گفتوگو با آیدین آغداشلو
بخش اول
محمد تنگستانی
از دهههای گذشته تا کنون نام «آیدین آغداشلو» در صدر لیست نقاشان نامدار ایرانی بوده است. این نقاش، نویسنده و گرافیست 76 سال پیش در رشت زاده شد. او قبل از انقلاب اسلامی در ایران نقش مهمی در تاسیس «موزه هنرهای معاصر» ایران و «موزه رضا عباسی»، یکی از نقاشان صاحب نام دوره صفوی داشت. در چند دهه گذشته آیدین اغداشلو علاوه بر تدریس و خلق آثار هنری، به جمعآوری کتب خطی مشغول بوده است. «خلق» و «انهدام» از شاخصههای برخی از نقاشیهای این هنرمند به حساب میآیند. آیدین آغداشلو یکی از هنرمندان ژنی هنر معاصر ایران است. او تاریخ و نثر زبان فارسی را به خوبی میشناسد، در نقدها و نوشتههایش تفکرات سعدی و در نقاشی هایش اندیشه خیام قابل بررسی است.
نثر گفتاری آغداشلو مانند «ابراهیم گلستان» و «داریوش آشوری»، دارای اهمیت است. برای همین در تنظیم این گفت و گو به نثر او وفادار ماندهایم.
جنون و اندیشه دو ماهیت اصلی کارهای آغداشلو به حساب میآیند. در ادبیات ما «صفت» نقش مهمی دارد. مثلا برای معرفی افراد میگوییم بهترین دوست من، بزرگترین بازیگر سینما و مابقی «تر» و «ترین»هایی که در معرفی اشخاص به کار میبریم و یا نگاهی مقایسهای که در جامعه و فرهنگ ایران وجود دارد. من منتقد این صفتها و مقایسههای اجتماعی هستیم. بارها اتفاق افتاده است که نویسنده یا هنرمندی را با نویسنده و هنرمند کشوری دیگری مقایسه کردهایم؛ مثلا به اشتباه شنیدهایم یا گفتهایم احمد شاملو، «لورکا» ایران است و یا شنیدهایم که میگویند «محسن نامجو»، «باب دیلن» ایران است. در این توصیفها، گوینده می خواهد بزرگی نویسنده و هنرمند مورد نظر خود را نشان دهد در حالی که ناخواسته او را با قیاس مع الفارق، به شخصیت ناچیزی بدل میکند. عدهای آغداشلو را «اندی وارهول» ایران میدانند. اما آغداشلو تنها به یک نفر شباهت دارد و او خود آیدین آغداشلو است. این دو هنرمند دو دیدار در دهه 50 با یکدیگر داشتهاند. آغداشلو در توصیف اندی وارهول، پایه گذار هنر تجاری میگوید: «وارهول دیوانه جذابی بود. ديوانهای نابغه بود.»
او جهانی که در آثارش خلق میکند را با جهانی که وارهول عرضه کرده است، متفاوت میداند و میگوید: «وارهول به جامعه نگاهی مصرفی دارد و با تصویر شمایلهای جامعه مصرفی، از اين شمايلها تجليل میكند. در نتيجه، جامعه مصرفی را تجليل میكند در حالی که من با جامعه مصرفی سر و كار دارم و اصلا به پاپ آرت ايرانی اعتقادی ندارم.»
ادامه میدهد: «اصلا جامعه ما به پارپآرت و جامعه مصرفی هنر ارتباطی ندارد. آن ها حاصل يا مكاشفه در نوع خاصی از يك جامعه هستند. ما آن نوع خاص كه نيستيم، پس آن مكاشفه به دردمان نمیخورد. اگر بخواهيم در درون خودمان جست وجو كنيم، میبینیم که جنس مكاشفه ما با هم فرق دارد. مشكل من با دنیا یک بیانصافی تاريخی عظيم است. در جامعه ما، چه جامعه جهانی مصرفی باشد چه غير مصرفی، چه سرمايه داری باشد، چه ماركسيستی، من اين بیانصافی را میبينم. جامعه دوره استالين مگر با یک بیانصافی، تقريبا همه هنرمندان تراز اولش را مچاله نكرد؟ مگر تيرباران نكرد؟ نه، اين بی انصافی ورای اين ملاحظات است؛ از چرخه خيلی بزرگ تری است.»
نقاش مجموعه «خاطرات انهدام» میگوید تا کنون گزارش گر و شاهد اتفاقات تاریخی و اجتماعی بوده است و هنراو تاریخنگاری است. از او می پرسیم:
در این شهادت و گزارشگری چه قدر خودسانسوری وجود داشته است؟
ـ در ۷۶ سالی که زندگی کردهام و يك عمر طولانی به حساب میآید، وظيفه خودم را به عنوان يك شاهد انجام و به عنوان يك گزارش گر، به بیانصافیها شهادت دادهام. اغلب این بیانصافیها هم در مورد خودم اعمال شده اند که گله و دعوايی هم با کسی ندارم. ولی اين مساله مهمی است كه يك آدم میآید و گریه و زاری راه میاندازد و جور ديگری حقیقت را بازگو میكند. اين جورِ دیگر بازگو كردن شايد خودسانسوری به نظر بيايد ولی نه، وقتی كه آدم در نوع نگاهش به ظرافت روی میآورد، به خاطر گرفتن زهرِ آن ماجرا نيست بلکه در این نوع نگاه و تغيير و تحولات است كه اتفاقات در روایت گزارش، به یک اثر هنری تبدیل میشوند و گرنه يك گزارش در روزنامه خواهند شد. دقيقا من اين كار را كردهام. همه كارهای من نوعی نقاشی تاريخ است. من در نقاشیهایم به نوعی تاريخی صحبت میكنم. این درباره بیانصافی است. من نقاشی نيستم كه به یک رژيم و يا يك حکومت پیله کرده باشد. من فكر میکنم مسالهای كه من امروز بیان میکنم را خیام ۹۵۰ سال پپش گفته است. از این نگاه، هم بله و هم نه. هم خودسانسوری کردهام و هم نه؛ چون من نقاشی تمثيلی میكشم و درباره تاریخ حرف میزنم، باید به نحوی در بیان این نکتهها ظرافت داشته باشم. اما اين كه من شخصا چه قدر خودسانسوری میکنم، باید بگویم گاهی نقاشیهایی میكشم كه شاید در عرف اجتماعی مورد عنایت قرار نگیرند. خب من این نوع نقاشیها را برای خودم كار میكنم و از آن جا که به جامعه ای که در آن زندگی می کنم احترام میگذارم، این نقاشیها را که سياسی و اجتماعی هم نیستند بلكه مثلا صورت یا اندام كسی است، نمایش نمیدهم. ولی آن چيزی كه میكشم را سعی میکنم درست بكشم، نسبت به آن وفادار باشم و از آن كم نكنم. اگر هم ببينم چيزی كه كشيدهام قابل نمايش نيست- كه خيلی كم اتفاق میافتد- آن را نمایش نمیدهم چون اينها مساله من نيستند. اما اگر نقاشیهایی باشد كه جنبه سياسی، شعاری يا اعتراضی خيلی واضحی داشته باشد، مثل خيلی از نقاشیهایی كه در طول اين۵۰ ۶۰ سال کشیدهام، نه، خودسانسوری نمیکنم. نقاشی نيستم که خودسانسوری بکند و نیازیهم به خودسانسوری ندارم.
اگر يك روز از خواب بيدار شويد و ببينيد در جامعه ایران ديگر نيازی به خودسانسوری و سانسور نيست، باز هم همين نگاه را در خلق آثار هنری خواهید داشت؟
ـ نه نه نه! من همين را بلدم و همين جوری حرف میزنم. خيلی شامل تغييرات بلافاصلهای و هيجانات اطراف نيستم. من به عنوان يك صافی عمل میكنم؛ جريانی كه به من وارد میشود، صبر میكنم تا ته نشين بشود و بعد حاصل آن تهنشين را جست وجو و كند و كاو میكنم. در نتيجه، با آن تهنشینها كار میکنم. طی قرن ها روی اين ظرفهای سفالی و اين مينياتورها مطالعه شده است، حالا من بیایم صورت آدمی را كه دوست ندارم را نقاشی كنم چون كه سانسور نيست و بعد آن را مچاله كنم؟ خب، اين كه شعار است. این يك جور كار گرافيك است. من گرافيست هم بودهام. اتفاقا فرق گرافيك با نقاشی در مستقيم بودن كار گرافیک است. گرچه از گرافيك هم در نقاشیهايم به عنوان يك تصويرگر خيلی تاثير گرفتهام ولی نه، من نقاش مستقيم نيستم. همانطور که سانسور در من تاثير نداشته است، نبودسانسور هم تاثيری نخواهد داشت.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر