شایا گلدوست
من، «شایا گلدوست»، زن ترنس و کنشگر جامعه رنگینکمانی، هر هفته دوشنبه در اینستاگرام «ایرانوایر» با یکی از کنشگران و اعضای جامعه رنگینکمانی درباره مسایل و مشکلات مربوط به این قشر گفتوگو میکنم. مهمان این برنامه «بهناز، زن همجنسگرا» است و از تجربه زندگی مشترک با همسرش میگوید. از عشقی که در زندگی آنهاست و برنامهریزی برای آینده و داشتن فرزند.
***
از آنجایی که پایههای اجتماعی، فرهنگی و قانونی جوامع مختلف در سراسر دنیا بر دوگانههای جنسی و جنسیتی بنا شده است، ازدواج و تشکیل خانواده تنها در روابط زن و مرد دگرجنسگرای همانسوجنسیتی تعریف میشود. این باور میتواند آنقدر قدرتمند و در لایههای مختلف زندگی افراد ریشه دوانیده باشد که هر چیز به غیر از این هنجار از پیش تعریف شده را به رسمیت نشناخته و آن را نفی کند. امروزه گستردگی روابط جنسی و عاطفی در میان افراد به گستردگی طیف گرایشهای جنسی و هویتهای جنسیتی در انسان است. مفهوم «خانواده» بسیار گستره شده و از تعریف «خانواده هستهای» که متشکل از پدر، مادر و فرزندان است، بسیار متنوعتر است.
ازدواج زوجهای همجنس، در جوامعی که قانونا این امکان وجود دارد، علاوه بر ثبت رسمی و برخورداری از حقوق قانونی، ماهیت و معنای عمیقتری نیز دارد. حقوق قانونی به دست آمده در دهههای اخیر، به سبب تلاشها و مبارزات افراد رنگینکمانی در طی سالهای دراز است. یکی از موضوعاتی که بسیار در مورد آن بحث میشود، داشتن فرزند در روابط زوجهای همجنس است. در جوامع پیشرفته و متمدن نیز، با وجود عدم منع قانونی، در مواقعی عموم جامعه به این موضوع رویکرد مثبت و موافقی ندارد. با مهمان امروز بیشتر درباره این موضوع صحبت میکنیم.
دگرجنسگرایی به تمایل جنسی و یا عاطفی افراد به جنس و یا جنسیت متفاوت با خود گفته میشود.
همانسو جنسیتی به فردی گفته میشود که جنسیتی که برای خود تعریف کرده و خود را با آن میشناسد، با جنسیتی که از بدو تولد بر اساس ظاهر اندام جنسی به او نسبت داده شده است، تطابق دارد؛ به عبارتی دیگر، یک فرد غیرترنس یا سیسجندر است.
از «بهناز» درباره داستان عشقشان و ماجرای آشناییشان پرسیدم.
حدود ده سال است که در انگلیس زندگی میکنم. داستان آشنایی ما خیلی اتفاقی بود. حدود چهار سال پیش برای دیدن خواهرم به یکی از شهرهای شمال انگلیس سفر کردم. همسر فعلیام هم برای دیدم برادرش به آن شهر آمده بود. در یک بار نشسته بودیم و شروع به صحبت کردیم و این آغاز آشنایی ما بود. بعد از آن تصمیم گرفتیم که باز همدیگر را ببینیم. من هنوز نمیدانستم که همسرم همجنسگراست و در قرارهای بعدی متوجه این موضوع شدم. حدود یک سال و نیم گذشته بود که تصمیم گرفتیم با هم زندگی کنیم. به این دلیل که خانههایمان بسیار از هم دور بود. زندگی زیر یک سقف با شروع همهگیری کرونا همزمان شد و فکرمیکنم فرصت خوبی بود تا بیشتر با هم باشیم و تنها نمانیم. بعد مدتی تصمیم گرفتم که از او درخواست ازدواج کنم. چون احساس کردم این شخص همان فردی است که میخواهم ادامه زندگیام را با او بگذرانم و دوست دارم که تشکیل خانواده بدهم. در سالگرد آشناییمان از او درخواست ازدواج کردم و او هم قبول کرد و حدود هفت هشت ماه پیش ازدواج کردیم.
شما شرایط این را داشتید که بدون ازدواج هم همیشه کنار هم زندگی کنید، اما چرا ازدواج قانونی را انتخاب کردید؟
این سوالی است که میشود از هرکسی که تصمیم به ازدواج میگیرد، پرسید. به نظر من ربطی به گرایش جنسی افراد ندارد. هرکسی در زندگی ممکن است به نقطهای برسد که بخواهد تشکیل خانواده دهد یا فرزندی را به دنیا بیاورد. من به عنوان یک شخص که گرایش جنسیام همجنسگرایی است، احساس کردم که آماده تشکیل خانواده و ازدواج هستم. اما در دید عموم جامعه این موضوع یادآوری حقوق برابرمان با دیگر افراد در جامعه نیز است.
عکسالعمل خانواده و اطرافیان به ازدواج شما چطور بود؟
من هیچوقت به صورت علنی درباره گرایش جنسیام با خانواده صحبت نکرده بودم. وقتی از ایران خارج شدم، با بحرانی درباره هویتم روبرو شدم. حدود دو سال در تلاش برای انتخاب و تصمیم برای مسیر زندگیام بودم. زمان زیادی صرف شد تا با خودم و گرایش جنسیام کنار بیایم. بعد از آن تصمیم گرفتم که با آشکارسازی در شبکههای اجتماعی این موضوع را هم به خودم و هم به اطرافیانم بقبولانم. در واقع آشکارسازیام به طور غیرمستقیم انجام شد.
اما زمانی که با همسرم آشنا شدم، او را به مادرم معرفی کردم و گفتم که با هم زندگی میکنیم. وقت ازدواج دوباره با مادر در میان گذاشتم. با وجودی که مادرم از من حمایت کرد، اما غمی را از صدایش احساس میکردم که ناشی از عدم آگاهی و آموزش در جامعه ماست. در فرهنگ ما وقتی دختر داری، انتظار همه این است که داماددار شوی و من نتوانسته بودم این آرزوی مادرم را برآورده کنم. ولی هرچه بیشتر زمان گذشت و بیشتر راجع به این موضوع صحبت کردیم، پذیرش و آگاهیاش بیشتر شد و تبدیل به یکی از حامیان من در زندگی شد.
چه شد که تصمیم گرفتید بچهدار شوید؟ پروسه پزشکی لازم برای بچهدار شدن به چه صورت است؟
من به شخصه دوست داشتم بچهای را به سرپرستی بگیرم، اما همسرم علاقه دارد که بچهای را به دنیا بیاورد. قبل از ازدواج در مورد این موضوع صحبت کرده بودیم و بعد ازدواج تصمیم به انجام این کار گرفتیم. قرار بر این شد که فرزند اول را همسرم به دنیا بیاورد و فرزند دوم را به سرپرستی بگیریم.
پنج ماه پیش به پزشک مراجعه کردیم. آزمایشها و اقداماتی برای انجام این کار لازم است. یکی از نکاتی که اهمیت دارد، سن شخص است که اگر تا ۳۷ سال باشد، درصد بارداری افزایش پیدا میکند. نکته دیگر وزن شخص است که هر دو روی آن کار میکنیم و نیاز به هورموندرمانی و مصرف دارو نیز وجود دارد. روشی که ما تصمیم گرفتیم از آن استفاده کنیم، IVF است. قرار بر این است که از اسپرم اهدایی و تخمک من استفاده شده و نطفه در رحم همسرم کاشته شود.
پاسخ تو به افرادی که فرزنددار شدن زوجهای همجنس را کار درستی نمیدانند و این موضوع را برای آینده و سلامت کودک خطرناک میدانند چیست؟
وقتی راجع به بچهدار شدن تصمیم گرفتیم، به شخصه ترسهایی داشتم. فکر میکردم به دلیل نداشتن پدر ممکن است خلأیی در زندگی کودک به وجود بیاید و متاسفانه همه اینها از آموزشهای اشتباهی است که از کودکی به ما دادهاند. بسیار مطالعه وتحقیق کردم. مقالات زیادی خواندم، درباره خانوادههایی که والدین همجنس دارند. نتیجه بسیار جالبی یاد گرفتم. اینکه کودکانی که در خانوادههایی با والدین همجنس به دنیا میآیند، میزان جرم جنایت کمتری را از خود نشان میدهند. درک و فهم آنها از محیط و انسانهای اطرافشان بیشتر و متفاوتتر است و انعطاف بیشتری به تفاوتهایی که در جامعه میبینند، دارند. چیزی که اهمیت دارد، جنس و جنسیت والد یا والدین نیست، مهم این است که شما محیطی امن و آرام را برای کودک فراهم کنید. از او مراقبت کنید و به او عشق بدهید. چه تفاوتی بین من و همسرم و یک زوج غیرهمجنس وجود دارد؟ آیا تمام کودکانی که در خانوادههایی با والدین غیرهمجنس به دنیا آمدهاند، خوشبخت هستند؟ پس دلیل معضلات امروز کودکان در جوامع مختلف چیست؟
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر