یکی از روزهایی بود که برای فیلمبرداری به اتریش رفته بودیم تا با پناهجویان ایرانی درباره تجربهشان از سفر قاچاقی به اروپا مصاحبه کنیم. در آن جا باخبر شدیم که همان روز برنامه راهپیمایی گروههای مختلف جنسی برگزار میشود. یکی از کنشگران این حوزه را که خودش سالها است در اتریش زندگی میکند، پیدا کردیم و با هم به این راهپیمایی رفتیم تا بلکه بتوانیم با پناهجویان ایرانی در این حوزه مصاحبه کنیم. روایت «کیمیا» درباره این قشر از پناهجویان که به مقصد رسیدهاند، بسی دردناک بود.
محل اقامت اصلی گروههای مختلف جنسی پناهجو از ایران به سمت اروپا، ترکیه است. پیش از این، آنها به محض ورود به ترکیه، خود را به دفتر امور پناهندگان سازمان ملل متحد معرفی میکردند و سالها به انتظار مینشستند تا بلکه مقصدشان مشخص شود. بسیاری از آنها به امریکا و به ویژه کانادا منتقل میشدند. اما از وقتی امور اداری پناهجویان در ترکیه از اختیار سازمان ملل خارج شده، وضعیت آنها نیز نامشخص مانده است. برخی از گروههای مختلف جنسی که از رسیدگی به پرونده خود در ترکیه ناامید شده یا آنهایی که نمیخواهند سالها منتظر پاسخ کشورهای مختلف بمانند، قدم به راه قاچاق میگذارند؛ مسیری که بسیاری از آنها را با خشونتهای مضاعف مواجه میکند.
در یونان با چند نفر از پناهجویان ایرانی که «همجنسخواه» یا «ترانسسکشوال» بودند، همکلام شدم. همه آنها از جامعه ایرانی دور شده بودند و در محلههای یونانی اقامت میکردند. اگرچه از شرایط پناهجویی در یونان شکایت داشتند اما به عنوان یک هویت جنسی، در این محلهها مورد خشونت کمتری بودند.
«سامان» یکی از آنها بود که میگفت: «ایرانیها در ترکیه خیلی آزارم دادند. هم طرد شده بودم، هم با شوخیهایشان اذیتم میکردند. چندین نفر وقتی در خانه قاچاقبر بودم، هنگام شب به سراغم آمدند. اما در یونان از یک حداقل امنیت اجتماعی به خاطر هویت جنسیام برخوردارم که در ترکیه نداشتم. در ترکیه از کافهدار تا صاحبکار آزارم میدادند.»
در ترکیه با چندین نفر از پناهجویان ایرانی از گروههای مختلف جنسی همصحبت شدیم. آنها نیز از شرایط اجتماعی حاکم بر این کشور گلایه داشتند. جامعه ترکیه هنوز در مقابل پذیرش کامل گروههای «الجیبیتی» ناتوان است و جامعهای سنتی به حساب میآید. در نتیجه، این قشر از پناهجویان در معرض ناامنی اجتماعی قرار دارند، کتک میخورند و کارفرما دستمزدشان را نمیدهد. یکی از آنها میگفت: «هرکس به ما میرسد، توقعی دارد.»
با همین پیشزمینهها، با کیمیا همقدم شدیم و ضمن شرکت در راهپیمایی، از مصائب گروههای مختلف الجیبیتی صحبت کردیم. تا صدای کسی را به زبان فارسی میشنیدیم، به سراغشان میرفتیم تا داستان خود را برایمان روایت کنند. آن روز، روز شادی و اعلام حضور آنها بود. برای همین، بعد از راهپیمایی، با کیمیا وارد پارکی شدیم و گپمان را ادامه دادیم.
کیمیا با ارگانی ایرانی که برای پناهجویان فارسیزبان فعال است، همکاری دارد. او هم برای کمک به پناهجویان در بخشهای مختلف اداری این ارگان ترجمه میکند و هم گاهی در منزلش، میزبان پناهجویان مختلف است؛ از ایرانی تا سوری. در میان این پناهجویان اما مدام به داستان دو پسر ایرانی و افغانستانی برمیگشت.
میگفت قاچاقچی از آن پسر ایرانی همجنسخواه چهار هزار دلار گرفته بود. پسر زیر سن قانونی بوده است؛ ۱۵ یا ۱۶ ساله: «قاچاقبر با وجودی که از این پسر پول گرفته بود، وقتی فهمیده بود که ممکن است همجنسخواه باشد، به او گفته بود پولت کافی نیست و باید جور دیگری کنار بیاییم! گفته بود پول مهم نیست، باید من را راضی کنی وگرنه تو را با خودم نمیبرم. پسربچه مجبور شده بود تمام مسیر، از ایران تا ترکیه به خواستههای جنسی قاچاقبر تن دهد.»
پسر افغانستانی اما میگفت همجنسخواه نبوده اما قاچاقبر با او نیز رفتار مشابهی داشته است: «برایم تعریف میکرد که اجازه ندادم با من سکس داشته باشد ولی بالاخره مجبورم میکردند آنها را راضی کنم؛ با دهان یا هر راه دیگری! پسر افغانستانی هم به قاچاقبرها بارها توضیح داده بود که همجنسخواه نیست اما آنها به او پاسخ داده بودند این کاره نیستی اما عضوش را که داری و همین کافی است! اکثر بچههای پناهجوی گروه الجیبیتی در اتریش، قاچاقی به این کشور آمدهاند.»
به گفته کیمیا، بسیاری از بچههای پناهجو همجنسخواه به خاطر تجاوزهایی که در طول مسیر مواجه شدهاند، به بیماری «ایدز» مبتلا هستند: «اکثر کسانی که به سراغ ما میآیند، به این بیماری مبتلا شدهاند. حالا یا به آنها تجاوز شده است یا مجبور به تنفروشی شدهاند. یکی از این بچهها تعریف میکرد که طرف مقابلش حاضر به استفاده از کاندوم نبود. خیلی از این بچهها موقع معاینه پزشکی برای درخواست پناهندگی، پی به بیماری خود میبرند.»
اما دو پسری که کیمیا از آنها روایت کرد، به بیماری مبتلا نشده بودند: «آنها دو هفته تمام در کوه و کمر بودند و تحت سوء استفاده جنسی قاچاقبر. حتی قاچاقبر دوستانش را هم برای تجاوزجنسی به این بچهها میبرده است. یکی از این پسرها میگفت به قاچاقبر گفته که تو همیشه کاندوم داری و او پاسخ داده است پس فکر کردی هر روز یک زنی را حامله میکنم؟! پسر نوجوان همان وقت فهمیده بود که فقط خودش مورد تجاوزجنسی قرار ندارد. حتی پروندههای بسیاری هست از زنانی که با برادر یا شوهرشان هستند ولی گاهی مجبور میشوند به سکس تن دهند وگرنه قاچاقبر در میانه راه رهایشان میکند.»
از کیمیا پرسیدم آیا در اتریش نهاد یا ارگانی فارسیزبان وجود دارد که امکانات درمانی و ترمیم آسیبهای روحی و پزشکی برای این پناهجویان بگذارد تا کمک شود از ترومایی که به آن دچار شدهاند خارج شوند؟
گفت: «نهاد منحصرا ایرانی نمیشناسم که در این حد پوشش دهند. معمولا این بچهها به حال خودشان رها میشوند تا دری به تختهای بخورد و دوست و آشنایی پیدا کنند. پناهجوها معمولا زندگی بسیار سختی دارند.»
سالها پیش در برخی کشورها مثل اتریش، برای اثبات عضویت در گروههای مختلف جنسی، معاینات پزشکی میکردند اما پزشکان اعلام کردهاند که نتیجه این معاینات قاطع نیست. برای همین معاینات پزشکی منحل شدند. کیمیا میگفت: «عملا نمیشود فهمید که چه کسی همجنسخواه است یا نیست. ظاهر ترانسسکشوالها مشخص است اما دیگر گروههای جنسی را نمیتوان به راحتی تشخیص داد.»
از همین رو، در سالهای اخیر بسیاری از کیسهای پناهندگی معطوف به الجیبیتیها شدهاند؛ یعنی مهاجرانی که برای گرفتن پاسخ مثبت، به دروغ خودشان را با هویت جنسی غیرواقعی معرفی میکنند. یکی از همین پناهجوها که در فرانسه زندگی میکند، به من گفته بود: «دوستان همجنسخواه زیاد داشتم. برای همین از روی حرکات آنها تمرین و تقلید کردم؛ مثلا حالت نشستن، حرکت دستها و سر موقع مصاحبه. با ویزای توریستی به فرانسه آمدم واینجا درخواست پناهندگی کردم. طی یک سال پناهندگی خود را گرفتم. حالا دنبال قاچاقچی هستم تا یک سفر به ایران بروم و مادرم را ببینم.»
کیمیا هم در صحبتهایش به موارد مشابه اشاره داشت؛ مسالهای که البته گلایه کنشگران این حوزه را به همراه دارد: «متاسفانه از این مساله سوء استفاده میشود. بعد از پناهندگی سیاسی، هویت جنسی نسبتا راحت جواب مثبت میگیرد. اما این بیمعرفی است که برای راه افتادن کارشان، از این مساله سوء استفاده میکنند. اگر دلیلی برای خارج شدن دارید، دلیل خودتان را بگویید، چرا دلیل دیگران را میدزدید؟ این کار برای من مثل دزدی است. هویت شخص دیگری را برداشتن هم دزدی است.»
روایتهای کیمیا، فکرم را به فرانسه بازگرداند و زنی که ترانسسکشوال است و ۱۰ سال پیش در شهر «کاله»، در شمال فرانسه زندگی میکرد. او که میخواست به انگلیس برود، چندین ماه را در جنگلهای شمال فرانسه گذرانده بود. حالا با وجود گذشت یک دهه از آن وقایع، حاضر به مصاحبه نیست. میگوید تلخی و سختیهای آن سالها را از ذهنش پاک کرده تا به یاد نیاورد که چه خشونتهایی دیده است: «تمام آن سالها از طرف پناهجویان، پلیس و قاچاقبر مورد آزارجنسی و تعرض قرار داشتم. برای همین هم از رسیدن به انگلیس منصرف شدم. نه تنم و نه روحم تحمل بیشتر از آن را نداشت.»
***
شما هم میتوانید خاطرات، مشاهدات و تجربیات خود از قاچاق انسان، پناهندگی و مهاجرت به اشتراک بگذارید. اگر از مسئولان دولتی یا افراد حقیقی و حقوقی که حق شما را ضایع کردهاند و یا مرتکب خلاف شدهاند شکایت دارید، لطفاً شکایتهای خود را با بخش حقوقی ایران وایر با این ایمیل به اشتراک بگذارید: info@iranwire.com
مطالب مرتبط:
از فرانسه تا ترکیه؛ قاچاق انسان و پناهجویی
روایت اول؛ افسر نیروی انتظامی که قاچاقی به ترکیه گریخت
روایت دوم,حامد فرد؛ زندان، پناهجویی، کارگری و زندگی که از هم پاشید
روایت سوم؛ تنها به عشق فرزندم در کوههای ایران و ترکیه زنده ماندم
روایت چهارم، نغمه شاهسوندی؛ مادری خسته و پشیمان از پناهجویی
روایت پنجم؛بیش از یک ماه در مسیر قاچاق به ترکیه فقط به خاطر مادر
روایت ششم؛ انعام دهواری و درگیری بلوچستان با قاچاق بخش اول
انعام دهواری؛ زندگی در ترور و خاطراتی که فراموش شدند بخش دوم
روایت هفتم: دیدار با قاچاقچی در استانبول؛ مسافری هستم به سمت فرانسه
روایت هشتم: قاچاق سکس؛ زنان ایرانی در بارهای استانبول
دنیای پناه جویی در ترکیه؛ جهانی پر از ترس و ناامنی
روایت دهم؛ روایتی کودکانه از سفر قاچاقی به ترکیه
روایت یازدهم؛ از پناهجویی تا دلالی برای قاچاقبر
روایت دوازدهم؛ دانیال بابایانی، فرار قاچاقی کنشگری از ترکمنصحرا
روایت سیزدهم؛ شبی که در همراهی یک قاچاقبر به سمت مرز ترسیدم
روایت چهاردهم؛دنیای پناهجویی در یونان در نگاهی گذرا
روایت پانزدهم؛آرش همپای: پناهجویی در یونان گروگانگیری است
روایت شانزدهم؛ خاطرات چند کودک پناهجو؛ سه ساعت در صندوق عقب ماندیم
روایت هفدهم؛ زن باردار افغانستانی: یونان مردابی برای پناه جویان است
روایت هجدهم؛رضا: مرزها با گذشتن از جغرافیاهای مختلف تمام نمیشوند
روایت نوزدهم؛کمپهای اطراف آتن؛ اینوفتیا و مالاگاسی
روایت بیستم؛ زنی اسیر چنگهای قاچاقبر
روایت بیست و یکم؛ سهراب: کاش فقط یکبار دیگر خانوادهام را ببینم
روایت بیست و دوم؛ مهسا: خیلی وقت است که از زندگی پناه جویی خسته شدهام
روایت بیست و سوم؛ هادی: دیگر هیچوقت آدم قبلی نمیشوم
روایت بیست و چهارم؛ کمپ موریا، در زندانی به گستره جزیره لسبوس
روایت بیست و پنجم؛امیر همپای: فقط میخواهم از لسبوس بروم
روایت بیست و ششم؛ حمید: مهاجر یعنی رفتن؛ کسی که باید برود
روایت بیست و هفتم: محسن؛ پدری که دخترش را به قاچاقبر سپرد
روایت بیست و هشتم؛ سینا: آنارشیستها را دوست دارم چون مقابل سیستم میایستند
روایت بیست و نهم: امین اکرمیپور؛ در ایران زندانی و در یونان حصر شدم
روایت سیام: امین؛ برده در ایران، پناهجوی اتریش
روایت سی و یکم؛ افشار علیزاده، پناهجویی که بازیکن تیم ملی فوتسال اتریش شد
روایت سی و دوم؛ پژمان: از ایران خارج شدم تا دخترم آیندهاش را خودش انتخاب کند
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر