هادی قائمی
در یک صد متری برجهای دوقلو و التهاب یک جستوجو
سه شنبه آفتابی و بسیار زیبایی بود با آسمانی آبی و براق. هیچ گاه از یادم نمیرود. روز دوم باز شدن مدرسهها. باید پسرم را به کودکستانی در «مانهاتان» میبردم. خیلی هیجان داشت. در آن هوای دل انگیز، او را روی ترک دوچرخه گذاشتم و به سوی مانهاتان رکاب زدیم.
حدود ساعت هشت و نیم صبح بود که پسرم را به مدرسه که یک محله بالاتر از برجهای دو قلو بود رساندم و به سوی مقصد بعدی در «چایناتاون» (محلهچینیها و درنزدیکی برجهای دوقلو) رکاب زدم. در کوچه پس کوچههای محله چینیها بودم که برای یک لحظه خیلی کوتاه، صدای انفجار مهیبی شبیه به انفجار مخزن گاز به گوشم رسید. صدای بمی بود. اگر انفجار مخزن گاز بود چندان تعجبآور نبود زیرا از این اتفاقها گاه به گاه در مانهاتان میافتاد.
برای خواندن ادامه مطلب کلیک کنید
حمید دباشی
روزی که منهتن یتیم شد
چه ساعتی و چگونه متوجه حمله تروریستی به دو برج تجارت جهانی در نیویورک شدید؟
من صبحها زود از خواب بلند می شوم و چون مشغول خواندن ونوشتن هستم، تلویزیون واینترنت نگاه نمی کنم. ساعت از هشت گذشته بود که یکی از دوستانم در کالیفرنیا زنگ زد و پرسید «حالت خوبه؟» گفتم چطور مگه؟ گفت «مگر خبر نداری؟ تلویزیونت را روشن کن.» تلویزیون را روشن کردم؛ درست زمانی بود که هواپیمای دوم درحال خوردن به یکی از برجهای دوقلو بود. یعنی هواپیمای اول به برج اول خورده بود و دوربین ها روی برج ها بود که من دیدم هواپیمای دوم به برج بعدی برخورد کرد.
برای خواندن ادامه مطلب کلیک کنید
فرناز فصیحی
در طول عمر حرفه اي ام از جنگ ها و خيزش هاي مردمي متعددي گزارش تهيه كرده ام، ولي يازده سپتامبر به عنوان يكي از غمبارترين فجايع انساني همچنان در ذهنم خواهد ماند. وقتي به يك منطقه جنگي مي رويد شكلي از آمادگي ذهني را براي رو به رو شدن با بدترين ها داريد؛ مي دانيد كجا مي رويد و منتظر چشم در چشم شدن با مرگ و رنج هستيد. حمله هاي يازده سپتامبر دقيقا عكس اين بودند، بدون هيچ پيش آگاهي اي آمدند.همه مردم، از جمله خود من، كاملا بهت زده، وحشت زده و گيج بودند. نكته ديگر هم اين كه نيويورك، شهري كه من در آن زندگي مي كردم، مورد حمله واقع شده بود. وقتي كه از يك فاجعه در شهر و كشوري ديگر گزارش تهيه مي كنيد، درجه اي از فاصله بين شما و آن چه واقع شده است وجود دارد. جنگ در افغانستان و عراق تجربه هايي سراسر دلخراش بودند، ولي هميشه مي دانستم كه اگر اوضاع خيلي بد بشود مي توانم از آنجا بروم. مي دانستم كه عزيزانم در سلامتند.
برای خواندن ادامه مطلب کلیک کنید
لاله بشیرراد
چیزی که به یاد میآورم این است که من شب قبل تا دیر وقت کار کرده بودم، و رئیسی داشتم که اگر شما دیر در جلسۀ صبح حاضر میشدید عصبانی میشد. خُب من دیرم شده بود، تلاش کردم دیر رسیدنم بدونِ جلب توجه باشد، اما یکی از کارمندان بخش فروش داشت جیغ میکشید و دست تکان میداد که توجهام را جلب کند. و من خشمگین بودم، تلاش میکردم بدون جلب توجه پیش بروم. بعد متوجه شدم همه به تلویزیون خیره شدهاند، و همه ما به سمت جنوب ساختمانمان دویدیم و وقتی هواپیمای دوم اصابت کرد دود را دیدیم. نمیدانستم چه اتفاقی افتاده است.
برای خواندن ادامه مطلب کلیک کنید
پوریا دهقان
اولین چیز یک صدا بود، یک صدای بسیار بلند، مانند یک موشک که در حالِ پرواز از کنارِ آپارتمانم بود، بعد از آن انفجاری با صدای بلند و تکان خوردنِ زمین، اما نمیتوانم به یاد بیاورم که آن زمانی بود که هواپیما اصابت کرد یا زمانی که برج فرو ریخت. وقتی از پنجره بیرون را نگاه کردم توانستم آن شکاف را در ساختمان ببینم، یک بریدگی شعلهور، اما هیچ ایدهای نداشتم که چه اتفاقی افتاده بود. هنگامی که هواپیمای دوم اصابت کرد - مشغولِ صحبتِ تلفنی با یک همکار در لندن بودم. به او گفتم: "همین الان یک هواپیما به مرکز تجارت جهانی برخورد کرد،" و او همانطور به صحبتش ادامه داد، و به یاد میآورم که گفتم: "فکر می کنم شهرِ نیویورک موردِ حمله قرار گرفته است، من باید برم."
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر