نیمکت تیم ملی در جام 98 به تمام معنا داغ بود. تلویزیون ایران تصاویر رقص و شادی تماشاگران ایرانی، خصوصا اعضای سازمان مجاهدین خلق را سانسور کرد، ولی در عوض چهرهای ناشناس روی نیمکت ایران سوژه حاشیهپردازان شد: مردی ریشو با کتشلوار و یقه آخوندی! در سال 2006 هم ایرانیها در آلمان داستان های حاشیه ای زیادی درست کردند؛ از ماجرای لزبینهای آلمانی در مراسم مذهبی گرفته تا بادهنوشی با مکزیکیها. اما خیلی از این داستان ها در روزنامه ها و رسانه های ایران بازتاب داده نمی شوند.
در این میان، روزنامه نگارها داغترین قصهها را دارند، قصههایی که به خاطر محدودیت ها، مجال نوشتن یا گفتنشان را نداشتهاند و شاید هیچوقت جایی ثبت نشوند. یک روزنامهنگار اجتماعی پیشکسوت ایرانی میگوید: «همیشه همینطور بوده. مثلا نکتههایی که شما در حاشیه یک مصاحبه میشنوید، از اصل گفتگو مهمتر و جذابتر است. ولی شما به دلیل خطوط قرمز یا قولی که به مصاحبهشونده دادهاید، نمیتوانید این نکتهها را منتشر کنید. خبرنگاران بعد از هر مصاحبه یا تهیه گزارش، نکتههای جذاب بسیاری را برای یکدیگر تعریف میکنند، ولی معمولا چیزی که در تحریریهها شنیده میشود، هرگز به صفحات روزنامه نمیرسد.»
مردی که با خانم گوگوش هم راه میآمد!
میگفتند «حسین فرکی» سپاهی است، اطلاعاتی است، آنتن است! حدود یک دهه و با هر سرمربی که میآمد (خارجی یا داخلی، فرقی نداشت) باز او در کادر فنی تیم ملی بود. هیچکس قابلیتهای فنی این ملیپوش سابق که در اولین جام جهانی ایران (1978) هم حضور داشته، را باور نکرد. حتی حالا که او با فولاد خوزستان قهرمان لیگ ایران شده هم هنوز در حافظه خیلی از فوتبالدوستان، فرکی یک مهره تحمیلی به تیم ملی است. اگر فرکی آنتن تیم بود، پس آن مرد ریشو و یقه گرد چهکاره بود؟
او در سیاسیترین بازی تاریخ فوتبال و تنها در همان یک بازی، روی نیمکت ایران نشست. «بهزاد کتیرایی» رئیس حراست سازمان تربیت بدنی و مسئول همراهی تیم ملی در فرانسه بود. او میگوید آن روز دلش نمیخواسته به چشم بیاید، ولی چاره دیگری نبوده: «ضدانقلابها فعالیت وحشتناکی داشتند. به شکل سازماندهی شده و پرتعداد آمده بودند و شعار میدادند. ولی خوشبختانه ما موفق شدیم بچههای تیم ملی را از آنها دور نگه داریم و آن بازی پرتنش را به سلامت به پایان ببریم.»
کتیرایی که پستهای بسیاری در حول و حوش ورزش داشته، بعدها تلاش کرد تا وارد متن ورزش شود و در مقاطعی حتی به ریاست فدراسیونهای ووشو و کاراته هم رسید. با این حال پست حراست را متفاوت میداند: «من به نظارت نامحسوس معتقدم. اصلا هم سختگیر نیستم. مثلا زمانی که در حراست مجموعه ورزشی انقلاب بودم، یک روز تلفن کردند و گفتند در استخر بانوان، خانم گوگوش دارد میخواند و یک گروه از خانمها دورش جمع شدند و دارند دست میزنند. گفتم: خب بزنند، مگر چه میشود؟!»
ماجرای خلعتبری ما و خلعتبری آنها!
رئیس اسبق حراست تربیت بدنی ایران شایعات مربوط به نقش این نهاد در خط خوردن «محمدرضا خلعتبری» را هم رد میکند. میگفتند دلیل این اتفاق جنجالی، انتشار عکس دو نفره او با همنامش «هومن خلعتبری»، داور مسابقه خوانندگی آکادمی گوگوش است. بهزاد کتیرایی میگوید: «این شایعه به هیچوجه واقعیت ندارد، چون کی روش، مربی توصیه پذیری نیست. شاید اگر مربی ایرانی بود میشد این شایعه را قبول کرد، ولی به کی روش نمیشود چیزی را تحمیل کرد.» جالب است که آقای کتیرایی به صراحت می گوید که اگر مربی تیم ملی ایرانی بود، شاید خیلی ماجراهای دیگر هم اتفاق میافتاد. او ادامه میدهد: «نوع نگاه دوستان بنده در حراست فرق دارد و در مورد چنین چیزهایی به فدراسیون تذکر نمیدهند. مطمئن باشید اگر بنا به تذکر دادن بود، اشکان دژاگه باید لباس آستین بلند میپوشید! در کل چون آن آقایی که در اتریش زندگی میکند این عکس را منتشر کرده، پس مقصر اصلی، خلعتبریِ آنها است و نه خلعتبریِ ما!»
روزی که سر بوقچی سیاه بخیه خورد
در جام جهانی 2006، فوتبال ایران یک ناامیدی بزرگ را تجربه کرد. دعوا و باندبازی، نتایج بد، بازی ضعیف! نزول فوتبال ما و کاهش علاقه عمومی به این بازی پرهیجان از همان تورنمنت شروع شد. خارج از زمین بازی، حاشیه بیداد میکرد. فروش بلیت بازیها توسط گروهی از عوامل و نزدیکان فدراسیون که به آلمان برده شده بودند، از بدترین ماجراهای آن جام است.
بلیتها در بازار سیاه فروخته و خرج عیاشی این گروه شدند. «بستههای مشوقین تیم ملی» شامل شال و پیراهن و پرچم ایران که قرار بود به صورت رایگان میان تماشاگران ایرانی توزیع شوند، به مردم فروخته شدند. یکی از فعالترین نفرات این بازار، «علی سیاه»، بوقچی تیمی از پایتخت بود. عاقبت هم دعوای عجیبی میان او و یک مرد ایرانی درگرفت. ماجرا به این صورت بود که علی سیاه به دو دختربچه مقیم خارج قول میدهد پرچم و پیراهن تیم ملی را به آنها بدهد. بعد آنها را دنبال خودش به یک کافه خلوت می کشاند و شروع به دستمالی آنها میکند. پدر دخترها سر میرسد و از پشت، یک بطری مشروب را توی سر علی سیاه خرد میکند و دعوای تندی در می گیرد.
بوقچیها و لیدرها که همیشه در تمام سفرهای تیمهای ملی و باشگاهی با تیم برده میشوند، معمولا یک پای ثابت حاشیهها هستند. آن شب ماجرا با چند بخیه و ریشسفیدی مسئولان فدراسیون حل شد ولی به گفته خبرنگاران ورزشی، مرد اول فدراسیون فوتبال ایران از همه شاهدان قول گرفت که: «این قضیه رو همینجا چال کنید. نبینم فردا توی روزنامههاتون بنویسید و آبروی ما را ببرید!»
لزبینها پای منبر حاجآقا
اما گویا بامزهترین ماجرای آن جام، مقابل چشم بعضی از بچههای تیم ملی رقم خورد. این یک خبرنگار ورزشی که با چشمهای خودش این اتفاق را دیده، تعریف میکند: «برنامههای حاشیهای زیادی در جام جهانی برگزار میشود. کشورهای حاضر در مسابقات برای معرفی فرهنگ و ملتشان، مثلا کنسرت یا نمایشگاههای متنوع و شادی دارند. از ایران هم چند خواننده مثل مجید اخشابی و سراج را آورده بودند که کسی رغبت نمیکرد برود و برنامهشان را ببیند. برای حجت الاسلام محمد علیپور، دبیر کمیته اخلاق فدراسیون فوتبال، هم در یک محوطه باز چادر زده بودند و او دعای کمیل میخواند.» این شاهد عینی با هیجان ادامه میدهد: «محل عمومی بود و هرکسی میتوانست وارد چادر بشود. یکدفعه دوتا دختر لزبین آمدند و همان ردیف جلو نشستند. فکر میکنم آلمانی بودند و به دماغ و لبشان حلقه آویزان کرده بودند! آقای علیپور به روی خودش نیاورد و دعا خواندنش را ادامه داد. کمی که گذشت دخترها حوصلهشان از برنامه حاج آقا سر رفت، رفتند توی کار هم! شروع کردند به لب و لوچه گرفتن. چشمهای همه گرد شده بود و بچهها داشتند از خنده میترکیدند.»
آقای عشق خمینی در ریو
آیا تکیلا خوردن مکزیکیها را دیدهاید؟ تکیلا خوردن مکزیکیها در حالی که یک ایرانی را دوره کردهاند و بطری را توی حلقش خالی میکنند را چطور؟! این اتفاق بعد از باخت ایران به تیم مکزیک و روی سن فستیوال مکزیکیها در مجاورت استادیوم رخ داده است. اصرار نکنید؛ اسم آن ایرانی خوشبخت را نمیگوییم، چون از همکاران روزنامه نگار ماست!
کارشناس ها
اگر از صدا و سیمای ایران اخبار بازیها را دنبال میکنید، میدانید که شبکه دو هم یک برنامه ویژه جام جهانی دارد. گروه سازنده این برنامه در جام قبلی مثلا یک آس رو کردند و «جرزینیو» بازیکن سالهای دور برزیل را برای تحلیل بازیها به ایران آوردند. البته جرزینیوی پیر هر وقت در تلویزیون ظاهر میشد، فقط از کسانی که بانی سفرش شده بودند تشکر میکرد.
وبلاگ «امجدیه 1900» در اینباره نوشت: «در ابتدا عنوان شد که به دلیل انتقاد مردم از کارشناسیهای ضعیف برنامههای جام جهانی، جرزینیو را دعوت کردهایم. اما در عمل دیدیم که او حتی ترکیب برزیل را هم به طور کامل نمیشناسد!» پیدا کردن جرزینیو بسیار اتفاقی و با کمک بچههای ایرانی شهر ریو بود، ولی این بدعتی شد تا بعدها پای ستارههای دیگری هم به برنامههای تلویزیونی ایران باز شود؛ ماتئوس، کاپیتان سابق آلمان و دونگا کاپیتان سابق برزیل به تهران آمدند و گفته میشود قرار است ستارههای دیگری هم در ازای چند صد دلاری با برنامههای ایرانی مصاحبه داشته باشند.
«ورزش از نگاه دو» در اولین برنامه از ریو، دوباره با جرزینیو مصاحبه کرد. مجری برنامه از یک ایرانی مقیم برزیل تشکر مفصلی کرد و گفت او هماهنگ کننده برنامه آنها است. آقای «جیم» که معروف است همیشه تیشرتهایی با تصویر آیتالله خمینی یا آرم «الله» پرچم جمهوری اسلامی میپوشد، این روزها حسابی فعال است و همهکاره تیم اعزامی صدا و سیمای ایران به حساب میآید. ولی ظاهرا این شخص سابقه بدی در میان فوتسالیستها دارد. یکی از بازیکنان بسیار معروف تیم فوتبالسالنی ایران درباره او میگوید: «این آقا را سفارت ایران در برزیل به ما معرفی کرد. دائم دور و بر تیم بود ولی ما از حمید خان درخشان آمارش را گرفته بودیم و میدانستیم که او فرشهای حمید خان را دزدیده است. حواسمان بود که کلاهمان را برندارد!»
جدای از اینها، هر روز خبرهای تازهای از برزیل و حوالی اردوی تیم ملی در جام جهانی میرسد. کمی صبر کنید، بدون شک حاشیههای این دوره هم داغ و شنیدنی خواهند بود.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر