در موردش میگویند نه اهل حرف زدن است و نه علاقهای دارد در سمینارها و مراسم تجلیل و قدردانی شرکت کند. بیش تر او را درحالیکه راکت پینگپنگ در دستش بوده، دیدهاند. دوستان زیادی ندارد و سعی میکند رفتوآمدهایش خلاصه و مفید باشد. چرایش زیاد معلوم نیست اما دختری تودار و ساکت است؛ البته تا وقتیکه به کنار میز پینگپنگ میرسد.
«ندا شهسواری» را هفت سال پیش، وقتی ۲۳ سال داشت بهعنوان یکی از طلاییهای تاریخ پینگپنگ ایران شناختیم؛ زمانی که در رقابتهای داخلی تقریباً هیچ رقیبی نداشت. سه سال بعد اولین سهمیه المپیک تاریخ بانوان ایران در پینگپنگ را بهدست آورد. شاید آرام بودن خود او، شاید منفعل بودن کلیت مدیریت ورزش ایران و شاید هم «جنسیت» او باعث شد کم تر در نگاهها باشد. او حالا برای دومین بار خودش و پینگپنگ دختران ایران را صاحب موقعیت رسیدن به المپیک کرده است. سهیمه ندا با قهرمانی دوباره در مسابقات آسیای میانه در آخرین روزهای فروردینماه بهدست آمد.
المپیک لندن را با یک بازی مقابل نماینده نیجریه آغاز کرد و با همان تک شکست هم کارش در المپیک تمام شد. دیماه سال گذشته در گفت و گویش با «دنیای فوتبال»، از آن شکست بهعنوان حسرت یاد نکرد و گفت که آن فقط یک خاطره است. گفته بود هرگز در زندگیاش حسرتی نداشته و ندارد، فقط خاطرههایی دارد که بعضیها شیرین هستند و بعضیها هم تجربه.
ندا را بهعنوان یکی از قویترین دختران ورزشکار ایرانی میشناسند؛ دختری کمحرف، آرام و تودار. اما همین صفشکن دختران پینگپنگ باز ایران با همان ست پوشش اجباری یک دست سورمهای رنگش، چندان زندگی مرفه و راحتی هم ندارد: «همه از من میپرسند درآمدت از کجا است؟ من هم میگویم از جیب پدر و مادرم. نه این که خیلی وضع مالی خوبی داشته باشند اما در حد وسعشان به من قرض میدهند. راستش را بخواهید، قراردادهای لیگ واقعاً پایین هستند و کفاف زندگی آقایان را نمیدهند، چه برسد به خانمها. پولی که من میگیرم، بیش تر صرف خرید راکت و رفتوآمد من می شود. بقیه زندگی هم خرجهای خودش را دارد.»
هزینه زندگی یک دختر قهرمان پینگپنگ که سهمیه المپیک گرفته کم نیست. ندا شهسواری لیسانس تربیت بدنی دارد و همیشه میگوید از مدرک تحصیلی خود نمیتواند درآمد کافی داشته باشد. میگوید در زندگی، کاری هم بهجز همین پینگپنگ بلد نیست و صادقانه یک اعتراف دارد: «من از خانه نشستن متنفرم. در خانه ما کسی خانهنشین نبوده؛ مادرم همیشه کارکرده، تحصیلکرده و در اجتماع بوده. بچههایش را هم مثل خودش تربیت کرده. من یاد گرفتم پینگپنگ بازی کنم. تا وقتی زنده باشم هم باید بازی کنم. مهم نیست درآمد دارم یا نه، مهم این است که عاشقش هستم.»
پینگپنگ را برای اولین در سال پنجم دبستان شناخت. اولین خاطرهای که از همان دوران دارد، صدای برخورد توپ به راکد و میز است. بعد سراغ همین رشته رفته و به قول خودش معتادش شده. میگوید اعتیادش به پینگپنگ لذتبخش ترین اتفاق زندگیاش بوده و اگر دوباره متولد شود، این بار زودتر سراغ این رشته میرود. هرچند سالها مربی حرفهای بالای سرش نبوده و برای پیدا کردن باشگاههای تخصصی برای بانوان کار سادهای نداشته اما در آخر راهش را پیداکرده.
یا نمیخواهد و علاقهای ندارد و یا بهصورت کلی اجازه اظهارنظر راحت در مورد سؤالاتی که به مساله حجابش مربوط میشود را ندارد. از سال ۱۳۸۰ بود که فدراسیون جهانی پینگپنگ با تصویب طرحی جدید در هیات اجرایی خود، مجوز حضور ورزشکاران مسلمان باحجاب را صادر کرد. پسازآن، ندا شهسواری اولین تجربهاش برای حضور در رقابتهای بینالمللی را به دست آورد.
ندا از روزهایی میگوید که با پوشش کامل وارد سالن میشود: «خب، برای همه عجیب بود. هنوز هم هست. آنقدر که دوربینها ما را نشان میدادند، روی قهرمانها زوم نمیکردند.»
کمکم او هم قهرمان شد و هم یکی از دخترهای محجبه بازیها. میگوید که دیگر به این پوشش عادت کرده. تنها موردی که هنوز نتوانسته خودش را با آن وفق دهد، سطح پایین درآمدهای ورزشکارانی است که المپیکی میشوند.
ندا تنها قربانی کمبودهای مالی نیست؛ میگوید: «میدانید من کجا تمرین میکنم؟ پدرم در حیاط خانهاش برای من یک میز پینگپنگ گذاشته و بالای آن سقف زده که باد و باران خرابش نکند. با بچهها جمع میشویم و تمرین میکنیم. اما الآن شش ماه است که تنها حریف تمرینی من خواهرم است. ما با این وضعیت به المپیک میرویم. شما فکر میکنید رقیبان من هم در حیاط خانه پدرشان تمرین میکنند؟»
مقایسهها بین شرایط کنونی خودش و حریفانش در بازیهای بینالمللی آزارش میدهد. میگوید که زمانی آرزوی سفر کردن داشته و میخواسته تمام دنیا را ببیند. بعدازاین که با پینگپنگ موفق شده به کشورهای مختلف سفر کند، از سفر بی زار شده است چون تفاوتها را دیده: «من همیشه تنها هستم. چرا باید تنها باشم؟ یک حریف تمرین ندارم. رقیبان من همیشه با یک همراه تمرینی میآیند که در روزهای استراحت تمرین کنند اما من کسی را ندارم. حریفان من یک ساعت یا حداقل ۴۵ دقیقه قبل از بازی خودشان را با حریف تمرینی گرم میکنند اما من نه چون تنها هستم. همیشه تنها هستم.»
شاید همین تفاوتها باعث شده که از فوتبال متنفر باشد و فقط نتایج فوتبال بانوان و فوتسالیستهای دختر ایران را دنبال کند. ندا متولد ۱۳۶۵ است و هنوز میتواند یک المپیک دیگر را هم تجربه کند. برای خودش رسیدن به مراحل بالاتر در المپیک ریو، آرزویی است که شاید بهسادگی دستیافتنی نباشد اما شاید دختر تنهای ایران آرزوهایی در سر دارد که فعلاً زمان شفاهی کردن و گفتن آن ها نیست.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر