«اکنون خیلی شفاف میگویم که من خود را شاگرد مکتب ناصر حجازی میدانم و از کارکردن با افرادی که برای رسیدن به هدفشان ارزشهای اخلاقی را به بازی میگیرند پرهیز میکنم. خواهش میکنم که با مردم روراست باشید و صادقانه صحبت کنید. من حاضر نیستم به خاطر زیر پا گذاشتن اصول، در هر شرایطی با آقایان کار کنم.» این جملههای فرهاد مجیدی چندماه پس از درگذشت ناصر حجازی در سال ۱۳۹۰ آغازی بر یک عنوان بود: مکتب حجازی. در سرزمینی که مکتب و مکتبیبودن، باری ورای جاهای دیگر جهان با خود دارد و رسوم مرید و مرادی، آیینهای شرقی و اتصال به یک مکتب فکری، چیزی نیست که بتوان راحت با آن شوخی کرد. مجیدی سنگبنای چیزی را گذاشت که خیلی زود دامن خودش را هم گرفت، و البته به نوعی نماد اعتراض به جریان ناپاک فوتبال هم تبدیل شد؛ همانی که خود حجازی در آخرین ماههای حیاتش در برنامهی «۹۰» بابت تذکر دربارهاش حرف عادل فردوسیپور را قطع کرد و به او گفت: «میگن فوتبال ما ناپاکه... ما باید ببینیم جاهای دیگهمون پاک هست که راجع به فوتبال ناپاک صحبت میکنیم یا نه؟ این بحث خیلی مهمه...»
مکتب حجازی چیست؟
آنچه مسلم است، تا روزی که حجازی زنده بود، چنین ترکیب و مسلکی به گفتار عامهی فوتبالدوستان راه پیدا نکرده بود. وقتی هنوز چندماه از طرح موضوع توسط مجیدی نگذشته، خود او حاضر شد با «آقایان» مورداشارهاش کار کند، پایههای فکری «مکتب حجازی» که گروهی از طرفداران «فوتبال پاک» مدافعش بودند سستتر هم شد؛ چنانکه سایت پرمخاطب «گل» همان روزهای پس از بازگشت مجیدی به استقلال دربارهاش تیتر زد «دربارهی یک مفهوم انتزاعی؛ مکتب حجازی...» و نوشت: «و البته یک سوال مهم. مکتب حجازی چیزی است که در این یکی دو روز بارها از آن شنیدهایم. چیزی که نمیدانیم وجود خارجی دارد یا فقط یک مفهوم انتزاعی است. دوستانی که در این زمینه رای مثبت دارند میتوانند درباره چیستی این مکتب بنویسند. آیا این مکتب واقعا وجود دارد؟»
خانوادهی حجازی خودشان از جمله کسانی بودند که به این بحث دامن زدند و آن را تأیید کردند. آتیلا حجازی پیش از رسیدن نخستین سالمرگ پدر دربارهی مکتب حجازی چنین میگوید: «مکتب حجازی همان رعایت اصول، صراحت در کلام و صداقت در رفتار است. مکتب حجازی، فوتبالی نیست بلکه مکتب زندگی شرافتمندانه است. منش حجازی همان منطق، ادب و صداقت است.» دامادش سعید رمضانی میگوید «من قصد ندارم جواب کسی را بدهم چون آدمهای بیسواد معنی مکتب را نمیفهمند... مکتب حجازی مکتبی است بر پایهی شرافت»؛ و کسی مثل علی فتحاللهزاده هم دایرهی این مکتب را چنان باز میداند که میگوید «قلعهنویی از مکتب حجازی است و اگر زندهیاد حجازی در بین ما بود قطعا بهعنوان مدیرفنی روی نیمکت استقلال در کنار قلعهنویی مینشست.»
مردم برداشت دیگری کردند
در این میان هواداران فوتبال و به ویژه منتقدان عملکرد مربیانی که در این سالها به زد و بندهای پشت پرده و درآوردن نتیجهی بازی در جایی بیرون از زمین بازی شهره بودند، از این عنوان «مکتب حجازی» برای رودرروشدن با جریان بهقول خودشان فاسد فوتبال بهره بردند. جریانی که از روز مرگ حجازی آغاز شد و تیتر معروف روزنامهی گل «عقاب از شهر کلاغها پر زد» (با اشاره به شعر معروف «غم قفس به کنار... آنچه عقاب را پیر میکند پرواز زاغهای بیسروپاست») شروعکنندهی ماجرا بود. در طول یک سال بعد و با توجه به وجه دیگر شخصیت حجازی که او را بهعنوان «نماد اعتراض» هم معرفی میکرد، فریادزدن نام حجازی در ورزشگاهها درخواست تماشاگران برای «برگزاری فوتبال پاک» تلقی شد. تکهپرانیهای فوتبالیستهای یاغی و رفته از تیمهای مطرح هم با استناد به حجازی، امری روتین شد. مثالش حرفهای مدافع سالهای طولانی استقلال یعنی پیروز قربانی که وقتی به راهآهن رفت گفت «ناصر حجازی را خدا رحمت کند. چیزی که از او یاد گرفتم این بود که پشت سر کسی صحبت نکنم. حجازی هیچ وقت با کسی رابطه خاصی نداشت. این نبود که تا کسی کم بیاورد بگوید برای فلان مکتب هستم. همیشه دنبال فوتبال ساده بودم تا مردم لذت ببرند.»
پایههای «مکتب» زود سست شد
چندماه پس از طرح «مکتب حجازی» فرهاد مجیدی به استقلال بازگشت تا با امیر قلعهنویی کار کند. شبی که او به دفتر خیابان لارستان رفت تا با علی فتحاللهزاده حرف بزند به جز خبرنگارانی که از ساعتی قبل خودشان را به دفتر باشگاه رسانده بودند، عدهی دیگری هم انتظار مجیدی را میکشیدند. هواداران ناصر حجازی که با دیدن مجیدی به او تاختند و بر سرش فریاد زدند «تو شاگرد مکتب حجازی بودی؟ حجازی چنین شاگردانی نداشت...» و او را تا روزها بعد بر سر تمرینها و هنگام مسابقات هم رها نکردند.
همان روزها بود که امیر قلعهنویی، گناهکار اعظم «مکتب حجازی» ضربه کاریاش را بر این عنوان زد و گفت «ما در باشگاهمان یک مکتب بیشتر نداریم. آن هم مکتب استقلال است و فرهاد هم جزو این مکتب است.» این شاید در جواب پسر حجازی بود که همان روزهای اول گفته بود «مجیدی نماینده مکتب ناصر حجازی در استقلال بوده. ناصر حجازی و همه طرفدارانش خواهان سربلندی استقلال هستند. هواداران واقعی بدانند که طرفداران حجازی اهل فحاشی، چاقوکشی و قداره کشی نیستند و عربده کشی و تخریب چهرههای محبوب در میان آنها جایی ندارد. طرفداران حجازی اگر به موضوعی اعتراض داشته باشند در فضایی بسیار آرام و به دور از حاشیه و با منطق بیان میکنند.»
فرهاد مجیدی بعدها دیگر چندان روی گفتههایش مانور نداد و تنها در نامهی خداحافظیاش از حجازی هم در کنار خیلیهای دیگر نام برد، فوتبال پاک پس از غائلهای که علی دایی بر سر داوری محسن قهرمانی به راه انداخت وکیل مدافع تازهای پیدا کرد و «مکتب حجازی» هم بالاخره منتقدانی پیدا کرد که میگفتند این حرفها دکانیست که گروهی برای بالاکشیدن خود از نردبان حجازی ساختهاند. مثالش یادداشتی که در روزنامهی قانون به قلم رسول بهروش چاپ شد و شاید تندوتیزترین نوشتهایست که در این مدت به اعتراض دربارهی این موضوع نوشته شده: «در این مدت به اندازهای از نام مرحوم حجازی استفادهی ابزاری شده و چنان در توصیف کمالات و فضایل اخلاقی او مبالغه و زیادهروی به عمل آمده است که بخشی از جامعهی هواداران فوتبال ایران، در آستانهی پس زدن خاطرهی زیبای او ایستادهاند. در طول این مدت، بارها بازماندگان و اطرافیان حجازی به نیابت از وی در مورد مسائل روز فتوا دادهاند و به قضاوت نشستهاند؛ یکی را از قول او تایید کردهاند و بر سینه یکی دست رد کوفتهاند. داستان البته به همینجا ختم نشد و ناصرخان بعد از مرگش حتی «مکتب» هم پیدا کرد.»
تیر خلاص
برای پیداکردن زنندهی «تیر خلاص» به ماجرای مکتب اما، چه کسی بهتر از خود آتیلا حجازی که نخستین تاییدکنندهی همهی این داستان بود؛ وقتی حرفهای یک سال قبل خودش را به راحتی زیر پا گذاشت و در پاسخ به این سوال که اگر پدرش در قید حیات بود بازهم فرهاد مجیدی در تیم قلعهنویی بازی میکرد؟ به خبرنگاران گفت: «حتما این کار را میکرد. همه فقط به فکر خودشان هستند و ماجرای مکتب ناصر حجازی هم فیلم و داستانبافی بود.»
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر