سحر رضایی، شهروند خبرنگار
ماجراها و خاطرات غمانگیز زندگی دگرباشان جنسی در فوتبال ایران پروندهای ممنوعه در بایگانی خاطرات ورزش کشور است؛ قفسهای که نباید نزدیک به آن شد. قفلهایش از کلیدهای سیاسی، مذهبی و امنیتی ساخته شدهاند و عبور از آنها، هم برای تابوشکنها و هم برای ورزشکاران، عواقب سنگینی خواهد داشت.
«کتایون» یکی از بازیکنانی بود که در اولین تیمهای ملی فوتبال و فوتسال زنان ایران بازی کرد. او بازوبند اولین کاپیتان تیم ملی فوتبال زنان را بست و اولین گل تاریخ فوتبال زنان ایران را به ثمر رساند اما پس از عمل تطبیق جنسیت، با بی مهری تمام از ورزش کشور حذف شد.
آنچه میخوانید، گفتوگویی با اولین کاپیتان تیم ملی فوتبال زنان ایران است درباره سرگذشت پر رنج و عذاب او در این مسیر.
***
این گفتوگو با جملات زیر آغاز شدند: «نام من کتایون بود. نمیخواهم آرامشی که الان در زندگی دارم، با فاش شدن جزییات بیشتر از خودم به هم بخورد و از شما ممنونم که برای حریم شخصی من احترام قائل هستید. متولد ۱۳۶۳ از کرمانشاه هستم. اولین کاپیتان تیم ملی فوتبال زنان بودم و اولین گل تاریخ فوتبال زنان ایران را نیز به ثمر رساندم.»
فوتبال چهگونه وارد زندگی کتایون شد؟
- از کودکی عاشق و دیوانه توپ بودم. یادم میآید حدود ۲۰ توپ در خانه داشتم و شبها آن را بغل میکردم و میخوابیدم. از چهار سالگی با پسرهای بزرگتر در محله بازی میکردم.
به حدی خوب بودم که بچه محلها به برادرم که چهار سال از من بزرگتر بود، میگفتند اگر برادر کوچکت را میآوری، به تو هم بازی میرسد. فکر میکردند من پسرم و من را با اسم پسرانهای که الان همان نام را دارم، صدا میزدند.
همیشه برای تیم منتخب استان انتخاب میشدم اما چون شناسنامه میخواستند، نمیتوانستم شرکت کنم؛ یعنی میفهمیدند که من پسر نیستم. کاراته، ژیمناستیک، بدمینتون، والیبال، هندبال و آمادگی جسمانی از ورزشهایی بودند که تا سطح استان کار کردم. یک روز هنگام تمرین والیبال، «شهناز یاری» که آن زمان هندبال بازی میکرد، من را در حال روپایی زدن دید. پرسید تو فوتبال بلدی؟ گفتم بله و برایش روپایی زدم. او گفت قرار است فوتبال زنان راهاندازی شود، تو حاضری کمک کنی؟ پاسخم روشن بود: «بله که میآیم.»
از کودکی رویای فوتبال بازی کردن داشتم. یادم میآید روزهایی مجبور بودیم پشت درهای بسته و پنهانی تمرین کنیم، چون هنوز فوتبال بازی کردن برای دختران جا نیفتاده بود. من و شهناز یاری پایهگذار فوتسال زنان در کرمانشاه بودیم.
فوتبال زنان، گرایش جنسی متفاوت
شما عضو نسل اول از بازیکنانی بودی که در فوتبال زنان به دلیل گرایش جنسی متفاوت با هم تیمیها، مشکلات زیادی را تحمل کردی. از این مشکلات برایمان بگو.
- یادم میآید برای اولین اردوی تیم ملی فوتسال زنان حدود ۴۰ بازیکن از کل استانهای ایران دعوت شده بودند؛ من، «معصومه رضازاده»، «سحر حقیقت سرشت»، «زیور بابایی»، «طناز آرمات»، «نیلوفر اردلان»، «سهیلا ملمولی»، «فاطمه میر احمدی»، «مانا رضایی» و خیلیهای دیگر. یک سری از بازیکنان تیپ و استایل دخترانه با موهای بلند و آرایش داشتند و یک سری هم که تعدادشان کم بود، استایل پسرانه با موهای کوتاه و لباسهای اسپرت.
مربیان این تیم، «پروین رمضانی»، «شهرزاد مظفر» و «فروزان سلیمانی» بودند. در اردوهای بعدی، تعداد بازیکنانی که لباس و شمایل پسرانه داشتند، بیشتر شد. با این تغییرات، کم کم نجواهایی در پشت پرده زمزمه شد که اینها پسر هستند؛ مثل پسرها قدرت بدنی دارند، موی بدنشان بلند و موی سرشان کوتاه است. محدودیتها، تحقیرها، نگاههای معنادار، تذکرات و تفتیشها از آن جا شروع شدند.
دنبال ابن بودم که چه کسی هستم
معاونت زنان فدراسیون چه واکنشی نشان داد؟
- «خدیجه سپنجی» که آن زمان در این سمت بود، کاملا این موضوع را میدانست و مجبور بود برای آرام کردن جو، این دستورات را صادر کند؛ جو بدی که امثال خانم «مهناز امیرشقاقی»، از مربیان فوتسال و فوتبال زنان ایجاد کرده بودند. بازیکنان نیز فقط برای این که فوتبال زنان تعطیل نشود، سکوت میکردند و دم نمیزدند.
خودت همیشه جزو بازیکنانی بودی که زیر بار حرف زور نمیرفتی. ماندی و برای تیمهای ملی فوتبال و فوتسال زنان ایران زحمت کشیدی. اما از یک جایی به بعد تصمیم گرفتی که عمل تطبیق جنسیت انجام دهی.
- بله، همین طور است. با شروع چهارمین دوره بازیهای کشورهای اسلامی، دنبال این بودم که چه کسی هستم واقعاً و چه میخواهم. در ایران جزو نسل اولی بودم که دنبال عمل تطبیق جنسیت رفتم. یک گروه از یک رسانه برای تهیه یک گزارش از کسانی که قصد تغییر جنسیت داشتند، آمده بودند. کمک زیادی به آنها کردم به شرط این که تصویری از من منتشر نشود اما متاسفانه به وعده خود عمل نکردند و با پخش تصویرم، همه چیز به یک باره برایم تغییر کرد.
همزمان که مراحل تطبیق جنسیت را طی میکردم، فشارهای دانشگاه و تیم ملی روی من زیاد شدند. مرحوم «پروین رمضانی»، سرمربی تیم ملی فوتسال بود و به همین خاطر اسم من را از اردو خط زد. دلیلش را نمیگفتند. انگار دوست نداشتند درباره این موضوعات صحبت کنند. شبیه جرم و جنایت با آن برخورد میکردند و من برایشان مانند مجرم بودم. سپنجی، نایب رییس وقت زنان بود و فکر میکرد با دلایل فنی کنار گذاشته شدم.
سه ماه پس از این ماجرا، شهرزاد مظفر با من تماس گرفت و گفت کتایون! میخواهیم تیم ملی زنان را تشکیل دهیم، شنیدهام از فوتسال خط خوردهای، حاضری به کمک ما بیایی؟
- به لطف خانم مظفر، به عنوان اولین کاپیتان تیم ملی فوتبال زنان به مسابقات غرب آسیا رفتیم و نایب قهرمان شدیم. من اولین گل در تاریخ ملی فوتبال زنان ایران را به ثمر رساندم. حالا دیگر فوتبال برای زنان ایرانی شروع شده بود. البته یک اتفاق تلخ هم رخ داد.
چه اتفاقی؟
- مهناز امیرشقاقی، سرمربی تیم فوتبال زنان آمد و این بار مبارزه علیه رنگین کمانیها را علنی کرد. فوتبال زنان تازه شکل گرفته بود و روحانیت با آن موافق نبود. به همین دلیل مجبور بودیم سکوت کنیم تا بهانهای برای نابودی فوتبال زنان دستشان ندهیم. این موضوعات باعث شدند بچههایی مثل من در سکوت خبری فوتبال را رها کنند. آن زمان دسترسی به چندین تریبون داشتم اما به نفع فوتبال زنان نبود که صحبت کنم. به همین دلیل سکوت کردم.
تحقیر؛ صورتت را با تیغ اصلاح نکن
آخرین روزهایی که با نام کتایون برای فوتبال ایران بازی کردی، چهطور سپری شدند؟
- دیگر علنی به من تذکر میدادند که موهایت را کوتاه نکن، صورتت را با تیغ اصلاح نکن، چرا صدایت کلفت است و از این دست امر و نهیها. مرداد ۱۳۸۵ در آخرین اردوی تیم ملی فوتبال و پیش از بازی برگشت با تیم زنان آلمان، یکی از بازیکنان بدون توپ و از روی عمد چند بار در تمرینات پایم را هدف گرفت. آن قدر زد و زد که دچار مصدومیت بدی شدم و فهمیدم دیگر جایی در تیم ملی ندارم. بازوبندم را باز و برای همیشه با توپ و فوتبال خداحافظی کردم. رفتنم هم در گیر و دار جو امنیتی بود که برای بچههای تراجنسیتی در فوتبال درست کرده بودند. به همین خاطر تا مدتها کسی سراغی از من نگرفت که کجایی و اصلاً کاپیتان تیم ما چرا رفته است؟ مدتی دچار افسردگی شدم و به بنبست رسیده بودم اما خودم را جمع و جور کردم و تصمیم نهایی را برای تطبیق جنسیت گرفتم. بعد از عملهای زیادی که انجام دادم، با دوست دخترم در ایران ازدواج کردم.
سازمان مرکزی دانشگاهم به دلیل سهمیهای که من از تیم ملی داشتم و دیگر حذف شده بود، اجازه ادامه تحصیل را به من نداد. همسرم هم به دلیل ازدواج با من، از تیم ملی یک رشته ورزشی که نمیخواهم اشاره کنم کدام رشته بود، پس از تحمل تحقیرهای فراوان کنارهگیری کرد.
محدودیت علیه تراجنسیتیها در فوتبال
برخی از بازیکنان فوتبال و فوتسال زنان ایران از مهناز امیرشقاقی به عنوان معمار سرکوب و ایجاد محدودیت علیه رنگین کمانیها در فوتبال زنان نام میبرند.
- بله، او واقعاً بنیانگذار محدودیت علیه تراجنسیتیها در فوتبال و فوتسال زنان ایران است. برای بالا کشیدن و موفقیت خود، امثال من را اذیت میکرد. به کسانی که موهای کوتاه داشتند، در جمع و علنی با لحنی تحقیرآمیز میگفت این که مرد است.
او از این قضیه و محدودیتهای ترنسها سوء استفاده میکرد. در فینال مسابقات دانشجویی، تیمی که من کاپیتانش بودم، مقابل تیمی که او سرمربی آن بود، قرار گرفت. او از شروع مسابقات برایم شروع به ایجاد حاشیه کرد، تا حدی که قبل از مسابقه فینال، مسوولین برگزاری مسابقات مرا به یک اتاق بردند و با سوالات و حرفهایشان، فضای امنیتی و ترسناکی برایم درست کردند.
چه میگفتند؟
- چرا سینههایت کوچک هستند؟ چرا این گونه راه میروی؟ حتی قصد تفتیش بدنی داشتند که من اجازه ندادم و گفتم حق ندارید به من دست بزنید. من جسور بودم و کسی جرات نمیکرد با این مسایل، مرا تحت فشار قرار دهد. اما خیلیها با این تفتیشها و رفتارهای زننده از فوتبال زده شدند، رفتند و دیگر برنگشتند.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر