close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
بلاگ

آیدین‌آغداشلو؛ نقادی خشونتی را می‌طلبد که دیگر، در من نیست

۱۰ شهریور ۱۳۹۵
محمد تنگستانی,  
ادبیات و شما
خواندن در ۸ دقیقه
آیدین‌آغداشلو؛ نقادی خشونتی را می‌طلبد که دیگر، در من نیست

گفت‌وگو با آیدین‌آغداشلو، بخش دوم
محمد‌ تنگستانی 


در آثاری که آغداشلو تا کنون خلق کرده، بارها دیده شده که بعد از خلق، کارها را پاره و یا مچاله شده در معرض دید مخاطب قرار داده است. اين ميل به كمال گرايی و ويران گری همزمان از كجا نشات می‌گیرد و علت آن چيست؟ 
ـ علت‌های مختلفی دارد؛ اما اگر بخواهم اين‌ها را جمع و خلاصه كنم، به شعر خيام می‌رسم كه می‌گوید این کوزه‌گر دهر چنین جام لطیف/ می‌سازد و باز بر زمین میزندش. اين‌ها همه درباره منع و انهدام زيبایی هستند. اين خط‌ها، خط‌ خطی‌هایی هستند که وقتی آدم پير می‌شود، بر صورتش نقش می‌بندد. در نتيجه، اين ها نگاهی هستند به همين چرخه حيات. هشدارش را هم نزديك به ۹۵۰ سال پيش خيام داده است. اين خيام انديشی از ۳۰ سالگی با من بوده است. هرگز سعی نکرده‌ام خيام را مصور كنم ولی آن چيزی كه او اشاره كرده، همیشه در ياد من مانده است كه می‌سازد و باز بر زمين می‌زندش، گرچه من می‌سازم و باز نابودش می‌کنم. اما اين كه چرا می‌سازم، چه جوری می‌سازم و چرا اين ها را انتخاب می‌كنم، به این دلیل است که من با نمونه‌هايی از هنر قديم ايران و هنر قرن‌های ۱۵ و ۱۶ و رنسانس ايتاليا كار می‌کنم. از نظر من، اين ها دو نقطه كمال و  زيبايی هستند و كار من هم در حقيقت روایت‌ این کمال است. اما به جای اين كه از آن ها استفاده کنم يا تخيل را الگو قرار بدهم، نقاشی‌های مورد نظرم را الگو قرار می‌دهم و هر وقت کاملشان کردم، نابودشان می‌كنم. اين يك پروسه و يك روند است که برعكس آن چه من در زندگی انجام داده‌ام، اتفاق می‌افتد. يكی از عمده كارهایی كه من كرده‌ام، مرمت نسخ خطی و منياتورها بوده است. در نتيجه، اين روند يك روند برعكس است؛ يعنی اين كه من آن ها را از انهدام نجات دادم و به روز اول برگرداندم ولی در نقاشی‌هایم آن ها را منهدم می‌كنم. البته هیچ وقت جسارت آن را نداشته‌ام که اصل آن ها را منهدم کنم. در نتيجه، عينا آن ها را بازسازی می‌كنم و بعد نابودشان می‌كنم. خب، يك جور خودزنی است. يك وقتی که حالم بهتر هست، آن انهدام را جزيی اعمال می‌كنم يا روی آن انهدام‌ها نقاشی می‌كشم؛ مثل مچاله شدن مينياتورها. ولی وقت‌هایی كه حالم بد است، وقتی كامل كشيدم، تكه‌تكه اش می‌كنم؛ يعنی يك عمل خيلی خشن خودزنی انجام می‌دهم چون آن چه را  كه می‌كشم، در حقيقت جسم من است. وقتی كاتر را به آن می‌زنم، در حقيقت به جسم خودم چاقو زده‌ام. يك غيظ خيلی شديدی در آن نهفته است. این غیظ از بی‌انصافی است و این یک بی‌انصافی عظيم‌ است. بچه‌ها می‌ميرند. چرا بچه‌ها می‌ميرند؟ مرگ يك بی‌انصافی عظيمی در خود پنهان کرده است. ولی خب، حكمت خداوند است که يك بی‌انصافی عظيمی است به نظر من. من هميشه آدم مرگ انديشی بوده ام؛ چه در نوشته‌هايم، چه در نقاشی‌هايم. به اين بی‌انصافی هم اشاره کرده‌‌ام و اين اشاره كامل نمی‌شود مگر اين كه خودم اين بی‌انصافی را انجام بدهم. يك روند درهم و برهم و دائما بر هم تاثير گذارنده است. آن جايی كه من واقعا كار را پاره پاره می‌كنم، اين نشانه حال بدتر من است. سال‌های پیش يك مينياتور را در اندازه بزرگ بازسازی كردم، بعد شروع كردم روی اجاق گاز آن را سوزاندن. اگر خانواده‌ام آن را نگرفته بودند، همه آن می‌سوخت و هيچ چيزی ازش نمی‌ماند. يك سوم آن باقی مانده است.

فراگیری دوربین‌های عکاسی و گستردگی گوشی‌های تلفن که مجهز به دوربین عکس‌برداری هستند، سبب شده است که ما هر صحنه و منظره‌ای که دوست داریم را ثبت کنیم. نقاشی رئالیسم هم ثبت واقعیت است. از آیدین آغداشلو می پرسیم آیا نقاشی‌های کشیده شده در سبک رئال را هنر می‌داند یا نه؟ در جواب به این پرسش، بعد از تاکید بر این که هرگز نقاش رئالیستی نبوده است، می‌گوید: «من نقاشی هستم كه كاملا توانايی اين را دارد كه هر چيزی را كه می‌بيند و می‌خواهد را  بازگو كند. ولی هنر واقع گرا در حقيقت هميشه بوده است و هميشه خواهد بود. اين كه شما واقعیت را با چه چيزی ثبت می‌كنيد، اهمیت دارد. شما ممكن است با عكاسی آن را ثبت كنيد، با ويديو یا با نوشتن. هر كسی يك كاری بلد است و هر كسی  يك جور اين ثبت كردن را ياد گرفته است. در نتيجه نمی‌شود به كسی گفت كه جور ديگری از ثبت كردن هم هست و تو چرا اين جوری ثبت می‌کنی. خب، او كار خودش را می‌كند، فقط ما نگاه می‌كنيم كه روی چه چيزی ثبت كرده است و چه چيزی حاصل شده است. فی‌نفسه يك نقاشی واقع گرا ممكن است همان قدر اهميت داشته باشد كه يك نقاشی كاملا آبستره اهمیت دارد. يك نقاش معروف به اسم «گرهارد ریشتر»، يكی از گران‌ترين نقاشان امروز دنيا است. كار او خيلی جالب است چون هر دو هنر را دارد. او نقاشی‌های آبستره خيلی بديع و بی‌نظير می‌كشد و وقتی هم نقاشی رئاليستی خلق می کند، با عكس فرقی ندارند. او اين ها را كنار هم می‌گذارد. كسی كه وارد نمايشگاه می‌شود، اين دو كار را کنار هم می‌بیند و فكر می‌كند كارِ دو نفر است. پس نقاشی واقع‌گرا هست و دارد  عمل می‌كند اما به خودی خود نه اهميتی دارد و نه امتیازی. این نه عيب است، نه حسن بلکه جوری است از جورها. باید به این شکل به آن نگاه كرد وگرنه خيلی نگاه مد‌پرستانه‌ای می‌شود. نقاشی واقع‌گرا يك جور وسيله ثبت است.»

دنيای امروز، دنيای شبكه‌های اجتماعی و اينترنت است. فضای مجازی چه قدر در معرفی هنرمندان به جامعه نقش داشته است؟
ـ امروز اگر اسم یک نقاش را در گوگل سرچ کنید، هزار كار آن نقاش برای شما نمایش داده می‌شود.خب، اين ارتباط را آسان كرده است و همینطور شناختن هنرمندان و ديدن آثار آن ها را. اما اينترنت همان قدر كه می‌تواند این كار بی‌نظير را انجام دهد كه هر لحظه، هر هنرمندی را شما بخواهيد، در عرض  يك صدم ثانيه در خانه خود احضار كنيد و سهولت دسترسی در آن فوق العاده است، می‌تواند وجوه مخربی هم داشته باشد. يعنی می‌تواند اسباب دست آدم‌هایی بشود كه می‌خواهند در اين ميان سوء‌نظر خودشان را اعمال كنند. آن ها می توانند باعث تخريب يك هنرمند بزرگ هم بشوند. 

فرهنگ غالب در جامعه ما، فرهنگی سنتی و اسطوره پرور است. در تخریب‌ شخصیت‌های فرهنگی و هنری که به واسطه شبکه‌های مجازی رخ می دهد، به نوعی تقدس زدایی از چهره‌های نامدار فرهنگ و هنر انجام می‌شود. آیا این تقدس‌زدایی به سود هنر است؟ 
ـ اصلا چرا كسی مقدس شود كه تقدس زدايی كنند. اين تيغ در كف زنگیِ مست اين عوارض را دارد. عوارضِ آن را هم نمی شود الان خيلی ساده گفت. هنرمند كار خودش را می‌کند و در طول تاريخ می‌ماند. هيچ كسی، هيچ دستگاهی، هيچ دولتی و هيچ نظامی نمی‌تواند و قادر نيست يك هنرمند بزرگ را پايين بكشد. چنين چيزی امکان ندارد؛ مثلا آیا می توانند بگویند احمد شاملو شاعر بدی است؟ معتاد بود؟ بدهكار بود؟ خب بود. هست. همه‌ ما  بوده‌ايم. همه‌ هستيم. بنابراين، سعی باطلی‌ است. من خيلی ديده ام كه در مورد هنرمندان بزرگ در طول تاريخ سعی به تقدس زدایی شده است و گفته اند اين اسم هم يك اسمِ سرهم بندی شده است. خب بله، معلوم است اما یک هنرمند مثل يك كوه در جای خودش ايستاده است و اين شائبه هم از بين نمی‌رود. مثل لكه ای است كه روی يك پيراهن ابريشمی سفيد افتاده باشد؛ خشك شويی می‌كنيد و آن لباس را می‌پوشيد ولی يك جايی از آن لكه هست. خب اين‌ها هست ديگر و كاری نمی‌شود كرد.
نسبت به ادبیات شناخت جامعی دارید و نثرتان به نوعی شناسنامه فکری شما است. مدتی نقد‌هایی در مجله های سینمایی می‌نوشتید، چرا ادبیات و نقادی را ادامه ندادید؟
- از مجموعه نقد‌های سينمایی من يك جلد كتاب در آمد که نزديك به ۵۰۰ صفحه است ولی سوال شما پاسخ كلی‌تری دارد. در حقیقت اصلا ديگر نقد ننوشتم. نه فقط نقد سينمايی، من اصلا ديگر نقد ننوشتم چون آرام آرام به نوعی از رافت، شفقت و مهربانی رسيدم. فکر کردم نقد كردن خشونتی را می‌طلبيد كه ديگر در من نیست. این خصلت را در جوانی داشتم و با شدت نظرم را می‌گفتم. حالا كه نگاه می‌كنم، می‌بینم بعضی‌ از آن ها درست بودند و بعضی ‌نه. وقتی من به ۶۰ سالگی رسيدم- البته گفتنش خيلی خودستايانه است- اما به عالم و آدم عشق ورزيدم و تحمل نداشتم كه هنرمندی را به حق بشكنم برای بهبودی خودش. به من چه ربطی دارد؟ هنرمند می‌خواهد خوب باشد یا نه. من نمی‌توانم و ديگر قادر به این کار نيستم چون نقد نوشتن يك سنگ دلی می‌خواهد كه من ديگر ندارم. فوق العاده در طول این  ۱۵ سال‌ گذشته رئوف القلب و مهربان شده‌ام. يك وقتی در يك سخنرانی گفتم که بعد از مرگ من می‌آیند و می‌گویند اين محقق بود، نقاش خوبی بود، مرمت گر بود، ناقد بود و فلان و فلان و فلان اما من هيچ كدام از اين‌ها را نمی‌‌خواهم. به درد من نمی‌خورند. تنها چيزی كه می‌خواهم بگويند، این است که كه آدم مهربانی بود كه هستم و كسی نمی‌تواند به آن شك كند. بنابراين، آن شامل نقد به طور كلی می شود.‌

 

برای خواندن بخش اول این گفت‌وگو کلیک کنید.

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

بلاگ

پشیمانی از بخشیدن مهریه

۱۰ شهریور ۱۳۹۵
سوال و جواب حقوقی
خواندن در ۲ دقیقه
پشیمانی از بخشیدن مهریه