جنگ ایران و عراق در حالی آغاز شد که تنها حدود یک سال و نیم از پیروزی انقلاب در ایران میگذشت و اکثریت قریب به اتفاق فرماندهان ارشد ارتش ایران تصفیه یا بازنشسته شده بودند. حتی تعداد زیادی از این فرماندهان، بلافاصله بعد از انقلاب و یا بر سر ماجرای کودتای «نوژه» در تیرماه ۱۳۵۹ که قبل از انجام لو رفت، زندانی یا اعدام شده بودند.
عاملان اصلی این کودتا در پادگاه نوژه نیروی هوایی همدان بودند ولی افسران و فرمانده وقت «لشکر۹۲ زرهی» اهواز به عنوان لشکر اصلی ارتش در مرز با عراق نیز به همدستی با کودتا متهم شدند.
به طور کلی، در سطح ارتشِ تقریبا ۲۱۰ هزار نفره ایران که حدود سه چهارم اعضای آن در نیروی زمینی و بقیه در نیروهای هوایی و دریایی بودند، نابسامانی شدیدی وجود داشت و با حذف بسیاری از افسران ارشد و خروج مستشاران امریکایی از ایران، توانایی ارتش در استفاده از سیستمهای تسلیحاتی پیشرفته کاهش شدیدی یافته بود.
این در حالی بود که در آغاز جنگ، از تشکیل رسمی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی هم بیش از یک سال و چهار ماه نمیگذشت و تنها حدود یک ششم نیروی زمینی ارتش ایران نیرو داشت.
همزمان، بیشتر نیروهای سپاه درگیر مقابله با مخالفان حکومت و انجام وظایفی بودند که ماهیت انتظامی یا امنیتی داشتند. درنتیجه، جز بخشی از نیروهای سپاه که پیش از انقلاب فعالیتهای محدود چریکی داشته یا پس از انقلاب به درگیری با نیروهای خواهان خودمختاری در مناطقی چون ترکمن صحرا، کردستان و خوزستان پرداخته بودند، بقیه آموزش یا تجربه نظامی نداشتند.
از سوی دیگر، جنگ ایران و عراق زمانی آغاز شد که «ابوالحسن بنی صدر»، رییس جمهوری وقت، اختلافات سیاسی شدیدی با سپاه پاسداران داشت. او هفت ماه پیش از شروع جنگ (۳۰ بهمن ۱۳۵۸)، از سوی «روحالله خمینی» به سمت فرماندهی کل قوا منصوب شده بود ولی در عمل، فرماندهان سپاه به دستورات او عمل نمیکردند و بنی صدر عمدتا با ارتش در ارتباط بود.
اختلافات سیاسی سپاه پاسداران با بنی صدر باعث ناهماهنگی شدید ارتش و سپاه در جبهههای نبرد شد و پیشرویهای سریع عراق در خاک ایران را در سال اول جنگ تسهیل کرد.
ناهماهنگی این دو نیرو تا ۳۱ خرداد ۱۳۶۰، زمانی که مجلس شورای اسلامی بنی صدر را از سمت ریاست جمهوری برکنار کرد، ادامه داشت. پس از آن، سپاه و ارتش به تدریج هماهنگی بیشتری پیدا کردند. این هماهنگی، در مهر ۱۳۶۰ نخستین پیروزی بزرگ را برای ایران رقم زد و نیروهای ارتش و سپاه توانستند با شکستن محاصره آبادان در عملیات «ثامن الائمه»، این شهر را از خطر اشغال نجات بدهند.
به دنبال این عملیات، نیروهای ارتش و سپاه موفق شدند با ادامه همکاری موثر در قالب یک تشکیلات مشترک فرماندهی، در سه عملیات «طریقالقدس» (آذر ۱۳۶۰)، «فتحالمبین»(فروردین ۱۳۶۱) و «بیتالمقدس»(اردیبهشت و خرداد ۱۳۶۱)، بیشترِ اراضی اشغال شده توسط عراق را در خاک ایران آزاد کنند.
بعد از آزادسازی خرمشهر در عملیات بیتالمقدس به عنوان بزرگترین پیروزی ایران در طول جنگ، تصمیم گیران ارشد سیاسی و نظامی کشور تصمیم گرفتند ادامه جنگ را در خاک عراق دنبال کنند. آنها نخستین هدف خود را در این مرحله از جنگ، اشغال بندر استراتژیک بصره در نزدیکی مرز ایران قرار دادند.
اولین عملیات سپاه و ارتش برای تصرف بصره، در تیرماه ۱۳۶۱ و با نام «رمضان» رخ داد که به شکست انجامید. در این عملیات، میان ارتش و سپاه اختلاف نظرهای گستردهای به وجود آمد و شکاف میان دو نیرو، به دنبال شکست عملیات تشدید شد.
دو عملیات بعدی سپاه و ارتش در خاک عراق، «والفجر مقدماتی»(بهمن ۱۳۶۱) و «والفجر یک»(فروردین ۱۳۶۲) بودند که اولی مطابق نقشه عملیاتی سپاه و دومی طبق نقشه عملیاتی ارتش رخ داد ولی هر دو به شکست انجامیدند.
در فاصله این دو عملیات، مسوولان ارشد سیاسی و نظامی ایران به این نتیجه رسیدند که باید برای رفع اختلافات میان فرماندهان سپاه و ارتش که هیچیک زیر بار فرماندهی دیگری نمیرفتند، یکی از مسوولان ارشد حکومت به عنوان فرمانده واحد جنگ انتخاب شود.
در نتیجه این تصمیم، آیتالله خمینی در تاریخ ۳۰ بهمن ۱۳۶۲ «اکبر هاشمی رفسنجانی» را به عنوان فرمانده جنگ منصوب کرد. هاشمی بلافاصله پس از قرار گرفتن در این سمت، قرارگاه «خاتمالانبیا» را به عنوان هماهنگ کننده مرکزی عملیاتهای سپاه و ارتش تشکیل داد. البته آیتالله خمینی بعدها، در ۱۲ خرداد ۱۳۶۷، هاشمی رفسنجانی را به سمت بالاتر «جانشین فرمانده کل قوا» منصوب کرد که درواقع، به هاشمی در فرماندهی و عزل و نصب فرماندهان نیروهای مسلح اختیاراتی همارز رهبر میداد.
عملیات «خیبر» در اسفند ۱۳۶۲، نخستین عملیاتی بود که در آن هاشمی رفسنجانی فرماندهی جنگ را برعهده داشت؛ عملیاتی که هرچند به تصرف جزایر «مجنون» عراق منجر شد اما به هدف نهایی خود، یعنی قطع ارتباط بصره با بقیه عراق نرسید. در پی این عملیات که با هماهنگی سپاه و ارتش انجام شد، هر کدام از این دو نیرو، دیگری را مقصر ناکامی دانستند.
اختلافات ارتش و سپاه پس از شکست عملیات «بدر» در اسفند ۱۳۶۳ که همچنان هدف قطع ارتباط بصره با بقیه عراق را دنبال میکرد، اوج گرفت. پس از عملیات بدر، اختلافات فرماندهان این دو نیرو تا به آن جا گسترش یافت که هاشمی رفسنجانی به ناچار قبول کرد سپاه و ارتش به طور مستقل به انجام عملیات نظامی در خاک عراق بپردازند. از این زمان تا پایان جنگ، سپاه هشت عملیات بزرگ را در خاک عراق انجام داد که البته تنها طراحی آنها مستقل از ارتش بود ولی با پشتیبانی هوانیروز، توپخانه و نیروهای هوایی و زرهی ارتش انجام شدند.
از میان این هشت عملیات، «والفجر۸» در بهمن واسفند ۱۳۶۴، موفقترین بود که به تصرف شبه جزیره استراتژیک «فاو» انجامید. این عملیات، پنج ماه پس از تشکیل قوای سه گانه سپاه(زمینی، دریایی و هوایی) به دستور آیتالله خمینی انجام شد و در جریان آن، شناورهای سبک سپاه پاسداران (در قالب نیروی دریایی سپاه) نقش تدارکاتی مهمی را برعهده گرفتند.
«کربلای۴» و «کربلای۵» که به فاصله دو هفته در دی ماه ۱۳۶۵ رخ دادند نیز در همین مقطع، از سوی سپاه و با هدف تصرف بصره طراحی و اجرا شدند. اولین عملیات، به سنگینترین شکست نظامی ایران در طول جنگ انجامید و در دومی، هرچند نیروهای سپاه به بصره خیلی نزدیک شدند اما در گرفتن این شهر ناکام ماندند.
دیگر عملیات بزرگ سپاه در همین مقطع، «والفجر۱۰» بود که در اسفند ۱۳۶۶ رخ داد و به تصرف شهرهای حلبچه و خرمال در کردستان عراق منجر شد. اگرچه عراق مسیر پیشروی ایران در کردستان عراق را با بمباران شیمیایی حلبچه متوقف کرد.
با شروع سال ۱۳۶۷، عراقیها در موضع مسلط قرار گرفتند و در عملیاتی پی در پی، متصرفات ایران در خاک خود را یکی پس از دیگری پس گرفتند. در این مرحله، هم نیروهای سپاه و هم پرسنل ارتش، در مقابله با عراقیها، ناهماهنگ و ضعیف ظاهر شدند.
در ادامه این وضعیت بحرانی بود که آیتالله خمینی در ۱۲ خرداد ۱۳۶۷، با انتصاب اکبر هاشمی رفسنجانی به عنوان «فرمانده کل قوا»، بر ضرورت «وحدت کامل» ارتش و سپاه تاکید کرد که نشان دهنده نگرانی او از تبعات ناهماهنگی این دو نیرو در سرنوشت جنگ بود.
رهبر وقت جمهوری اسلامی ایران در این حکم، حتی به ضرورت «ادغام» ارتش و سپاه اشاره کرد که بعدها، به تشکیل جلساتی در سطح مسوولان ارشد نظام برای عملی کردن این ایده منجر شد.
ولی تمام این تمهیدات، وضعیت جنگ را به نفع ایران تغییر ندادند و درنهایت با غیرممکن شدن ادامه جنگ، آیتالله خمینی در ۲۷ تیر ۱۳۶۷ «قطعنامه ۵۹۸» شورای امنیت را برای پایان جنگ قبول کرد.
پس از پذیرش قطعنامه، ارتش عراق و «سازمان مجاهدین خلق» حملاتی جدید به داخل مرزهای ایران انجام دادند که در عرض چند روز، به تصرف بخشهایی قابل توجه از خاک ایران و به اسارت در آمدن تعداد بی سابقهای از نیروهای ایرانی منجر شدند. اگرچه در شکستهای ایران در این مقطع، نیروهای ارتش و سپاه به یک اندازه تقصیر داشتند اما واکنش آیتالله خمینی به تحولات جدید حکایت از آن داشت که او به طور ویژه، فرماندهان سپاه را به خاطر برآورده نکردن انتظاراتی که از آنها میرفته است، مقصر میداند.
آیتالله خمینی دوم مرداد ۱۳۶۷ به قوه قضاییه دستور داد تا «بدون رعایت هیچ یک از مقررات دست و پاگیر»، عاملان شکستهای نظامی ایران را اعدام کند. این دستور به تشکیل پرونده برای برخی از فرماندهان، ازجمله «احمد وحیدی»، فرمانده نظامی کرمانشاه که بعدها نخستین فرمانده سپاه «قدس» شد، انجامید ولی با پادرمیانی کسانی چون هاشمی رفسنجانی اجرا نشد.
رهبر وقت جمهوری اسلامی همچنین در پیامی جداگانه که «احمد خمینی»، فرزندش آن را تلفنی برای «رحیم صفوی» دیکته کرد، هشدار داد که اگر سپاه پاسداران نتواند جلوی پیشروی عراق را بگیرد، از نظر او چیزی بیش از یک «نیروی ذلیل و مرده» نخواهد بود. این نوعی هشدار به انحلال سپاه، به ویژه با توجه به اشاره قبلی به ادغام سپاه و ارتش قلمداد شد.
به هر ترتیب، با هشدار آیتالله خمینی به سپاه و سرازیر شدن مردم به جبهههای جنگ که از حملات عراق در مقطع پس از پذیرش قطعنامه به شدت خشمگین شده بودند، آخرین حملات عراقیها و سازمان مجاهدین خلق دفع شدند. سرانجام، در ۲۹ مرداد ۱۳۶۷، آتش بس در جنگ ایران و عراق به مرحله اجرا در آمد؛ جنگی که مطابق آمار «بنیاد شهید و امور ایثارگران»، سهم نیروهای مسلح ایران از تلفات آن، ۴۱هزار و ۴۰ سپاهی (شامل ۱۷هزار و ۳۴۵ نفر نیروی وظیفه)، ۴۷هزار و ۲۵۹ ارتشی (شامل ۳۸هزار و ۱۳۹ نفر نیروی وظیفه) و ۸۵هزار و ۳۳۲ بسیجی بود.
پس از آتش بس، موضوع ادغام ارتش و سپاه در جلسات سران حکومت پیگیری شد؛ آن هم در شرایطی که این ادغام با وجود برخی تردیدها، درمجموع به عنوان نظر رهبر وقت، غیرقابل تردید به نظر میرسید.
درگذشت آیتالله خمینی در خرداد ۱۳۶۸ اما بحث ادغام ارتش و سپاه را متوقف کرد؛ توقفی که دلیل اصلی آن، موافق نبودن رهبر جدید با ادغام ارتش و سپاه بود.
آیتالله «علی خامنهای» از همان ابتدای انتخابش به عنوان رهبر جدید جمهوری اسلامی، سپاه پاسداران را نه فقط یک نیروی نظامی، که یکی از پایههای سیاسی امنیتی قدرت خود تلقی میکرد و از همین رو، تقویت قدرت مستقل سپاه را ضروری میدانست.
همین تصمیم حکومتی بود که در سالهای بعد از جنگ، زمینه را برای تبدیل سپاه به قدرت مسلط نظامی امنیتی، بزرگترین حزب سیاسی و قویترین کارتل اقتصادی ایران فراهم کرد.
مطالب مرتبط:
جدا شدن پدافند هوایی ارتش و سپاه؛تغییرات از زمین به هوا رسید
محسن رضایی؛ بازنده جنگ و اقتصاد و سیاست
علی شمخانی؛ طراح تغییرات ساختاری در سپاه
***
هادی راستگو، تاریخ دان و استاد دانشگاه، ایران
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر