تاریخ ایران و جهان به زندگی و سرنوشت چهرهها گره خورده است؛ هر یک خشتی گذاشتهاند تا سقفی پدیدار شود؛ خشتهایی که گاه به قیمت زندگی و جانشان تمامشده است. در این معماری عظیم، زنان و مردان بسیاری نقش آفریدهاند. از سوی دیگر، در تاریخ جهان بسیاری از زنان و مردان دیگر به دلیل استعداد شگرف آنها برای تخریب و نابودی ساختههای دیگران، «تأثیرگذار» نامگرفتهاند.
زنان ایرانی نویسنده، برگهای بسیاری از کتاب تاریخ 200 سال اخیر ما بودهاند؛ چه به دلیل تأثیر مثبت بسیاری از آنها در افزایش آگاهی عمومی، کاهش تبعیض علیه زنان، ارتقای سواد و موقعیت اجتماعیشان، مقابله با فشارهای مذهبی، مشارکت در پروژههای علمی، سیاست ورزی، موسیقی، سینما و چه به دلیل تأثیر بعضی از آنها در تشویق به خشونت، گسترش جهل و جزماندیشی و سوءاستفاده از قدرت مالی و اقتصادی در جهت منافع خود.
مجموعه «زنان تأثیرگذار» «ایران وایر» یک مقدمه است. افرادی که نامشان در این فهرست آمده، نماینده برخی اقشار جامعه هستند که هرروز در ایران و کشورهای دیگر بر زندگی خانواده و اجتماع خود تأثیر میگذارند. بدیهی است همانطور که اشاره کردیم، همه فعالیتها و یا تمام افراد حاضر در این مجموعه، مورد تأیید «ایران وایر» نیستند اما تأثیرگذاری هیچیک از افراد این لیست را نمیشود کتمان کرد.
این لیست، اولین سری سلسله بیوگرافیهای زنان تأثیرگذار ایران است که بهمرور تکمیل میشود. از مخاطبان «ایران وایر» درخواست دارمی تا پیشنهادات خویش را برای غنای این مجموعه با ما در میان بگذارند.
-------------------------
شیرین پارسی؛ زنی که پای زمین ایستاد
طاهره تسلیمى، شهروند خبرنگار
«شیرین پارسی» برای یک دیدار کوتاه با خانواده به ایران آمد اما بیش تر از 30 سال است که در روستای اجدادی شوهرش، در «شاندرمن» ماندگار شده است. او در کم تر از 15 سال نه تنها توانست زمین میراثی آن ها را که در حال فروش بود، احیا کند که به یکی از موفق ترین شالیزارهای برنج غرب گیلان تبدیل کرد؛ شالیزاری که شیوه کشت سنتی برنج در منطقه شاندرمن را تغییر داد و از دو خشکسالی بزرگ در سال های 67 و 89 بدون هیچ مشکلی گذشت.
اگر در مسیر اسالم به خلخال، به غرب گیلان برسید، نام شیرین پارسی و شرکت «نوکشت شالیکاران خزر» را می توانید از زبان بسیاری از اهالی این منطقه بشنوید؛ زنی که معتقد است برای همه چیزهایی که آرزویش را دارید، باید بجنگید.
پارسی متولد سال 1333 در تهران است. او بعد از پایان تحصیلات مقدماتی، به شهر «بوردو» و بعد «نانسی» در فرانسه رفت و تحصیلات خود را در رشته ادبیات فرانسه به پایان برد. در سال های پایان تحصیلات بود که با همسرش که از خانواده های زمین داران بزرگ منطقه شاندرمن بود، آشنا شد و خیلی زود ازدواج کردند. آن ها در آستانه انقلاب به ایران آمدند تا سری به زمین های اجدادی خانوادگی همسرش بزنند. شالیزارهای بزرگ آن ها در حال از بین رفتن بود و خانواده قصد داشتند که این زمین ها را بفروشند. اما در یک لحظه شیرین تصمیم گرفت بماند و به جای فروش زمین ها، آن ها را آباد کند. سرمایه آن ها، زمین میراثی بود و یك موتور كشاورزی. او در روستایی کوچک ساکن شد که کم ترین امکاناتی نداشت. خودش گفته است:«هیچچیز این جا نبود؛ نه جاده، نه برق و نه آب. مجبور شدم در یک اتاق زندگی کنم. قسمتی که برای ما بود، هیچچیز نداشت؛ نه آشپزخانه و نه دستشویی. در حقیقت، بهعنوان عروس خانواده سرشناسی به رشت آمده بودم اما آن روزها هیچ سرمایه و امکاناتی نداشتیم.»
نه کشاورزی بلد بود و نه زبان محلی منطقه را می دانست. مردان هم عادت نداشتند با او کار کنند. زنی بود ریز اندام و شهری که همپای مردان به شالیزار می رفت.
اما این نداشته ها در مقابل آن چه او اراده کرده بود، هیچ بودند. پارسی از نداشته ها امکان ساخت و با مبارزه دربرابر سختی ها، توانست به این مشکلات فائق آید. او در جایی گفته است:«مهم امکانات و سرمایه نیست، مهم انگیزه حرکت است. مهم این است که آن چه را زیر پایتان است، محکم کنید. بهعنوان یک زن و همسر، سر تعهداتم ماندم و مبارزه کردم. خودم رفتم سر مزرعه و برنج کاشتم. ۲۸ سالم بود که وارد مزرعه شدم بدون هیچ تجربهای. زندگی را این جا یاد گرفتم؛ آن هم در کنار مردمی که سخت ارتباط برقرار میکردند. با این حال، در این روستا باعث خرق عادت شدم.»
تعریف کرده است:«کارگران زیادی در مزرعه داشتم اما همیشه همپای مردان کار میکردم. این کار باعث تعجب اهالی روستا شده بود. ما، دوتا آدم تحصیل کرده بودیم که به این جا آمدیم. کسی ما را قبول نداشت. اوایل همسرم کارها را پیگیری میکرد. من اصلا زبان محلیها را بلد نبودم. کمکم به امور اشراف پیدا کردم. درحقیقت، ما خودمان را تحمیل کردیم. آب را از چاه میکشیدیم، ماشین هم نداشتیم.»
هیچ نداشتند جز یک موتور قراضه که پسر کم سن و سال آن ها با آن کار می کرد. اما کم کم با بیش تر شدن محصولات، توانستند تجهیزات تازه بخرند و مزرعه خود را از کشاورزی سنتی به سمت کشاورزی مکانیزه ببرند و کشاورزی علمی را در منطقه جا بیاندازند:«بعدها ماشین نشا خریدیم، کارآفرینی کردیم و در بافت و ساخت سنتی تغییر ایجاد کردیم. من بر بال روشنفکری سوار شدم و از علم در کارها استفاده کردم. وقتی از روشهای علمی استفاده کنید، در سالهای اول میزان محصول کم میشود. ریسک بالایی دارد، با این حال این کار را کردم. من آدمی با تفکر محیطزیستی هستم و سعی میکنم به سمت کشاورزی پایدار حرکت کنم. حالا همه از کشاورزی علمی استفاده میکنند اما این کار آن روزها خیلی عجیب بود. بارها و بارها شکست خوردیم. یک سال کل محصولاتمان سوخت. ضربه سنگینی بود. بعدها پسر بزرگم کشاورزی خواند و در زمینه ماشینآلات کشاورزی تخصص پیدا کرد.»
تازه کارشان داشت رونق می گرفت که مهمترین رقیب آن ها جلویشان قد علم کرد؛«خشکسالی.»
در سال 1367 گیلان با خشکسالی بزرگی رو به رو شد. آسمان بخیل شده بود و یک قطره هم نبارید. شیرین پارسایی گفته است:«هیچوقت آرزوی باریدن باران را نکرده بودم اما آن سال با همه وجود انتظار باران را میکشیدم. هرروز نشاها را نگاه میکردم و میدیدم که دارند پلاسیده میشوند. نمیتوانستم کاری بکنم. مدام به زمین نگاه میکردم. ترک خورده بود. آن روزها همسرم بیمار بود. به او دلداری میدادم. امید داشتم باران بیاید.»
آن سال باران نیامد. خشکسالی که شالیزارهای گیلان را خشکانید، عزم او را برای تبدیل کشاوزی به کشاورزی مکانیزه جدی تر کرد.
پارسی به یادآورده است:«به همسرم گفتم نتیجه این شكست ما این است كه در كشت و كارمان تغییری بدهیم. با شكل سنتی حتماً هرسال شكست خواهیم خورد و هرسال ضربهپذیری ما خیلی زیاد میشود. باید تغییرات ایجاد بكنیم. برای همین، در حقیقت اولین كشاورزی بودیم در منطقه که مزرعه خود را تسطیح كردیم. به خاطر آن شكل سنتی كرتهای كوچك، اصلاً ساماندهی آب امكان پذیر نبود. سال بعد علیرغم تمام مشكلات، چون اصلا پول نداشتیم، پنج تومان از یكی قرض میكردیم، یك چیزی میخریدیم، بعد از یكی دیگر قرض میكردیم و پول قبلی را میدادیم. در واقع، برای ماندن، این گونه و به این شكل زندگی میكردیم. برای این كه باید انسان بماند. میدانید، یك ویژگی كه من در همه كارآفرینان هم دیده ام، این است كه شكست در حقیقت یك تلاش دوبارهای برای ما به وجود میآورد. انگار كه مثلاً یك چالشی هست و ما یك مسابقهای داریم كه هر وقت شكست میخوریم، مقاوم تر بیاییم بالا و بگوییم میتوانیم؛ ما میتوانیم و باید این شكست را تبدیل كنیم به یك نقطه قوت و كردیم. ما این کار را كردیم؛ ما مزرعهمان را تسطیح و خیلی تحولات ایجاد كردیم. اولین كسی بودیم كه در منطقه غرب گیلان، منطقه شاندرمن که یك منطقه بسیار عقبافتاده قومی و قبیلهای بود و مردمی دامی داشت كه در مقابل هر چیز جدیدی میایستادند، با كمك مروجهای كشاورزی، خزانههای علمی گرفتیم. مردم اول فكر میكردند كه ما دیوانه هستیم و این كارها برای چیست.»
هدف او تنها مزرعه خودشان نبود.شیرین پارسی با سایر همسایه های خود هم وارد گفت وگو شد و از آن ها خواست با او همراه شوند. مردم با بدبینی اما کم کم با دیدن موفقیت مزرعه آن ها، با این خانواده همراه شدند و منطقه را متحول کردند.
تلاشهای او، شیوه تولید را در منطقه شاندرمن تغییر داد و میزان محصول را آنچنان بالا برد که نگاهها را به سمت آن منطقه کشاند. سال ۱۳۷۹ خشکسالی تازهای در راه بود اما این بار این رقیبی برای زنی نبود که یک بار شکستش داده بود. شیرین با پی گیری و تلاش مستمر، توانست مجوز حفر چاه بگیرد و خشکسالی دوم را شکست دهد.
شیرین پارسی در سال 1384 با گسترش کشاورزی خود، سرانجام شرکتش را با عنوان شرکت نوکشت شالیکاران خزر به ثبت رساند و به سمت مکانیزه کردن کامل کشاورزی خود رفت. نوآوری در فرآوری تولید برنج از دیگر فعالیت های این زن موفق است. وی مدتی است که برنج قهوه ای را به تولید خود افزوده است.
او در جایی گفته است:«اهالی روستا مرا زن واقعی نمیدانستند. از دید آنها، زن واقعی باید درشتاندام و سفید باشد. من زن ریزنقش و سبزه بودم ولی ثابت کردم که با اراده میتوان همه کارها را پیش برد و زن بودن معنای دیگری دارد.»
حالا اهالی شاندرمن آن زن ریزنقش را دوست دارند که با طبیعت آمیخته است؛ زنی که هرگز از پا نمیافتد و از طبیعت دلسرد نمیشود: «اگر انسان ارتباط با طبیعت را از دست بدهد، ازخود بیگانه میشود. این که روابط آدمها دچار اغتشاش شده، به خاطر دور شدن از طبیعت است. بارها و بارها زمینهای ما سوخت و یا به دلیل خشکسالی، ضررهای بزرگی دیدیم اما اینها دلیل نمیشود شکرگزار طبیعت نباشیم.»
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر