آیدا قجر
هر هفته ساعت هشت و ۳۰ دقیقه شب به وقت ایران، «شهرزاد پورعبدالله»، رواندرمانگر در گفتوگوی زنده در صفحه اینستاگرام «ایرانوایر» درباره یکی از مسایل مربوط به «سلامت روان» صحبت میکند. در این هفته، درباره «احترام» در روابط حرف زده است. چه کدهای رفتاری میتوانند یک رابطه را «نامحترم» کنند؟ رشد در فرهنگهای مختلف آیا میتواند تعریف احترام را تغییر دهد و در شرایط و موقعیت خاص، مثل دوران بارداری، پریود و رابطه جنسی، احترام چه معنایی دارد؟
آنچه در ادامه میخوانید، خلاصهای از برنامه هفتگی سلامت روان است.
***
شاید بسیاری شنیده باشند که برخی از داشتن «روابط نامحترم» گلایه دارند یا روابط خود را مقایسه میکنند و یکی را «محترم» و دیگری را «نامحترم» میخوانند. آیا داشتن یک رابطه محترمانه به معنای عدم فحاشی و نبود رفتارهای رایج خشن است یا میتوان کدهای رفتاری را تعریف کرد که افراد با رعایت آن، به یکدیگر حس ارزشمند بودن بدهند تا رابطهای محترمانه داشته باشند. این کدهای رفتاری البته میتوانند در تمامی روابط، زناشویی، پارتنرها و حوزه خانواده و کار تعریف شوند.
چه کدهای رفتاری میتوانند تعریف بیاحترامی در یک رابطه باشند؟
- بیاحترامی در رابطه مدلهای مختلف دارد. در برخی موارد نوع آن مشهود است و برخی مواقع مخملی انجام میشود و طرف مقابل ممکن است متوجه نشود که مورد احترام واقع نشده است؛ مثلا پارتنر شما سعی دارد در اجتماع، شما را تنها نگذارد یا زیر ذرهبین میگذارد با این توجیه که میخواهد مراقب شما باشد تا آسیب نبینید. اما این به معنای بیاحترامی و کنترلگری است. به نوعی میتوان گفت به انتخابهای ما، شیوه زندگی و طرز فکرمان احترام گذاشته نمیشود؛ نوعی از خیرخواهی با ظاهر نگران و عاشق اما در واقع بیاحترامی. در مثالی دیگر، فردی که بخواهد خصوصیتهای ظاهری شما را مرتب تحقیر یا مسخره کند یا مثلا عقاید مذهبی، سیاسی یا لهجه گفتاری شما را مورد بیاحترامی قرار دهد.
زیرسوال بردن ریشههای خانوادگی یا سلیقههای شخصی هم بیاحترامی محسوب میشود. درست است که سلیقهها متفاوت هستند اما این بدان معنا نیست که بتوان سلیقه خود را بهتر و برتر دانست. کنترل با بهانههایی مثل «متوجه نیستی» و «حواست نیست» یا کنترل مسایل مالی و بیتوجهی در گروههای اجتماعی، همگی بیاحترامی محسوب میشود. بیاحترامی و بیتوجهی نوعی از خشونت به حساب میآید.
این کدهای رفتاری تنها مربوط به روابط بین دو پارتنر هستند یا آنها را به دیگر روابط هم میتوان تعمیم داد؟
- برخی از افراد هستند که رفتارهای دوگانهای دارند؛ مثلا در بیرون از حوزه رابطه میانفردی و در محیط کار، انسان محترم اما در خانه خود متفاوتند. گاهی فرد همان رفتاری را که در رابطه عاطفی خود بروز میدهد، در دیگر روابط هم نشان میدهد. انسانها دو دستهاند؛ برخی صرفا در روابط عاطفی به خود اجازه میدهند که نامحترم باشند و در محیطهای عمومی شخصیت متفاوتی دارند. کسی که برای خودش احترام قائل است، میتواند برای دیگران هم احترام قائل شود.
چهطور میتوانیم به خودمان احترام بگذاریم؟
- کسی که راحتی، آسایش، احساسات، اهداف و افکارش برای خودش مهم است، یعنی به خود احترام میگذارد، برعکس آنها که خود را فراموش و اینطور فکر میکنند که در خدمت دیگران قرار دارندٰ مثلا مادرهایی که تمام وقت و هزینه خود را برای فرزندانشان مصرف میکنند. گاهی حتی یک ساعت در روز را هم برای خود وقت نمیگذارند. برخی هم این نوع روش را در تربیت فرزندان درست میدانند در حالیکه مشغول بیاحترامی به خود هستند. کسی که خودش را دوست داشته باشد، میتواند به دیگران هم احترام بگذارد و دیگران را هم دوست داشته باشد؛ مثلا شما شاغل هستید و تازه از محل کار برگشتهاید، اگر به خود وقت استراحت میدهید، یعنی به خودتان احترام گذاشتهاید. اما وقتی کمترین وقت را از خود دریغ میکنید، نمیتوانید این کدهای رفتاری را برای دیگران هم رعایت کنید؛ مثلا از همخانه خود انتظار دارید که او هم استراحت نکند و این روابط را دچار مشکل میکند. معمولا افرادی که از خود رضایت درونی دارند و با خود در آرامش هستند، در روابط اجتماعی احترام بیشتری به دیگران میگذارند. چون برای آن که احساس خوبی نسبت به خود داشته باشند، نیازی به تحقیر و پایین آوردن دیگری ندارند. در واقع، در یک رابطه برابر، آسوده هستند. ما تجربه رشد در رابطه برابر نداریم و در سلسله مراتب بودهایم. خواهر و برادر باید به فرزند بزرگتر احترام بگذارند، حتی اگر مورد ظلم قرار بگیرند. همیشه ما را در محیطی دیکتاتوری بزرگ کردهاند. در حالیکه همانطور که بچهها باید به پدر و مادر احترام بگذارند، والدین هم باید به فرزندان خود احترام بگذارند و بابت اشتباهات خود عذرخواهی کنند. در جامعه هم همین طور است؛ وقتی انتقاد جایگاهی ندارد و هر منتقدی به زندان و اعدام محکوم میشود، یعنی سیستم دیکتاتوری و سالاری، از خانواده تا جامعه و قانون دامنه دارد.
آیا میتوان گفت در روابط، آنچه ارزشهای محترمانه خوانده میشود ولی در باطن، تن دادن به رابطه قدرت است، اتفاقا بیاحترامی است؟
- بله؛ اما این تن دادن، تولید خشم در ما میکند و باعث بروز بیاحترامی هم به خود و هم به دیگری میشود؛ مثلا فرزندی که به پدر و مادرش فحاشی میکند یا حتی گاهی به خشونت فیزیکی میرسد. در مورد افرادی که اختلال شخصیتی دارند، صحبت نمیکنیم اما عموما اگر به کودکی احترام گذاشته باشیم، به این نقطه نخواهیم رسید. به کودکان باید احترام گذاشت و اجازه داد که حرفشان را بزنند. ما «شنیدن» را در فرهنگ خود نداریم. گاهی افراد همزمان با هم صحبت میکنند. باید طرف مقابل را شنید. این به معنای ارزش دادن و احترام گذاشتن است. ما هر آنچه از والدین و اطرافیان دیدهایم، نهادینه میکنیم. ما نباید به فرزندان بگوییم بیاحترامی نکن و خودمان بیاحترامی کنیم.
آیا این کدهای رفتاری تنها بین دو فرد هستند یا خانوادههای طرفین را میتوانند درگیر کنند؟
- وقتی فردی با شخص دیگری زندگی میکند، بالاخره ریشههایی هست و هرکدام از خانوادهای آمدهاند و یا از زندگی شخصی قبلی با فرزند به زندگی جدیدی وارد شدهاند. وقتی رابطه با فردی آغاز میشود، وارد رابطه با یک مجموعه از ریشهها و فرزندان طرف مقابل میشویم. فرزندان حاصل روابطی که مورد احترام شخص جدید قرار نمیگیرند، بسیار آسیب میبینند. در مورد خانواده هم همینطور است؛ نپذیرفتن خانواده دیگری یا اجبار دیگری به انتخاب میان خانوادهاش و ما، بیاحترامی و خشونت است. بعضی اوقات هم افراد از سوی خانواده طرف مقابل مورد بیاحترامی قرار میگیرند و آن خانواده، شریک زندگی فرزندشان را نمیپذیرند. برخی اوقات اهرم ایجاد آسایش، قطع رابطه است. در حالیکه این هم خشونت است. باید آسیبی که وارد شده است را به رسمیت شناخت و وارد گفتوگو با طرفین شد.
احترام در مواقع خاص به چه شکل تعریف میشود؟ مثلا دوران بارداری، زایمان، عادت ماهیانه یا روابط جنسی.
- در بسیاری اوقات، افراد میل و سلیقه جنسی طرف مقابل را در نظر نمیگیرند. شاید در آن زمان مورد نظر، طرف ما میل نداشته باشد یا انتظار داشته باشیم که حتما وقتی ما میخواهیم، طرف مقابل باید پذیرای ما باشد. در حالیکه رابطه جنسی یعنی دو طرف توافق داشته باشند. این احترام به طرف مقابل است. با زنان بسیاری صحبت کردهام که میگویند ویژگیهایشان توسط طرف مقابل نادیده گرفته میشود؛ مثلا به همسرشان گفتهاند که یک هفته پیش از پریود، میل جنسی نداریم اما طرف مقابل حاضر به پذیرفتن نبوده است. در دوران بارداری به همین شکل، افراد نیاز به کمک دارند اما همسران نسبت به این موضوع بیتوجه هستند. باید در این مواقع حساسیتهای طرف مقابل را در نظر گرفت؛ مثلا بسیاری از زنان پیش از پریود، عصبی، پرخاشگر و حساس میشوند و آسیبپذیر هستند و باید بیشتر مورد توجه قرار بگیرند. در دوره آمادهسازی برای بارداری یا لقاح مصنوعی نیز زنان در موقعیت حساس روحی و تغییرات هورمونی هستند. طرف مقابل وقتی بیتوجهی میکند، یعنی اقدامی تکنفره است. در حالیکه بارداری مسالهای دو طرفه است. اینجا در ادبیات گفتاری، دو طرف میگویند «ما حامله هستیم». یعنی پذیرفتهاند که بارداری پروژهای دو نفره است. شرایط فیزیکی زایمان هم به همین شکل، حتی در آن زمان طرف مقابل خود را از نظر جنسی تحمیل میکند. زایمان یک کنش فیزیکی نیست بلکه تغییرات هورمونی - فیزیکی و همینطور موقعیت زندگی در پیش دارد. عدم تعامل و درک طرفین، بیاحترامی و خشونت است. تنها بودن، حمایت نشدن، طرد شدن و تمامی این مسایل میتوانند باعث افسردگی بعد از زایمان زنان شوند.
تحمیل خود در رابطه جنسی، آزار جنسی و تجاوز محسوب میشود اما آیا رفتارهای جنسی هم میتوانند چنین آسیبی در پی داشته باشند؟
- در رابطه جنسی، وقتی دو نفر از رفتار جنسی لذت میبرند و مورد توافقشان است، مسالهای نیست. اما افرادی هستند که همسرانشان آنها را مجبور به رفتارهای جنسی میکنند که خودشان رضایت ندارند؛ مثلا سکس گروهی یا اجبار به رابطه با دیگران. وقتی فرد پذیرای این رفتار نیست، دچار افسردگی میشود. مراجعهکنندگانی داشتهام که طرف مقابل را مجبور کردهاند با دیگری رابطه داشته باشند و خودشان تماشاچی بودهاند. اگر هر دو رضایت داشته باشند، مشکلی نیست اما وقتی رفتار تحمیل میشود، خشونت است. گاهی برخی افراد نمیتوانند از برخی روابط خارج شوند؛ حالا به خاطر مسایل مالی یا قضاوتهای اجتماعی. آنها تحت فشار برای انجام رفتارهای جنسی قرار میگیرند که علاقهای به آن ندارند.
با توجه به این جزییاتی که صحبت کردیم، آیا رشد در فرهنگهای مختلف و همینطور خانواده میتواند تعریف احترام را تحت تاثیر قرار بدهد؟
- احترام به فرهنگ غالب جامعه و فرهنگ خانوادگی برمیگردد. اگر در خانوادهای بزرگ شده باشید که فضای خصوصی وجود ندارد و تنها راه ارتباط دعوا است، کسی معذرتخواهی نمیکند و به همدیگر «لطفا» نمیگویند، با فردی که در خانوادهای متفاوت بزرگ شده باشد، قطعا تفاوت فرهنگی و تفاوت در تعریف احترام وجود دارد. به یاد ندارم مراجعهکننده اروپاییام از قیمت فرش زیر پای من پرسیده باشد اما این پرسشها توسط ایرانیها طرح شده است. مرزها تعریف نشدهاند و حریم شخصی وجود ندارد. حد و مرزها مخدوش هستند. این تفاوتها مفهوم احترام را تغییر میدهند.
افرادی که در یک فرهنگ ترویجدهنده روابط نامحترم رشد میکنند، چه واکنش روانی و رفتاری به این مساله خواهند داشت؟
- وقتی در فرهنگی رشد کردهاید که احساس بیاحترامی داشتهاید، اگر متوجه شدهاید سعی میکنید آن را بازتولید نکنید. گاهی هم افراد دچار وسواس مراعات میشوند. اما ممکن است آن کدهای فرهنگی را بازتولید کنید. گاهی افراد با کسانی وارد رابطه میشوند که متفاوت از این زبان فرهنگی است اما عادت ندارند. مراجعهکنندهای داشتم که میگفت طرف مقابل در جمع مدام به او توجه میکرد و این فرد تعجب کرده بود. گاهی این برداشت پیش میآید که منتظرید این رفتار تمام شود و گذرا باشد و چون کدهای رفتاری دیگری یاد نگرفتهاید، با بازتولید همان رفتارها، طرف مقابل را به نقطهای میرسانید که همان روابط قبلی با کدهای فرهنگی پیشین تکرار شوند. مراجعهکنندهای داشتم که از سوی مادرش مورد خشونت فیزیکی شدیدی قرار داشت و مادر پس از ضرب و شتم، او را مورد بوسیدن و مهر قرار میداد. این فرد با هرکس وارد رابطه میشد، مدام درگیر عشق و تنفر بود. با عشق وارد و با تنفر خارج و در روابط مدام خشونت بازتولید میشد. بخشی از طرف مقابل را خارج میکرد که همیشه عادت به دریافت داشت؛ پیروی از یک الگوی مشخص و شناخته شده.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر