود ظرفیت محدود ۳۵ نفره، در دوره اجرای این طرح، پذیرای بیش از ۱۵۰ کودک است. به شکلی که عکسهای منتشره از این مرکز، واکنشهای بسیاری را برانگیخته است.
«هادی شریعتی»، نایب رییس «انجمن حمایت از حقوق کودکان» به «ایلنا» گفته است طرح ساماندهی کودکان کار هدفی غیر از حذف کودک کار از سطح خیابانها ندارد. اما این که آنها پس از جمع آوری چه سرنوشتی دارند، موضوعی تاریک است.
با نگاهی به اعداد و ارقام ارایه شده توسط وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی، در دورههای مختلف اجرای این طرح، آمار کودکان کار نه تنها کاهش نیافته بلکه با رشد روزافزونی هم مواجه بوده است. چنانچه در سالهای بین ۱۳۹۴ تا ۱۳۹۶، این آمار ۲۱ درصد افزایش یافته است.
به گفته «حبیبالله مسعودی فرید»، معاون امور اجتماعی سازمان بهزیستی کشور، ۵۳ درصد این کودکان هیچ اوراق هویتی ندارند.
بسیاری از متولیان امر معتقدند تعداد قابل توجهی از این کودکان ایرانی نیستند و از مرزهای غیر قانونی وارد کشور میشوند.
برخی از مدیران دولتی حتی پا را فراتر نهاده و از کودکانی میگویند که تعمدا در کشورهای خودشان به شکل سازمان یافته، ناقص شده و برای تکدی گری به ایران فرستاده میشوند و به عنوان یک سرمایهگذاری یا حرفه سودآور به آنها نگاه میشود.
«انوشیروان محسنی بندپی»، استاندار تهران هم میگوید ۸۲ درصد کودکان کار و خیابان از اتباع خارجی هستند.
این در حالی است که دو سال پیش از این، خبرگزاری «تسنیم» از قول یک استادیار «دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی» که آمار این کودکان را مورد پژوهش و بررسی قرار داده بود، نوشت ۵۹ درصد کودکان کار و خیابان هویت ایرانی و ۳۶ درصد آنها هویت افغانستانی دارند.
دکتر «فریال آذری»، فعال حقوق کودک ساکن ایران به «ایرانوایر» میگوید کودکان کار و خیابان افغانستانی که در جریان طرح ساماندهی کودکان کار جمع آوری میشوند، اگر فاقد کارت آمایش باشند، به یک اردوگاه حوالی «افسریه» به نام گردنه تنباکو منتقل میشوند: «آنها پول، موبایل و وسایلشان را میگیرند و گاهی هم بیآن که به خانوادههایشان خبر بدهند یا اجازه ملاقات بدهند، آنها را روانه مرز تایباد میکنند.»
او میگوید اغلب خانوادههای افغانستانی وقتی میبینند فرزندانشان که در سطح خیابان کار میکنند، چند روزی به خانه برنمیگردند، میدانند کجا باید دنبالشان بگردند: «یک عده خودشان میروند گردنه تنباکو دنبال بچههایشان. یک عده هم چون اوراق اقامت ندارند، مجبور میشوند سکوت کنند. در اردوگاه، بعد از چند روز که در شرایط کاملا غیر بهداشتی نگهداری شدند، آنها را سوار مینی بوسهای فرسوده کرده و از مسیر مشهد به مرز تایباد، آنها را رها میکنند.»
او از کودکانی میگوید که فاقد کارت آمایش هستند اما سرشماری شدهاند: «یک عده هم کارت آمایش دارند اما اسامی آنها ثبت میشود و اقامتشان غیر قانونی نیست. تا بیایند و ثابت کنند که حضورشان قانونی است، چند روزی میگذرد و در آن شرایط غیر بهداشتی به سر میبرند. با والدینشان تماس میگیرند و آنها هم با برگه سرشماری میآیند دنبال بچهها. اما زیاد پیش میآید که تلفن و دارایی محدود بچهها در جریان این گیر و گرفتاریها گم و گور میشود و آنها با شرایط روانی آشفته برمیگردند به نقطه صفر و کف خیابان.»
فریال از کودکی میگوید که بعد از مرگ والدینش در افغانستان، توسط دایی خود به ایران آورده شده است: «فقط ۹ سال دارد. در مدرسهای که به کودکان مهاجر کمک میکنم، با او مواجه شدم. دایی ااین بچه وقتی بیکار شده، او را رها کرده و کودک به ناچار برای معاش و خورد و خوراک افتاده بود وسط خیابان. هیچ کس را نداشت و زیر پلها میخوابید.»
حالا این کودکان را برای آلایش چهره زیبای شهر، از سطح خیابانها جمع و سوار مینی بوسهای فرسوده میکنند و میفرستند آن سوی مرزها؛ جایی که شاید هیچ کس منتظرشان نباشد.
مطالب مرتبط:
آن سوی خبر: زیباسازی شهری به بهانه ساماندهی کودکان خیابانی
سوءاستفاده جنسی از کودکان کار؛ مخفیانه و گسترده
حقوق كودكان كار در زباله هاي شهرداري تهران
«هر وقت کودکی را به بهزیستی معرفی میکنیم، عذاب وجدان میگیریم»
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر