کوروش پایدار
«روایتهای زندان»، مجموعهای از گزارشهایی است که راویان آنها زندانیان هستند. آنها گاه از زندانهای معروف میگویند و گاه از زندانهایی که شاید نامشان را هم نشنیده باشیم.
راویان این مجموعه، زندانی سیاسی و عقیدتی هستند و محکومان جرایم عادی. آنها از زندگی خود در زندان میگویند و ما را با خودشان به سلولهای مختلف میبرند. این گزارش، روند ضرب و شتم زندانیان است؛ آنچه پشت درهای بسته جریان دارد.
***
اصل ۳۹ «قانون اساسی»: «هتک حرمت و حیثیت کسی که به حکم قانون دستگیر، بازداشت، زندانی یا تبعید شده، به هر صورت که باشد، ممنوع و موجب مجازات است.»
در اجرای اصل ۳۹ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران مبنی بر منع هتک حیثیت افرادی که به حکم قانون دستگیر، بازداشت، زندانی یا تبعید شدهاند، مراجع قضایی مکلف هستند موارد زیر را رعایت کند:
الف) اجتناب از هرگونه رفتار تحقیرآمیز و موجب اذیت و آزار جسمی یا روحی و روانی یا بیحرمتی به متهمان و محکومان.
ب) اجتناب از هرگونه رفتار غیرقانونی یا سلیقهای مانند تراشیدن سر، استفاده از پابند (جز در مورد مجرمان خطرناک)، چشمبند، پوشاندن صورت و یا انتقال وی به اماکن نامعلوم توسط ضابطان دادگستری در جریان بازجویی. (دستورالعمل حفظ کرامت و ارزشهای انسانی مصوب سال ۱۳۹۸ قوه قضاییه)
اشاره به این اصل قانونی، مقدمهای است برای آنچه میخواهم روایت کنم. اینجا زندان است و ما همواره کتک میخوریم!
در مهر همین امسال، گردش متهمان در خیابانهای تهران و ضرب و شتم آنها مقابل دیدگان شهروندان، میتواند این سوال را مطرح کند که اگر در ملاءعام با متهمان اینگونه برخورد میشود، در خلوت بازداشتگاه و زندان چه بر سر زندانیان میآید؟
آنچه در ادامه میخوانید، مشاهدات و تجربههای فردی من و دیگر زندانیانی است که برای روایت حقیقت، همکاری کردهاند؛ از جمله معترضان آبان ۱۳۹۸، دزدها و زندانیان مالی و بسیاری از آنها که سال ۱۳۹۹ را در زندان «تهران بزرگ»(فشافویه) گذراندهاند.
۱) ونهای انتقال
زمان بازداشت بهترین فرصت برای ضرب و شتم متهم است. کمتر زندانی وجود دارد که در لحظه دستگیری و در حین انتقال به محل بازداشت یا زندان کتک نخورده باشد. اغلب بازداشت شدههای اعتراضات خیابانی و زندانیان عقیدتی و سیاسی در بندهای امنیتی، ضرب و شتم را پس از دستگیری و هنگام انتقال، در اتوبوسها، مینیبوسها و ونها تجربه کردهاند.
متهمان با دستبند به یکدیگر وصل میشوند، به طوری که امکان حفاظت از سر و صورت خود را ندارند و در این حالت، توسط تیم عملیات مورد ضرب و شتم قرار میگیرند. ماموران این تیم دوربین دارند و این لحظات تحقیر زندانی را ثبت میکنند. این روند در ونهای انتقال، حین جابهجایی زندانی از زندان به نهاد امنیتی و بازگشت هم رخ میدهد.
بگو «گُه خوردم»، بگو «غلط کردم» و هزار بگو بگوی دیگر که چه بگویی و چه نگویی، مشتی بر صورت، چکی بر پس گردن و شوکری بر پهلویت مینوازند.
آزار دیگری نیز همزمان در جریان است؛ نامشخص بودن مقصد ونها. زندانی نمیداند با خروج از زندان قرار است کجا برده شود. ماموران نیز با جملاتی مثل «داریم میریم کهریزک» یا «داریم میریم یگان، ترتیبتون رو میدن» و تهدیدهای دیگر مسیر این جابهجایی را به جهنمی به طول یک عمر تبدیل میکنند. هرچند تهدیدها بعضی اوقات هم عملی میشوند؛ مثل وقتی که زندانی از معترضان خیابانی باشد و او را پس از دستگیری، به تونلی انسانی که از ماموران شکل مییابد، میفرستند و با باتون از یک معترض «پذیرایی» میکنند.
گاهی هم قبل از رساندن معترض یا متهم بازداشت شده به محل بازداشت، ون را نگه میدارند و یکی از بازداشتیها را پیاده میکنند و کتک میزنند.
۲) پذیرایی
مقدمه بازجویی، گذر از سلول انفرادی است که اغلب با پذیرایی شروع میشود؛ پذیرایی اسمی است که بازجوها برای مرحله پذیرش متهم انتخاب کردهاند: «دیشب پذیرایی که شدی؟»
ساعتها ایستادن در سرما با چشمبند، کندن مو و سبیل با پنس، لگد زدن به سر و صورت متهم با پوتین و نشستن بر گردن بازداشتیها، آغاز آزارها است. گاهی متهمان را پیش از انتقال به انفرادی، لخت میکنند و پیاپی به تن عریان او شوکر میزنند. فرود آمدن ضربههای باتون به تن بازداشتی، امری رایج در برخورد ماموران با متهمان است.
اغلب زندانیان در زندان تهران بزرگ دوران بازجویی را در ادارههای آگاهی تهران گذراندهاند؛ گِبِل و ساس تمام بدنشان را خورده و در سوییتها، انفرادیها و سلولهای جمعی این اداره مدتی حبس بودهاند.
در ادارههای آگاهی، اعمال خشونت مرزهای دیگری را تا هتک حرمت و کرامت انسانی درمینوردند. هر روز زندانیان را لخت میکنند و مورد بازرسی بدنی قرار میدهند تا مبادا در لابهلای شکافهای اندامشان، چیزی مخفی کرده باشند! بسیاری از متهمان در سلولهای انفرادی از سقف آویزان میشوند، به طوری که رد دستبند یا پابند تا سالها بر تنشان میماند و یادآور شکنجهای میشود که گاه هیچوقت رهایشان نمیکند.
بعضی از زندانیان سیاسی که شکنجه را در آگاهی تجربه کردهاند، در روایتهایشان میگویند که این دوران از سالها حبس هم سختتر است.
اغلب زندانیان سیاسی و برخی زندانیان مالی در سلولهای انفرادی ۲۰۹ و ۲۴۰ وزارت اطلاعات یا بند «دو الف» اطلاعات سپاه در زندان «اوین» مدتی را جهت بازجویی گذراندهاند. صدای فریاد و نالهها هنگام بازجویی به گوش خیلی از زندانیان دیگر رسیده است. بسیاری از متهمان از لحظه بازداشت تا پایان بازجویی، چشمبند به چشم داشتهاند.
گروهی را هم در قرارگاههای سپاه پاسداران و خانههای امن پلیس امنیت و وزارت اطلاعات نگه میدارند؛ مکانهایی که تا پایان بازجویی، زندانی از موقعیت و ماهیت آن بیخبر است. خیلیها هم هنوز نمیدانند کجا بازجویی و شکنجه شدهاند. بازجوییها با توهین و تحقیر و پسگردنی همراه هستند؛ آزارهایی که گاه از شکنجههای جسمی عمیقترند. این شکنجهها را بگذاریم کنار ممنوعیت تماس تلفنی و ملاقات برای مدتی طولانی، تهدید به بازداشت اعضای خانواده، ارایه اخبار دروغ مرگ یا خودکشی اعضای خانواده، پخش صدای گریه آنها برای متهمان و...
۳) زندگی ۱۰۰ سال اولش سخت است
چندی پیش، زمانی که معاون دادستان تهران به بند بازداشت شدههای آبان ۱۳۹۸ آمده بود، یکی از محکومان اعدام به او گفت: «شما در جلسه دادگاه به دروغ مطالبی را بیان کردید. خود بازپرس به من شوکر زده است و زیر شکنجه بودهام برای نوشتن اعترافات.»
او پاسخ شنید: «زندگی ۱۰۰ سال اولش سخت است!»
بعد هم خندهای کرد و رفت.
این خلاصه برخورد دستگاه قضایی با متهمان است. بازپرسان در دادسراها و قضات در دادگاهها متهمان را از توهین، تحقیر و تهدید و ارعاب بینصیب نمیگذارند. در مورد زندانیان عقیدتی و سیاسی، این مساله در قالب تفتیش عقاید، توهین به مقدسات و تمسخر رویههای فردی افراد در میآید.
بیشتر قضات دادگاه رونویس احکامی هستند که بازجویان نهادهای امنیتی پیشتر صادر کردهاند. جلسات دادگاه را نه محلی برای بررسی جرم متهم و تعیین میزان و حد این محکومیت بلکه محلی برای تمسخر، توهین و تحقیر و البته تهدید متهم میدانند؛ شکنجهای مضاعف که خانواده متهم از آن بیبهره نمیماند.
اما انگار از تحولات اخیر در سیستم زندانبانی و دستگاه قضا، مکلف کردن دادگاه به اعزام برخی زندانیان عقیدتی و سیاسی به بیمارستان روانی است! در این موارد، زندانی را به بهانه رفتن به بهداری، از بند خارج، سپس او را سوار ون میکنند و به بیمارستان روانی میبرند. آنجا هم زندانی را با دستبند و پابند به تخت میبندند و داروهایی به او میدهند یا تزریق میکنند که ماهیتشان مشخص نیست. اگر زندانی تن به این دارو درمانی ندهد، به اعمال شوک الکتریکی تهدید میشود.
۴) چوب تر
درباره هتک حرمت و کرامت انسانی در زندانهای مختلف بسیار نوشتهاند. نبود آب آشامیدنی و غذای سالم و اجبار به خواب در راهروها و توالتها، بخشی از اقداماتی است که در نادیده گرفتن حقوق ابتدایی زندانیان انجام میدهند.
ضرب و شتم زندانیان را هم میتوان به عنوان روندی ثابت، کنار این موارد قرار داد. افسران نگهبان در فشافویه علیرغم وجود متن صریح آییننامه سازمان زندانها، با لوله پلاستیکی به جان زندانیانی میافتند که از نظر آنها، «مخل» و «خاطی» هستند. ما هر هفته شاهد خروج گروهی از زندانیان و بازگشت آنها با بدنی کبود هستیم. فحاشی نقل و نبات دهان افسران نگهبان است.
در واقعیت، آنچه ما شاهدان عینی آن هستیم، نه تنها پایمال کردن کرامت انسانی بلکه نفی کرامت جاندار بودن و حتی زندگی نباتی ما است. دروغ بزرگ اما ممنوعیت این اقدامات و انکار انجام این روشهای شکنجه از سوی ماموران امنیتی است. خلاف آنچه مقامات جمهوری اسلامی در رسانهها جار میزنند، کرامت و حرمت ما هر روز در زندان لگدمال میشود. آنچه به نام «اوباشگردانی» در تهران انجام شد، نمونه کوچکی از آن واقعهای است که هر روز و هر شب در بازداشتگاهها، خانههای امن و زندان جریان دارد.
مطالب مرتبط:
روایتهای زندان؛ بند دارالقرآن در دو پرده: آیتالکرسی و فیلم پورن
روایتهای زندان؛ زندانیان را گیج کن و بخوابان تا اعتراض نکنند
روایتهای زندان؛ کار در فشافویه یعنی حبس با اعمال شاقه
روایتهای سپیده قلیان از زندان (بخش آخر)؛ نام نخست من سپیدار است
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر