مهاجران و پناه جوها در ترکیه را میتوان در چند قشر دستهبندی کرد؛ پناه جویان سیاسی و غیرسیاسی که خودشان را به دفتر امور پناهندگان سازمان ملل معرفی کردهاند، مسافرانی که قصد پناه جویی ندارند ولی باعنوان سیاسی و غیرسیاسی اقامت میگیرند و در نهایت، مهاجرانی که قاچاقی یا قانونی به ترکیه آمدهاند و قصدشان زد و بند با قاچاقبرها است تا آنها را به کشوری دیگر برسانند. دنیای هر کدام از این گروهها اما دنیای متفاوت و پر قصهای است.
از مرز ایران، از شهر «وان» در شرق تا شهر «ازمیر» در غرب، شهرهایی که در مرز آبی ترکیه به سمت یونان قرار گرفته اند، پر شدهاند از پناهجویان ایرانی که تحت حمایت سازمان ملل متحد قرار گرفتهاند. آنها پس از معرفی به دفتر امور پناهندگان این سازمان، مورد مصاحبه قرار میگیرند و در صورت تایید، زمان مصاحبه دوم برای آنها تعیین میشود. پس از آن باید منتظر بنشینند تا کشور مقصدشان مشخص شود؛ پروسهای که سالها به طول میانجامد.
در شهر آنکارا با خانوادههایی مواجه شدم که بیش از شش تا ۱۲ سال است منتظر پاسخ هستند. آنها مانند دیگر پناهجویان در این کشور، باید در شهری اقامت گزینند که برای آنها تعیین شده است؛ شهرهایی که گاهی به روستا بیش تر شبیه هستند. پناهجویان هر هفته باید به دفاتر پناهندگی بروند و اعلام کنند که در آن شهر حضور دارند. آنها برای رفتن به شهری دیگر نیازمند مجوز پلیس هستند. بدون آن مجوز، خروجشان غیرقانونی تلقی میشود. اگر پناهجویان به هر دلیلی در شهر دیگری زندگی کنند، حضور آنها غیرقانونی است و کودکان آنها حق رفتن به مدرسه ندارند. این سبک از زندگی که به پناهجویان تحمیل شده است، برای آنها حسی چون زندان به همراه دارد.
از مرز ایران، از شهر «وان» در شرق تا شهر «ازمیر» در غرب، شهرهایی که در مرز آبی ترکیه به سمت یونان قرار گرفته اند، پر شدهاند از پناهجویان ایرانی که تحت حمایت سازمان ملل متحد قرار گرفتهاند.
در میان پناهجویان ترکیه که در پروسه سازمان ملل قرار دارند، فارغ از آنکه چه طور به این کشور رسیدهاند یا چه پروندهای ارایه دادهاند، دنیایی از بیاعتمادی، ناامنی و زیرآبزنی دیده میشود. اگرچه بسیاری که با هم تجربه همزیستی دارند، از ایرانیها فاصله گرفتهاند. این فاصلهگیری از ایرانیها را میتوان در جغرافیاهای بسیاری مشاهده کرد. حتی وقتی مهاجران و پناهجویان به کشورهای مقصد خود میرسند، هم چنان از ایرانیهای دیگر فاصله میگیرند.
در میان بسیاری از پناه جویان ایرانی در ترکیه شنیده میشود که کسی را «مزدور جمهوری اسلامی»، همکار «سپاه پاسداران» و «آدمفروش» معرفی میکنند. با هر پناهجویی که حرف میزنی، روایتهای بسیاری از دیگر پناهجویان، اتهامها و نفوذ جمهوری اسلامی میان آنها دارد.
در چنین فضایی که پر است از بیاعتمادی، پناهجویان در پروسه مهاجرت قانونی از طریق سازمان ملل، با مشکلات مالی هم مواجه هستند؛ به ویژه آنهایی که با وجود بالا رفتن نرخ ارز در ایران، شغلی ندارند یا به کارهایی با دستمزد کم مشغول هستند و هنوز از ایران تامین هزینه میشوند. برای همین، خیلی از پناهجویان، به ویژه سیاسیها، از کمکهای نهادهای حقوق بشری خارج از ایران برخوردار میشوند. این مساله اتفاقا به جو ناامن و بیاعتمادی میان پناهجویان دامن زده است. برخی از آن ها بارها از کمکهای مالی نهادهای بینالمللی بهرهمند شده ولی برخی دیگر هیچ دریافت نکردهاند.
گلایههای پناهجویان سیاسی جدا از پروسه طولانی سازمان ملل در رسیدگی به پروندههای آنها، به نهادهای حقوق بشری و نحوه کمک به پناهجویان هم برمیگردد. بسیاری از آنها حالا که از ایران خارج شدهاند، احساس میکنند مورد بیمهری و بیتوجهی این نهادها قرار گرفتهاند؛ نهادهایی که وقتی این افراد در زندان جمهوری اسلامی بودند، به نفع آنها بیانیه صادر میکردند. آنها حالا خودشان را «خوراک خبری» برای نهادهای حقوق بشری توصیف میکنند که خروج از کشور انگار بیمصرفشان کرده است.
قشر دیگری از مهاجران ایرانی به ترکیه، کسانی هستند که به دنبال اقامت در این کشورند. این افراد را به ویژه در استانبول بسیار میبینید. با سرمایه یا بدون آن، راهی ترکیه شدهاند تا به قول خودشان، حداقل آرامش فکری داشته باشند. در استانبول با زنان مجرد ایرانی بسیاری مواجه شدم که اقامتگاه خود را از ایران به ترکیه تغییر داده بودند. جمله اکثر آنها شبیه به هم بود: «اینجا آرامش داریم.»
معمولا زنان ایرانی در ترکیه به دو شغل آموزش زبانهای مختلف و آرایش گری مشغول میشوند. بسیاری هم جذب بازار کار و شرکتهای ترکی شدهاند.
در میان ایرانیهای مقیم ترکیه، هستند کنشگران یا روزنامهنگارانی که نمیخواهند پناهنده شوند. حتی یکی از آنها برایم گفت: «پناهندگی رسوایی است.»
با همین رویکرد، تصمیم گرفتهاند که در ترکیه بمانند. کافی است که برخی مناطق را در استانبول بشناسید تا در پی قدم زدن در کوچهپسکوچههای آن، به جوانان ایرانی برخورد کنید که یا به دنبال مسکن هستند یا کار. قصد آنها زندگی کردن در جوار ایران است؛ در کشوری که در نقش همسایه، فرهنگ مشترکی با فرهنگ ایرانی دارد.
به تازگی دولت ترکیه برای گرفتن اقامت در این کشور، تبصرهای اضافه کرده است که متقاضیان باید مدرک سوءپیشینه داشته باشند تا بتوانند اقامت بگیرند و اجازه کار داشته باشند. برای همین، گرفتن اقامت برای برخی سیاسیها یا آنهایی که در دستگاه قضایی ایران پرونده دارند، دیگر ساده نیست. گفته میشود گروهی از ایرانیها در هفتههای اخیر به علت تمدید اقامتشان و نیاز به این سوءپیشینه، از ترکیه دیپورت شدهاند یا اسامی آنها در لیست دیپورت قرار گرفته است.
تغییرات حقوقی در ترکیه پیرامون مساله مهاجران یا پناهجویان، ایرانیهای بسیاری را درگیر خود کرده است. حالا که قرار شده امور پناهندگان از اختیار سازمان ملل خارج شده و به دست دولت ترکیه بیفتد، جو ناامنی و نگرانی میان این پناهجوها هم شدت گرفته است. در عینحال، ایران و ترکیه سالها است که توافق استرداد مجرمان را با هم امضا کردهاند. در نتیجه، ایرانیهای پناهجو روزگار پر ترس و نگرانی را میگذرانند. اگرچه چند مقام حقوق بشری گفتهاند که این تحول میان سازمان ملل و دولت ترکیه در برخی امور به نفع پناهجویان است. قرار شده است در آینده امضای هفتگی برای شهرهای مقرر شده پناهجویان برداشته شود و دفاتر کوچکتر برای رسیدگی به امور پناهجویان از سوی دولت ترکیه در شهرهای کوچکتر ایجاد شوند.
اما مقامهای حقوق بشری استرداد پناهجویان سیاسی را خلاف قانون میدانند و میگویند در صورت انجام آن، میتوان از سازمان ملل شکایت کرد.
در کنار پناهجویان و مهاجران ایرانی مقیم ترکیه، قشر دیگری هم سرگردان هستند؛ مسافرانی که قانونی یا غیرقانونی به ترکیه رسیدهاند و این کشور تنها گذرگاهی برای آنها است تا به اروپای غربی برسند. کافی است که در خیابانهای اصلی استانبول یا محله «آکسارای» قدم بزنید تا با ایرانیهای مسافر آشنا شوید. «سجاد» یکی از آنها بود. وقتی سر خیابان «استقلال» نشسته بودم و به خیل عابران نگاه میکردم، گروه نوازنده ایرانی مشغول به نواختن شدند. مردم کمکم به دور آنها حلقه زدند. میان آنها پسری با لبخند سر تکان میداد و خواننده گروه را همراهی میکرد. به سراغش رفتم.
یک ماه و نیم بود که از ایران قانونی به ترکیه آمده بود تا قاچاقبری پیدا کند و راهی اروپای غربی شود. میگفت در اصفهان زندگی میکند و مادر پیری دارد که چشم به راه موفقیت او در اروپا است. اما سه هفته میشد که در پارک و خیابان زندگی میکرد. همخانهاش پولهای او و مسافر دیگری را برداشته و رفته بود. سجاد که دیگر پولی در بساط نداشت، مجبور شده بود کوله به دوش در خیابانهای استانبول بگردد تا راهی پیدا شود؛ راهی برای بازگشت به ایران.
هستند مسافرانی که بعد از اقامتی کوتاه در ترکیه، تصمیم به بازگشت میگیرند. یکی از راههای بازگشت به ایران برای مسافرانی که مدارک هویتی دارند، از طریق قاچاق کالا است. صاحب بار بلیت برگشت مسافران را از طریق اتوبوس تهیه میکند، میزانی بار در اختیارشان قرار میدهد و آنها را راهی ایران میکند. در کنار آنها البته ایرانیهای بسیاری هستند که برای جابهجا کردن بار کالا، کسب درآمد میکنند. یکی از صاحبان کالای قاچاق میگفت که هر مسافر برای چهار بار جابهجایی بار میتواند ماهیانه دو میلیون تومان درآمد داشته باشد. به روایت قاچاق چی کالا و آنچه خودم با حضور در دفترشان دیدم، بیش تر این مسافران، زنانی هستند که با پوششهای مختلف، از چادر گرفته تا مانتو و روسری، حتی بیحجاب به این شغل روی آوردهاند.
بازار کار برای پناهجویان در ترکیه، بازار سخت و بیرحمی است. برای گرفتن اجازه کار در این کشور، کارفرما باید تایید کند که به حضور آن پناهجو نیاز دارد. اما کارفرما ترجیح میدهد با استخدام سیاه پناهجویان، مالیات ندهد و در ازای کارگر ارزان، از بیشترین بهره کاری برخوردار شود. در نتیجه، پناهجویان روزانه تا ۱۴ ساعت کار میکنند، مورد خشونت کارفرما قرار میگیرند، گاه مشتریها با آنها رفتارهای نژادپرستانه دارند و در بسیاری از موارد هم از کار اخراج میشوند بدون آنکه دستمزد خود را دریافت کرده باشند.
پسری بهایی در آنکارا برایم روایت میکرد که به خاطر داشتن گوشواره، از سوی مشتری رستورانی که در آن کار میکرد، مورد خشونت قرار گرفته و ناچار شده بود که از ادامه کار صرفنظر کند. زنان بسیاری برایم تعریف کردند که در محیط کار خود از سوی کارفرما و مشتریان مورد آزارجنسی قرار میگیرند. بسیاری از آنها که به کارهای سخت مشغول شده اند، دستمزدهای بسیار پایین دریافت میکنند. در این میان، این پنا جو است که دستش به جایی بند نیست و ناچار است زیر چنین فشاری، دوام آورد.
برخی دیگر از مسافران ترکیه، آنهایی هستند که قصدشان برای رسیدن به اروپا جدیتر است. آنها اغلب پولی در بساط دارند و میتوانند روزگاری را سپری کنند. این افراد به دنبال قاچاقبر هستند یا اگر از پیش قاچاقبرانی آنها را به ترکیه آوردهاند، منتظر اعلام حرکت از سوی آنها هستند. در این میان، اگر اقامت آنها طولانی شود، ناچارند که به بازار کار ترکیه وارد شوند. هستند مسافرانی که پولی هم در بساط ندارند، برای همین تصمیم میگیرند چند سالی در ترکیه مشغول به کار شوند تا پولی جمع کنند و بعد راهی غرب شوند.
پسری بهایی در آنکارا برایم روایت میکرد که به خاطر داشتن گوشواره، از سوی مشتری رستورانی که در آن کار میکرد، مورد خشونت قرار گرفته و ناچار شده بود که از ادامه کار صرفنظر کند.
در این مسیر، با مسافرهای بسیاری هم روبهرو شدم که برای تامین هزینه زندگی و جمعکردن پول، با قاچاقبران همکار شدهاند. در میان آنها، شماری از کنشگران حقوق بشر و روزنامهنگارانی که ماندنشان در ترکیه به طول انجامیده است هم دیده میشوند. دلالی قاچاقبران را میکنند یا برای آنها مسافر مییابند و در کنار کاری که مشغول آن شدهاند، با قاچاقبران مختلف رفاقت دارند؛ دنیای پراسترسی که هرکدام از آنها به خاطر معضلات پناهجویی، ناچار به انجامش شده اند.
دنیای پناهجویی و مهاجرت با تمام رنگها و دردهای متفاوتش، جهانی است مملو از انسانهایی که پرامید دل به بیم راه دادهاند. بسیاری از آنها خسته شدهاند و گروهی دیگر از نهادهای حقوق بشری دل کندهاند. ترس و ناامنی توصیفی است که بسیاری از این پناهجویان به زبان میآورند. آنهایی که قصد خروج غیرقانونی دارند، خیال میکنند رسیدن به مقصد یعنی پایان مصیبتها. بدون آنکه آشنایی با شرایط آنجا داشته باشند. هرچند این جمله را از زبان بسیاری از مسافران در ترکیه شنیدم که «اینجا ترکیه است؛ آخر جهنم.»
***
شما هم میتوانید خاطرات، مشاهدات و تجربیات خود از قاچاق انسان، پناهندگی و مهاجرت به اشتراک بگذارید. اگر از مسئولان دولتی یا افراد حقیقی و حقوقی که حق شما را ضایع کردهاند و یا مرتکب خلاف شدهاند شکایت دارید، لطفاً شکایتهای خود را با بخش حقوقی ایران وایر با این ایمیل به اشتراک بگذارید: info@iranwire.com
مطالب مرتبط:
از فرانسه تا ترکیه؛ قاچاق انسان و پناهجویی
روایت اول؛ افسر نیروی انتظامی که قاچاقی به ترکیه گریخت
روایت دوم,حامد فرد؛ زندان، پناهجویی، کارگری و زندگی که از هم پاشید
روایت سوم؛ تنها به عشق فرزندم در کوههای ایران و ترکیه زنده ماندم
روایت چهارم، نغمه شاهسوندی؛ مادری خسته و پشیمان از پناهجویی
روایت پنجم؛بیش از یک ماه در مسیر قاچاق به ترکیه فقط به خاطر مادر
روایت ششم؛ انعام دهواری و درگیری بلوچستان با قاچاق بخش اول
انعام دهواری؛ زندگی در ترور و خاطراتی که فراموش شدند بخش دوم
روایت هفتم: دیدار با قاچاقچی در استانبول؛ مسافری هستم به سمت فرانسه
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر