«آدولف هیتلر»، رهبر حزب نازی که بود؟ چطور قدرت گرفت و چگونه یهودیستیزی او منجر به فاجعه هولوکاست و از میان رفتن شش میلیون یهودی و صدها هزار رومایی (کولی)، همجنسگرا، اسلاو، سوسیالیست، کمونیست، افراد معلول و میلیونها فرد بیگناه دیگر شد؟ عقاید و رفتارهای او چه شباهتهایی با دیگر دیکتاتورهایی که هولوکاست را افسانه میخوانند، دارد؟ «ایرانوایر» در بخش دیگری از پروژه سرداری که با همکاری موزه هولوکاست آمریکا منتشر میشود، به زندگی، افکار، عقاید و آنچه هیتلر بر سر یهودیان آورده پرداخته است.
***
پایان حکومت پارلمانی
صدراعظم «هاینریش برونینگ»، رهبر حزب مرکزی کاتولیک و حزب بهاصطلاح خواهرخوانده آن، یعنی حزب خلق باواریا که تقریبا ۱۵ درصد آراء را به خود اختصاص داده بود، به دنبال تشکیل ائتلافی با قابلیت تصویب قوانین در «رایشستاگ» (پارلمان) بودند؛ ائتلافی همراه با نمایندگان احزاب منشعب (۱۲٪ آراء)، از جمله شرکای سابق آقای برونینگ در ائتلاف و همچنین حزب ملیگرای محافظهکار خلق آلمان (۷٪ آراء). تعداد اعضای تشکیلدهنده دولت با برگزاری هر انتخابات محلی و ملی طی سالهای ۱۹۳۱ و ۱۹۳۲ کاهش مییافت. در طول دوران زعامت صدراعظم «فرانتس فون پاپن» (ژوئن تا اکتبر ۱۹۳۲) و همچنین ژنرال «کورت فون اشلایشر» (از اکتبر ۱۹۳۲ تا ژانویه ۱۹۳۳)، کمتر از ۱۰درصد از رایدهندگان از دولت حمایت میکردند. عواملی همچون ضعف انتخاباتی، امتناع از همکاری با سوسیال-دموکراتها و البته توهم در مورد اینکه میتوان نازیها را رام کرد، باعث گردید تا برونینگ، فون پاپن و فون اشلایشر با فرمانهای اضطراری ریاستجمهوری حکومت کنند و عملا به سنت دولت پارلمانی (یعنی دولتی که با رای و رضایت پارلمان عمل میکند) خاتمه دهند.
رشد حزب نازی و تشکیلات آن
انتخاباتهای پیاپی طی سالهای ۱۹۳۰ تا ۱۹۳۳، باعث افزایش عضویت در حزب کارگران ناسیونال-سوسیالیست آلمان گردید؛ تعداد اعضای این حزب در سپتامبر ۱۹۳۰ به ۱۲۹.۵۶۳ و در تابستان ۱۹۳۲ به ۴۵۰هزار نفر رسید. اسآ نیز که در ژانویه ۱۹۳۱ کمتر از ۷۷هزار نفر عضو داشت، تعداد اعضای خود را تا پایان سال ۱۹۳۱ به ۲۶۰هزار نفر و در سال ۱۹۳۲ به بیش از ۴۰۰هزار نفر افزایش داد. هنگامی که «هاینریش هیملر» در ژانویه ۱۹۲۹ فرماندهی نیروی «اساس رایشسفورر» را بر عهده گرفت، تعداد آن کمتر از ۳۰۰ نفر بود، اما چهار سال بعد شمار اعضای اساس به ۵۲هزار نفر افزایش یافت. افزایش وابستگی احزاب سیاسی به تشکلهای شبهنظامی برای محافظت از رهبران و رویدادهای خود در کارزارهای انتخاباتی، باعث خشونتهای خیابانی و تلفات ناشی از آن گردید. استراتژی نازیها نیز به خشونتهایی منجر شد که مرعوب شدن رقبای سیاسی را در پی داشت. در این شرایط هیتلر نیز با اظهار بیاطلاعی، مدعی بود که به دنبال کسب قدرت از طرق قانونی است و خشونتها نیز یا از سوی مخالفان نازیهاست و یا شرایط بحرانی ذاتی در ضعف و فساد دموکراسی وایمار موجب آن شده است. اگرچه خشونتها اغلب با تحریکهای تشکیلات نازی برانگیخته میشد، اما شبهنظامیان، کمونیستها، سوسیال-دموکراتها و ناسیونالیستهای آلمان نیز پاسخی مشابه به آن میدادند.
جذبه شخصی هیتلر و شیوههای مدرن انتخاباتی
هیچکدام از رهبران احزاب سیاسی مختلف توانایی رقابت با کاریزما و جذبه شخصی هیتلر در خطابه برای انبوه مردم، گروههای کوچک و افراد و اشخاص حقیقی را نداشتند و البته هیچکدام از احزاب نیز جذابیت نازیها و شیوههای مدرن انتخاباتی آنان را نداشتند. شیوههایی از قبیل:
نظرسنجی از بازار برای شناسایی بیمها و امیدهای رایدهندگان بالقوه و استفاده از این بیموامیدها در سخنرانیهای مهم
حملونقل هوایی برای جابهجایی سریع هیتلر و دیگر سخنرانان نازی در سراسر کشور در طول انتخابات
تجمعات عظیم و با دقت برنامهریزیشده در سراسر کشور، برای رساندن پیام به فراتر از مرزهایی سنتی؛ همچون طبقه، تحصیلات، منطقه، درآمد، دین، سن و جنسیت
هیتلر علاوه بر دو انتخابات سراسری پارلمان در ماههای ژوئیه و نوامبر ۱۹۳۲، در آوریل ۱۹۳۲ نیز در برابر سپهبد «پاول فون هیندنبرگ»، رییسجمهور وقت، برای انتخابات ریاستجمهوری رقابت کرد. او با وجود شکست خوردن در این انتخابات، توانست ۳۶.۸ درصد آراء را به خود اختصاص دهد.
حکمرانی بر اساس فرمانهای اضطراری
توطئههای حلقه داخلی مشاوران رییسجمهور هیندنبرگ و همچنین ناکامی در حکمرانی در شرایط تشدید رکود اقتصادی، باعث سرنگونی دولت برونینگ در ۳۰مه۱۹۳۲ شد. هیندنبرگ دو روز بعد، «فرانتس فون پاپن» را به عنوان صدراعظم منصوب کرد. فون پاپن سیاستمداری از حزب مرکزی کاتولیک بود که از آن حزب زده شده بود و روابط نزدیکی با حزب ناسیونالیست خلق آلمان داشت. او از هیتلر وعده گرفت که در ازای لغو ممنوعیت اخیر بر «اسآ» و «اساس» دولتش را تحمل کند. فون پاپن حتی در عین ابراز تاسف، از تسریع خشونتهای خیابانی در روز ۲۰ ژوئیه جهت سرنگونی دولت دموکراتیک ایالت پروس با فرمان اضطراری استفاده کرده و دولتی غیرمنتخب را جایگزین آن كرد. این کار تبدیل به الگویی برای هیتلر شد؛ هشت ماه بعد، او برای از بین بردن خودمختاری دولتهای ایالتی در كشور از همین روش استفاده كرد.
هیتلر و انتخابات ۳۱ژوئیه۱۹۳۲
هیتلر توانست بر آن دسته از مسائل شخصی، سیاسی و حقوقی فائق آید که رهبری او را در حزب نازی و موجودیت وی به عنوان رهبر آلمان را در سالهای ۱۹۳۰-۱۹۳۲ تهدید میکرد. وزارت داخله ایالت «براونشوایگ» که از بهار ۱۹۳۱ در اختیار نازیها بود، در روز ۲۵فوریه۱۹۳۲ هیتلر را به عنوان مشاور دولت ایالتی منصوب کرد. این امر به طور خودکار شهروندی آلمانی مورد نیاز برای نامزدی ریاستجمهوری را به هیتلر اعطا میکرد.
هیتلر در آوریل ۱۹۳۱ با یاری «ارنست روم»، فرمانده اسآ، «جوزف گوبلز»، فرمانده حزب در برلین و رییس تبلیغات حزب نازی و نیروهای اساس برلین، از شورش نیروهای «اسآ» در برلین و پروس شرقی تحت فرماندهی «والتر اشتنس»، معاون فرمانده کلِ «اسآ» جان سالم به در برد. او همچنین بر شورشی درون حزب نازی به رهبری «اوتو اشتراسر» نیز غلبه کرد. اشتراسر در دو مورد، یکی پس از سال ۱۹۲۹ و در جستوجوی متحدان بورژوا-محافظهکار و بار دیگر در ۱۹۳۰ در موضوع اهداف و اتحادهای سیاست خارجی نازی با پیشوا مخالفت کرده بود. هیتلر از یک سو با شایعات مداوم درباره تبار یهودی خود سر میکرد و از سوی دیگر با افتضاحی بر بنیان شایعات بیاساس مربوط به آزار جنسی که مرتبط با سرنوشت خواهرزادهاش، «آنگلا رابال»، معروف به «گِلی» بود که در روز ۱۲سپتامبر۱۹۳۱ در خانه هیتلر خودکشی کرده بود.
انتخابات ۳۱ژوئیه۱۹۳۲ یک پیروزی فوقالعاده برای هیتلر به حساب میآمد. حزب نازی ۳۷.۳ درصد آراء را به خود اختصاص داد و به بزرگترین حزب در تاریخ آلمان تبدیل شد. در شرایطی که رکود اقتصادی ناشی از فروپاشی سیستم بانکی آلمان در سال ۱۹۳۱ عمیقتر شده بود، کمونیستها با دور شدن از رایدهندگان سوسیالدموکرات، ۱۴.۳ درصد از آراء را به خود اختصاص دادند و این امر، تشکیل دولت را با رضایت پارلمانی، بدون موافقت با سوسیالیستها یا نازیها عملا از نظر ریاضی غیرممکن میکرد. این نتایج توهم فون پاپن را مبنی بر تشکیل اکثریت حاکم از بین برد، چرا که هیتلر پیشنهاد معاونت صدراعظم را رد کرد و فون هیندنبرگ نیز از انتصاب رهبر نازیها به صدراعظمی امتناع میکرد. در نهایت عواملی همچون ناتوانی در حکومت، روند روزافزون فروپاشی اقتصادی و انزوای سیاسی و رای عدم اعتماد پارلمان (با حمایت نازیها و کمونیستها) در سپتامبر ۱۹۳۲، فون پاپن را به انحلال «رایشستاگ» و برگزاری انتخاباتی تازه در تاریخ ۶ نوامبر مجبور کرد.
هیتلر و انتخابات ۶نوامبر۱۹۳۲
نتایج انتخابات ۶ نوامبر یک شکست سیاسی و مالی برای هیتلر و حزب نازی به شمار میرفت. سهم آراء نازیها به ۳۳.۷ درصد کاهش یافت. اکثر این رایدهندگان پشیمان به کمونیستها (با ۱۶.۹ درصد آراء) و حزب ملی خلق آلمان (با ۸.۳ درصد آراء) رای داده بودند. حتی بدتر از همه اینها، امتناع مداوم هیندنبرگ از انتصاب هیتلر به سمت صدراعظم و ورشکستگی مالی حزب نازی، احساس اجتنابناپذیری قدرت گرفتن هیتلر را که او از سال ۱۹۳۰ به دنبالش بود، از بین برد و نشان داد که حزب نازی ممکن است در میزان آراء کسبشده به نقطه اوج خود رسیده و اشباع شده باشد.
هنگامی که ژنرال سابق «کورت فون اشلایشر» به عنوان یکی از مشاوران هیندنبرگ، طرح تجزیه حزب نازی را مطرح کرد، هیندنبرگ نیز موافقت کرده و فون پاپن را در ۱۷ نوامبر عزل کرد. طرح فون اشلایشر شامل اغوای شاخه چپگرا و کارگری حزب نازی تحت رهبری «گرگور اشتراسر»، رهبر تشکیلات سیاسی حزب و تبدیل آن به یک دولت غیرحزبی «متخصص» با صدارت اعظم خود فون اشلایشر میشد. این قهقرای سیاسی، رهبری نازی را در بحرانی جدی قرار داد؛ تا جایی که هیتلر شخصا طی هفتههای پایانی سال ۱۹۳۲ از خودکشی صحبت کرده بود.
با این حال اما فون پاپن و متحدان ملیگرای آلمانی او در حلقه اطرافیان هیندنبرگ، در عین رنجیدن از توطئههای فون اشلایشر برای جایگزینی او، شکستهای نازیها را فرصتی برای برکناری فون اشلایشر و بازگشت به قدرت با اتکا بر کاهش محبوبیت نازیها میدانستند. فون پاپن اینقدر مطمئن بود که محافظهکاران و ناسیونالیستهای آلمانی میتوانند نازیها را مهار کنند که آماده بود در یک ائتلاف نازی-ناسیونالیستی صدارت اعظم را به هیتلر پیشنهاد دهد.
انتصاب هیتلر به عنوان صدراعظم آلمان
اولین سخنرانی هیتلر پس از انتخاب به صدر اعظمی آلمان
در ژانویه ۱۹۳۳، نمایندگان پاپن و هیتلر بر سر تشکیل دولتی جدید با هیتلر به عنوان صدراعظم، فون پاپن به عنوان معاون صدراعظم و ویلهلم فریک، رهبر نازیها به عنوان وزیر کشور توافق کردند. پستهای باقیمانده کابینه نیز به سیاستمداران حزب ناسیونالیست خلق آلمان و یا «کارشناسان» غیروابسته اختصاص یافت. اگرچه هیندنبرگ با بیحوصلگی از این راه حل استقبال کرد، اما استدلال فون پاپن مبنی بر اینکه آلمان دیگر از گزینههای جایگزین خالی شده، او را وادار کرد تا در ۳۰ژانویه۱۹۳۳، هیتلر را به عنوان صدراعظم منصوب و جنازه دموکراسی پارلمانی را به طور رسمی دفن کند؛ جنازهای که روح و جوهر آن به واقع ۳۰ ماه پیشتر مرده بود.
این ترجمه بخشی از «پروژه سرداری: ایران و هولوکاست» است، پروژه مشترک ایران وایر و موزه یادبود هولوکاست ایالات متحده آمریکا. برای دریافت محتوای آموزشی موزه درباره هولوکاست، لطفاً به دائرة المعارف هولوکاست مراجعه کنید.
مطالب مرتبط:
آدولف هیتلر که بود و چطور به قدرت رسید؟
هیتلر چگونه هنرمندی ناموفق، سرباز و سیاستمدار شد؟
هیتلر، پس از جنگ جهانی اول: سربازی که می خواست رهبر باشد
هیتلر چگونه در نبرد علیه دموکراسی از قانون استفاده کرد؟
مروری بر وقایع مهم زندگی و دوران آدولف هیتلر
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر