هرهفته ساعت هشت و ۳۰ دقیقه شب به وقت ایران، «شهرزاد پورعبدالله»، رواندرمانگر در گفتوگوی زنده در صفحه اینستاگرام «ایرانوایر» درباره یکی از مسایل مربوط به «سلامت روان» صحبت میکند. در ادامه بحثهای هفتههای پیش که درباره «احترام در رابطه» و «مراحل هر رابطه» صحبت کردیم، این هفته به «الگوهای مختلف یک رابطه» پرداختیم و دو نمونه آن را به بحث گذاشتیم؛ روابطی که بر اساس نیازهای فردی مثل «حس تنهایی» یا «نیازهای مالی» شکل میگیرند و همچنین روابطی که بر اساس کسب هویت در سایه هویت دیگری ایجاد میشوند و حس ارزشمندی به دیگری وابسته است.
آنچه در ادامه میخوانید، خلاصهای از برنامه این هفته سلامت روان است.
***
انسانها وقتی انتخاب میکنند که وارد رابطهای شوند، ممکن است فاکتورهای مختلفی را در نظر بگیرند که الگوهای رابطه آنها را تعریف میکند. توصیف این الگوها در روابط به معنای قضاوت آنها نیست بلکه به ما کمک میکند بفهمیم کجا ایستادهایم و چه نوع رابطهای را تجربه میکنیم.
انسانها وقتی وارد رابطه میشوند، چه انتظاری دارند؟
- وقتی افراد در شرایط انتخاب قرار میگیرند و طرف مقابل را با توجه به معیارهایی میپذیرند، تصور میکنند وارد رابطهای رضایتبخش شدهاند. اما بعد از مدتی که از عمر رابطه میگذرد، ممکن است متوجه شوند که انتظاراتشان در آن رابطه جواب نمیگیرند و دچار دلسردی میشوند.
چه چیزی باعث میشود انسانها در روابط خود به جای احساس خوشبختی، احساس شوربختی کنند؟
- بخشی از آن، خود رابطهای است که در آن قرار گرفتهاند. بخشی دیگر هم مقایسه رابطه خود با دیگر روابط است و فکر میکنند رابطه آنها باید کاملا مشابه رابطه دیگران باشد. به نظر من اصلا مقایسه درست نیست. هیچ دو نفری مثل هم نیستند؛ نه خودشان و نه تجربه زیسته آنها مشابه نیست. متاسفانه مد شدن رمانتیسم در کنار شبکههای اجتماعی که انسانها جزییات روابط خود را به اشتراک میگذارند، ریسک مقایسه را بالا میبرد و این ممکن است باعث ترس شود و رابطه به جایی برود که نباید. شبکههای اجتماعی از سوی دیگر با توجه به زمانی که از ما میگیرند، کیفیت رابطه را تحت تاثیر قرار میدهند. افراد بر اساس تجربه زیسته خود تصوری از رابطه دارند و مدل رابطه والدین یا اطرافیان آنها درونی شده است؛ مثلا پدری سلطهجو داشتهایم و مادری منفعل و برهمین اساس تصمیم میگیریم زیر بار زور نرویم. این باعث میشود وقتی مقابل همسرمان قرار میگیریم، وقتی قصد زورگویی هم ندارد، ناگهان انقلاب میکنیم. از سوی دیگر، ما هرچه هستیم، برآمده از تجربه زیسته خود هستیم و ممکن است به خاطر کم و کاستها وارد رابطهای شویم.
وارد شدن به رابطه بر اساس کمبودهای تجربه زیسته، یکی از الگوهای رابطه است. این نوع رابطه چه ویژگیهایی دارد؟
- اولین الگو، روابطی هستند که کاملا بر اساس نیازها همدیگر را انتخاب میکنند که آن نیازها میتوانند مختلف و پایهای باشند؛ مثلا یک نفر که از نظر مالی مشکل دارد، کسی را انتخاب کند که خانه و ماشین دارد یا در نمونهای دیگر، افرادی که در تجربه زیسته خود کمبود عاطفی دارند، با اولین برخورد عاطفی وارد رابطه میشوند. احساس توجه و حمایت هم نمونههای مشابه هستند. نمونه دیگر میتواند افرادی باشند که در خانواده از سطح فرهنگی و فرهیختگی والدین خود ناراضی هستند و فرهیختگی فرد مقابل برایشان کافی است. در حالیکه ممکن است دیگر نیازهای شما برآورده نشوند. در این نوع که افراد صرفا بر اساس نیازهای پایهای دیگری را انتخاب میکنند، با دمدستیترین گزینه وارد رابطه میشوند.
آیا اینگونه روابط حول صرفا یک نیاز شکل میگیرند؟
- نه، ممکن است نیازها مختلف باشند؛ مخصوصا اگر فردی باشید که از طرف خانواده تحت کنترل شدیدی قرار داشتهاید، وقتی با فردی مواجه میشوید که برایش روابط و رفتارهای شما هیچ اهمیتی ندارند، همین الگو ممکن است برایتان کافی باشد. در این نوع رابطه، فاکتور منفی، انگیزه «تنهایی» افراد است که یک طرف یا هر دو طرف برای وارد شدن به رابطه بر آن چنگ میزنند؛ یعنی افرادی که مستقل نیستند و احساس میکنند به تنهایی وجود خارجی ندارند و برای حس «بودن» نیاز به دیگری دارند. وقتی طرف مقابل را از آنها بگیرید، انگار که نابود میشوند و هویتی از خود ندارند. چون هویت شما در بودن دیگری شکل میگیرد و در آن خلاصه میشود. این نوع رابطه آسیبهایی به همراه خواهد داشت؛ به عنوان مثال، حد و مرزهای رابطه مخدوش میشوند. حد و مرز میتواند بیاحترامی، خشونت و خیانت مالی و عاطفی باشد. اما در این نوع رابطه، خطوط مخدوش هستند و طرف مقابل نمیداند برای ماندگاری رابطه چه رفتاری باید داشته باشد. در عینحال، افراد در این الگوی رابطه به هم چسبیدهاند و هر نشانهای از استقلال میتواند طرف مقابل را دچار ترس کند. هویت فردی در هویت رابطه دو نفره ذوب میشود.
خیلی وقتها گفته میشود که در یک رابطه فردیتی وجود ندارد و یک «ما» شکل گرفته است. آیا این نوع برخورد هم در همین الگوی رابطه تعریف میشود؟
- در هر رابطهای بخشهای مشترکی وجود دارد ولی بخشهایی هم هست که باید تفکیکشده بمانند. اما اینجور افرادی که صحبت کردیم، احساس میکنند هویت فردی خود را از دست میدهند و چون انتظارشان از هم زیاد است، در بسیاری مواقع به جای این که حواسشان به خودشان باشد، دیگری را مقصر میدانند چون «خود» ضعیف است؛ مثلا احساس نیاز به استراحت میکنند اما به نیازهای خودشان بیتوجه هستند، برای همین دیگری را مقصر میکنند که به آنها توجه ندارند. برای نمونه، در یک میهمانی گرسنه میمانند چون طرف مقابل از آنها پذیرایی نکرده است. در واقع، پایه این رابطه بر پایه خصم است؛ خصم به دیگری. یعنی دیگری را عامل ناکامیهای خود میدانند و از او به شدت عصبانی هستند. این مساله باعث میشود در روابطی قرار بگیریم که از طرف دیگری مورد سوءاستفاده قرار بگیریم.این نوع روابط ممکن است به جدایی برسند چون وقتی به جایی میرسند که نیازهایشان تغییر کرده است یا طرف مقابل نمیتواند نیازهای او را برآورده کند، به رابطه دیگری میرود. قطعا هم رابطه دیگر، پیش از جدایی پیش میآید. تا بتواند با آویزان شدن به او، بتواند از همسر یا پارتنر خود جدا شود. معمولا این روابط پایانی خصمانه و دردناک دارند.
الگوی رابطه دیگر، روابطی هستند که افراد به خاطر هویت طرف مقابل وارد آن میشوند و به نوعی در کنار دیگری ارزش پیدا میکنند. این روابط چه ویژگیهایی دارند؟
- این الگو، روابطی هستند که افراد کنار دیگری هویت اجتماعی کسب میکنند؛ یعنی کمبود جایگاه خود را توسط جایگاه طرف مقابل جبران میکند؛ مثل افرادی که چهره شناخته شده هستند، استاد دانشگاه، خواننده و سلبریتی و وارد رابطه با جوانانی میشوند که پختگی کافی را ندارند. مورد در خصوص جوانانی است که هویت اجتماعی ندارند و وصل به دیگری میشوند که جایگاه شناختهشدهای دارند؛ به عنوان مثال، افراد مسن احساس جوانی میکنند وقتی با افرادی وارد رابطه میشوند که سنشان بسیار پایینتر از خودشان است. آنها در این روابط حس میکنند همچنان جوان هستند. البته این روابط لزوما پایان بدی نخواهند داشت؛ آن جوان اگر پخته باشد و فرهنگ عمومی بالایی داشته باشد، در قالب این رابطه هم رشد میکند و به رابطه برابر میرسد. این طرف مقابل هم باید این پتانسیل را داشته باشد که رشد دیگری را بپذیرد و رابطه برابر را بشناسد وگرنه به شکست میانجامد. در صورتیکه فرد در جایگاه قدرت رابطهای بخواهد که در آن اعمال قدرت کند و همین نوع رابطه را بخواهد، نمیتواند در آن موفق باشد.
معمولا وارد شدن در روابطی که محیط کار و تحصیل یا حوزه حرفهای مشترکی دارند و جایگاهها نابرابر هستند، غیرحرفهای توصیف میشود. آیا اصلا این نوع روابط میتوانند سالم باشند؟
- بستگی به سن افراد و معادله قدرت دارد. فرض کنید دو همکار در محیط کار، افراد پختهای باشند و رابطه رییس و مرئوس نباشد، فکر نمیکنم مشکلی ایجاد کند. سن به پختگی احساسی هم مربوط است. اما اگر کارمند جوانی هستید که فکر میکنید بیتوجهی به خواسته رییس باعث از دست دادن کارتان میشود، یعنی از روی ترس یا ناتوانی در «نه» گفتن وارد رابطه شدهاید، معمولا رابطه عادی نخواهد شد. اما در رابطه با یکسری کارها، ایجاد رابطه غیرقابل پذیرش است؛ مثل رابطه روانپزشک و روانشناس با مراجعهکننده. مراجعهکننده مقابل رواندرماننگر خود عریان میشود و روان درمانگر تمام نقاط ضعف و قدرت طرف مقابل و تجربه زیسته و شرایط روانی مراجعهکننده را میداند. این رابطه یک طرفه است. مراجعهکننده بسیار آسیبپذیر است در این نوع روابط. حتی برقراری رابطه دوستی میان مراجعهکننده و روان درمانگر هم گاهی امکانپذیر نیست. من با افرادی مواجه شدهام که در ایران رابطه درمانگر و درمانجو به رابطه عاطفی انجامیده و به رابطهای آزارگرایانه تبدیل شده است.
در این نوع الگوی رابطه فرض کنید دو نفر همسن همدیگر هستند اما یک طرف سلبریتی است یا چهره شناختهشدهای است. آیا همین قواعد وجود دارد؟
- بله. وقتی یک طرف سلبریتی باشد و طرف مقابل فردی باشد که آن شهرت را ندارد، همین الگوی رابطه پیش خواهد آمد. این مساله در دنیای سلبریتیها بسیار رایج است. یک نفر شاخ و داف اینستاگرام، مجری تلویزیون و رادیو است و شهرتی دارد، طرف مقابل به هر قیمتی حاضر است با آن فرد مشهور وارد رابطه شود چون هیچوقت نمیتواند نظر دیگران را جز با کنار آن سلبریتی قرار گرفتن جلب کند. گاهی هم این نوع رابطه بر اساس تصمیم نیست و بعدها وقتی از رابطه ناراضی میشوند، متوجه این الگو میشوند. من مراجعهکنندههایی داشتهام که از سوی والدین نادیده گرفته شدهاند و طرف مقابل جای پدر یا مادر را گرفته است. البته این نوع رابطه در الگوی رابطهای است که بر اساس نیاز پیش میآید.
توصیف این الگوهای رابطه البته به معنای درست یا نادرست بودن آن نیست. شناخت این الگوها چه کمکی به ما میکند؟
- تنها چیزی که به ما کمک میکند بدانیم کجا ایستادهایم، خودآگاهی ما است. هرچه خود را بیشتر میشناسیم، علت نقطهای را که در روابط ایستادهایم، پیدا میکنیم؛ چه برای بهبود شرایط و چه برای خارج شدن از روابطی که از آن ناراضی هستیم. بیشترین توصیه من این است که اگر میخواهیم در روابطی باشیم که کمتر آسیب میبینیم، خودشناسی است. تنها من میدانم چه نیازهایی دارم و چرا. برای همین وقتی وارد رابطه میشویم، چرایی آن انتخاب را بهتر درک میکنیم و احساس بهتری در آن رابطه خواهیم داشتیم.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر