استان وایر- «محمد ابراهیم مهرجو» را تا همین دیروز خیلیها نمیشناختند اما امروز مردم لقب خوش شانسترین فرد سال را به او داده اند؛ همان مسافری که سوار هواپیمای پرواز تهران – طبس نشد.
همشهر نوشته است با این که چند روز از این اتفاق تلخ گذشته اما این مرد 35 ساله هنوز در شوک این حادثه است. می گوید:«از صبح به خانه همکارانم که در این پرواز آن ها را از دست دادهام رفته ام و هنوز در شوک هستم.»
مهندس صنایع است و 10سالی میشود که در «گروه سرمایهگذاری صنایع و معادن فلات ایرانیان» مشغول به کار است:«من و سه همکارم در چندین پروژه در شهرستان طبس کار میکردیم و زیاد طبس میرفتیم. معمولا یک هفته درمیان و درنهایت ماهی یکبار راهی طبس میشدیم و به تناسب کاری که داشتیم آن جا میماندیم. از هفته پیش هماهنگ شد تا برای شرکت در جلسهای با پیمان کار نصب پروژه "کک طبس" به این شهر برویم. ما چهار نفر برای 9صبح یک شنبه 19مرداد بلیت تهیه کردیم و قرار شد که با یک پرواز همه با هم برویم و من چون عضو اصلی کمیسیون بودم، باید حتما در این جلسه حاضر میشدم. قرار بود ما سه روز در شهرستان طبس بمانیم و روز سهشنبه 21مرداد به تهران برگردیم که همه برنامهها بههم ریخت. شب قبل از مناقصه پاکت مناقصه ها که از سوی پیمان کاران فرستاده شده بود، بهدست ما رسید و ما را متعجب کرد.»
پاکت مناقصه سرنوشت او را عوض کرد و در مسیری قرار داد که خودش آن را معجزه می نامد. به محض رسیدن پاکت، از مهندس جوان خواسته شد که مسافرتش را کنسل کند و در تهران بماند.
مهرجو میگوید: «همکارم با من تماس گرفت و گفت شما فردا به شهرستان طبس نیا و در تهران بمان تا به شرکتکنندگان در مناقصه امتیاز فنی بدهی. برای من خیلی عجیب بود که مهندس از من این تقاضا را کرد چون کمیسیون مناقصه حدود پنج عضو داشت و حضور من در این مناقصه آن چنان ضروری نبود و بدون من هم برنامهها انجام میشد. خیلی تعجب کردم اما از طرفی ته دلم خوشحال بودم چرا که دخترم تازه به دنیا آمده است و با کنسل شدن این برنامه میتوانستم بیش تر کنار دخترم بمانم. دخترم 7ماهه است و واقعا من برای دیدنش بیقرار هستم و این مساله هر چند تعجبآور بود اما مرا خوشحالکرد.»
اضافه می کند: «طبق قرار، سه همکارم ساعت هفت صبح روز یک شنبه راهی فرودگاه شدند تا به شهرستان طبس بروند. من هم به جای فرودگاه، راهی شرکت شدم که با فرودگاه فاصله چندان دوری نداشت. اما چند دقیقه بعد از طریق دوستانم باخبر شدم که هواپیما سقوط کرده است. با عجله خودم را به فرودگاه رساندم. وقتی وارد فرودگاه شدم و فهمیدم که هواپیمایی که قرار بوده سوار آن شوم با زمین برخورد کرده است، لیست پرواز را دیدم. در لیست پرواز اسم 40مسافر خط خورده بود و من تنها مسافری بودم که سوار هواپیمای 140 نشده بودم.»
تنها همسر مهندس جوان می دانست مهندس مسافرتش را کنسل کرده است. همه افراد خانواده، دوستان و آشنایان تصور میکردند که مهرجو سوار هواپیما شده و حادثهای دلخراش برای او رخ داده است: «پس از حادثه، تماسها شروع شد. دوستان و آشنایان که گمان میکردند در این پرواز باشم با تلفن همراهم تماس میگرفتند و وقتی صدایم را میشنیدند، تعجب میکردند که من زنده هستم و با آن ها حرف میزنم. زمانی که مادرم از ماجرای سقوط هواپیما باخبر شده بود، با من تماس گرفت، وقتی صدایم را شنید هیچ نگفت جز گریه.»
مهرجو مدام به این فکر می کند که چرا همکارش از او خواست تا در این سفر آن ها را همراهی نکند: «در یکی از سایتها اسم خودم را در لیست قربانیان این حادثه دیدم. اسم من چهارمین نفر در لیست بود. من هم میتوانستم یکی از آن ها باشم، یکی از آن 39نفر. اما خدا به من عمری دوباره داد. وقتی این اتفاق افتاد، پی گیر ماجرا شدم و تمامی عکسها و فیلمهایی را که از این حادثه گرفته شده بود، دیدم. حس این که میتوانستم در آن پرواز باشم خیلی تلخ است. شاید خداوند به دختر و همسر و مادرم رحم کرد که من آن روز سوار هواپیما نشدم و مسافرتم کنسل شد.»
مرد جوان ادامه میدهد: «از دست دادن همکارهایم شوک بزرگی برای من بود. من با آن ها 10سال کار کردم و برایم از همکار نزدیکتر بودند. نمیتوانم بگویم خوشحالم یا ناراحت. خوشحالم چون زنده هستم و خداوند به من فرصتی دوباره داده است اما ناراحتم چون همکاران و دوستان عزیزی را از دست دادهام. از زمانی که این اتفاق افتاده، نگاهم به دنیا عوض شده است. دنیا و مسایل آن بیارزش است و عمر آدمی و لحظههای آن غیرقابل بازگشت و دستنیافتنی هستند.»
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر