«آدولف هیتلر»، رهبر حزب نازی که بود؟ چطور قدرت گرفت و چگونه یهودیستیزی او منجر به فاجعه هولوکاست و از میان رفتن شش میلیون یهودی و صدها هزار رومایی (کولی)، همجنسگرا، اسلاو، سوسیالیست، کمونیست، افراد معلول و میلیونها فرد بیگناه دیگر شد؟ عقاید و رفتارهای او چه شباهتهایی با دیگر دیکتاتورهایی که هولوکاست را افسانه میخوانند، دارد؟ «ایرانوایر» در بخش دیگری از پروژه سرداری که با همکاری موزه هولوکاست آمریکا منتشر میشود، به زندگی، افکار، عقاید و آنچه هیتلر بر سر یهودیان آورده پرداخته است.
***
آدولف هیتلر از سال ۱۹۲۱، رهبر بلامنازع حزب «کارگران ناسیونالسوسیالیست آلمان»، معروف به حزب نازی بود. او در سال ۱۹۲۳ به خاطر تلاش برای سرنگونی دولت آلمان دستگیر و زندانی شد. محاکمه او شهرت و البته پیروان فراوانی برای او به ارمغان آورد. هیتلر بعدا دوباره به زندان افتاد و این بار عقاید سیاسی خود را، با دیکته کردن جملات در زندان، در کتابی با عنوان «نبرد من» جمع آورد. اهداف ایدئولوژیک هیتلر شامل این موارد بود:
گسترش سرزمین، تقویت کشور با نژاد خالص، حذف و نابودی یهودیان اروپا و دیگر کسانی که او دشمن آلمان میانگاشت.
واقعیتهای کلیدی:
۱) هیتلر پس از آزادی از زندان در سال ۱۹۲۴، به جای تلاشهای خشونتآمیز برای سرنگونی دولت، به کسب قدرت سیاسی از طریق راههای قانونی همچون انتخابات روی آورد.
۲) تکنیکهای مدرن پروپاگاندا، از جمله تصاویر با صلابت و پیامهای ساده کمک کرد تا هیتلر که زاده اتریش بود، از یک افراطی نه چندان معروف، به کاندیدای اصلی در انتخابات ۱۹۳۲ آلمان تبدیل شود.
۳) یک تصور غلط رایج این است که به قدرت رسیدن هیتلر از طریق کسب آراء و پیروزی در انتخابات بود. اما در واقع، رییسجمهور آلمان «پاول فون هیندنبورگ» در ژانویه ۱۹۳۳ هیتلر را به صدارت اعظم و ریاست دولت منصوب کرد.
سالهای نخستین و جنگ جهانی اول
آدولف هیتلر (تولد: ۱۸۸۹ - مرگ: ۱۹۴۵) در بیستم آوریل ۱۸۸۹ در شهر «برانائو ام این» در شمال اتریش، در نزدیکی مرز آلمان به دنیا آمد. خانواده هیتلر در سال ۱۸۹۸ به شهر لینتز، مرکز ایالت اوبراسترایش (اتریش علیا)، نقل مکان کرد. هیتلر به دنبال کاری در حوزه هنرهای تجسمی بود و با پدرش که میخواست او در خدمات دولتی هابسبورگ کاری پیدا کند، بگومگوی سختی داشت.
هیتلر از فوریه ۱۹۰۸ تا مه ۱۹۱۳ در شهر وین زندگی کرد و سپس عازم شهر مونیخ شد. زندگی هیتلر در مونیخ بیهدف میگذشت؛ او در این دوران از طریق نقاشی آبرنگ و طراحی روزگار میگذراند. تا اینکه جنگ جهانی اول مسیر جدیدی در زندگی او گشود. هیتلر به ارتش پیوست و در طول جنگ دو بار (در ۱۹۱۶ و ۱۹۱۸) مجروح شد و چندین مدال نیز به او اعطا شد.
آدولف هیتلر در جریان حملهای که با استفاده از گاز خردل در اکتبر ۱۹۱۸ روی داد، در نزدیکی ایپر بلژیک مصدوم شد و بخشی از بینایی خود را از دست داد. هیتلر را به یک بیمارستان نظامی در شهر «پازواک» اعزام کردند؛ او در همین بیمارستان و در حال طی کردن دوران نقاهت بود که اخبار روز ۱۱نوامبر۱۹۱۸ و خبر متارکه جنگ را شنید. هیتلر در نوامبر ۱۹۱۸ از بیمارستان مرخص شد و به مونیخ بازگشت.
آدولف هیتلر (ردیف جلو، نفر اول از سمت چپ) در دوران جنگ جهانی اول
هیتلر در سال ۱۹۱۹ به «دفتر اطلاعات اداره نظامی باواریا» پیوست. وظیفه این دفتر جمعآوری اطلاعات مربوط به احزاب سیاسی مدنی و «آموزش سیاسی» ضدکمونیستی برای نیروهای نظامی بود. هیتلر در اوت ۱۹۱۹ و به عنوان مربی دوره، نخستین سخنرانیهای مسموم و یهودستیزانه خود را ایراد کرد. یک ماه بعد، او ایدئولوژی یهودستیزانه و نژادپرستانه خود را بر روی کاغذ آورد و از اخراج یهودیان از آلمان دفاع کرد.
رهبری حزب نازی
هیتلر در اکتبر ۱۹۱۹ به حزبی پیوست که بعدها به حزب نازی تبدیل شد. او در سال ۱۹۲۰ به طراحی و ابداع برنامه سیاسی حزب کمک کرد؛ برنامهای که بر پایه یهودستیزی نژادپرستانه، ملیتگرایی توسعهطلبانه و خصومت علیه مهاجران بنا شده بود. هیتلر در سال ۱۹۲۱ دیگر «پیشوا» (Führer) یا همان رهبر حزب نازی بود. طی دو سال بعد، سیل اعضای جدید به حزب نازی سرازیر شد و شمار اعضای حزب به ۵۵هزار نفر رسید. تعداد چهارهزار تن از شبهنظامیان موسوم به اسآ (نیروی طوفان) نیز از این افراد محافظت میکردند.
دوره حبس و زندان
هیتلر و رهبری حزب نازی با تحریم انتخابات وایمار، به دنبال سرنگونی دولت «باوارایا» بودند که ایالتی در جمهوری وایمار به شمار میرفت. «کودتای آبجوفروشی» در نهم نوامبر ۱۹۲۳ به وقوع پیوست؛ این کودتا در نهایت ناکام ماند و هیتلر و دیگر رهبران شورش، در دادگاهی در مونیخ به اتهام خیانت محاکمه شدند. هیتلر این دادگاه را به عرصهای برای حمله به نظام دموکراسی پارلمانی تبدیل کرد و به ترویج ملیتگرایی و بیگانههراسی پرداخت. به رغم مجرم شناخته شدن هیتلر در این دادگاه، به او حکم سبکی دادند؛ هیتلر در نهایت تنها پس از گذراندن یک سال حبس آزاد شد. او از وقت خود در زندان برای (دیکته کردن متن و) نگارش زندگینامهاش استفاده کرد که با عنوان «نبرد من» در سال ۱۹۲۶ منتشر شد. هیتلر در این کتاب برداشتی از تاریخ انسان ارائه میکند که به صورت آشکارا بر پایه ملیگرایی مبتنی بر نژاد، داروینیسم اجتماعی و یهودستیزی بنا شده است. او همچنین از دیکتاتوری در داخل، توسعهطلبی نظامی و تصرف «فضای زندگی» در شرق (موسوم به سیاست لبنسراوم) دفاع میکند. این فضای زندگی در واقع همان است که آلمانیها به دنبال پاکسازی شرق از بومیان و «نژادِ پست» بودند.
راهبرد سیاسی
هیتلر پس از آزادی از زندان، حزب نازی را بازآرایی و یکپارچه کرد. او با تغییر در راهبرد سیاسی حزب، آن را به مشارکت در سیاستهای انتخاباتی، ارائه برنامههایی با هدف جذب رایدهندگان جدید و بیتفاوتها و همچنین پل زدن و کنار نهادن درگیریهای سنتی در جامعه آلمان تبدیل کرد.
نازیها با استفاده از زبانی که برای بازتاب بیمها و امیدهای رایدهندگان بالقوه ساخته شده بود، کارزار انتخاباتی خود را برای دستیابی به اهداف زیر راهاندازی کردند:
نوسازی توان دفاع ملی
بازگرداندن حاکمیت ملی
نابود کردن کمونیسم
لغو معاهده ورسای
از بین بردن نفوذ سیاسی و فرهنگی خارجیها و یهودیان و همچنین بازگشت از زوال اخلاقی به وجود آمده توسط این نفوذ
ایجاد رونق اقتصادی و تولید شغل
نازیها این راهبرد جدید را ابتدا در انتخابات پارلمانی ۱۹۲۸ به بوته آزمایش گذاشتند، اما به طرزی ناامیدکننده تنها ۲.۶ درصد آراء را به دست آوردند.
با آغاز رکود بزرگ در ۱۹۳۰، تحریکات نازیها تاثیری فزایندهتر در میان آلمانیها گذاشت. دولت ائتلافی اکثریت در ماه مارس سقوط کرد و سه حزب طبقه متوسط با این امید که بتوانند دولت اکثریتی بسازند که سوسیالدموکراتها و چپ سیاسی را دائما از قدرت کنار بگذارد، به مقررات اضطراری قانون اساسی برای برگزاری انتخابات فوقالعاده متوسل شدند. وقتی این تحرکات نتیجه نداد، دولتهای آلمان در سالهای ۱۹۳۰ تا ۱۹۳۲ به حکمرانی با حکم ریاستجمهوری به جای اتکا بر اکثریت پارلمانی روی آوردند.
موفقیتهای انتخاباتی
نازیها در انتخابات ۱۹۳۰ به نتایجی چشمگیر رسیدند که دستیابی به آن با استفاده از ابزارهای مختلف میسر شد؛ از فنآوری مدرن گرفته تا پژوهشهای نوین بازاریابی سیاسی و البته ارعاب از طریق خشونت از طریق اعمالی که رهبری حزب آنها را گردن نمیگرفت. نیروهای جوان نازی که سابقه همکاری با دولتهای دموکراتیک پیشین را نداشتند نیز به حزب نازی کمک کردند تا از موانع انتخاباتی عبور کند. نازیها تقریبا یکپنجم آراء را از آن خود کردند و توانستند رایاولیها، بیکاران و آنانی را که از سیاست بیگانه شده بودند، به سمت خود جلب کنند.
هیتلر یک سخنران قهار و مسحورکننده بود و در بین آلمانیهایی که به دنبال تغییر بودند، هواداران زیادی جذب کرد. درخواستها برای عضویت در حزب نازی در سالهای ۱۹۳۱ و ۱۹۳۲ روندی افزایشی داشت و این حس پدید آمده بود که هیتلر قطعا به قدرت میرسد و کشور را از رخوت سیاسی، فقر، ضعف فرهنگی و البته کمونیسم نجات خواهد داد. هیتلر در بهار ۱۹۳۲ نامزد ریاستجمهوری شد و سپس در انتخابات ژوئيه ۱۹۳۲ بود که هیتلر و نازیها ۳۷.۳ درصد آرا را از آن خود کردند. حزب نازی حالا به بزرگترین حزب سیاسی در آلمان تبدیل شده بود. تبلیغات مداوم انتخاباتی پس از ۱۹۳۰ و همچنین خشونتهای خیابانی با انگیزه سیاسی، تعداد اعضای این حزب را به ۴۵۰هزار نفر رسانده بود؛ در سال ۱۹۳۲ بیش از ۴۰۰هزار نفر عضو اسآ (شبهنظامیان نیروی طوفان) و بیش از ۵۰هزار نفر عضو اساس (شبهنظامیان گارد حفاظت) بودند.
صدراعظم آلمان
در انتخابات پارلمانی نوامبر ۱۹۳۲ آراء نازیها به ۳۳.۷ درصد کاهش یافت. این کاهش رای باعث کند شدن روند محبوبیت هیتلر و همچنین پدید آمدن بحرانی سیاسی و اقتصادی در حزب نازی شد. «فرانتس فون پاپن» (که از ژوئن تا نوامبر ۱۹۳۲ صدر اعظم بود) پا پیش گذاشت و هیتلر را نجات داد. البته اندیشه او این بود که شکستهای انتخاباتی نازیها آنان را به این سمت سوق میدهد که توسط نخبگان محافظهکار غیرمحبوب ولی با تجربه کنترل شوند. فون پاپن حاضر بود خطر ائتلاف بین ناسیونالیستها و نازیهای تحت صدراعظمی هیتلر را بپذیرد و همین بود که در اوایل ژانویه ۱۹۳۳ توافقی بین هیتلر و ناسیونالیستهای آلمانی رقم زد. فون پاپن توانست رییسجمهور، «پاول فون هیندنبورگ» را متقاعد کند که آلمان گزینه دیگری ندارد. فون هیندنبورگ در نهایت در روز سیام ژانویه ۱۹۳۳ با بیمیلی هیتلر را به سمت صدراعظم آلمان منصوب کرد.
اولین سخنرانی هیتلر پس از انتخاب به صدر اعظمی آلمان
آدولف هیتلر پس از انتصاب به صدارت اعظم، شروع به پایهگذاری بنیانهای دولت نازی کرد و از هر فرصتی برای تبدیل کردن آلمان به یک دیکتاتوری تکحزبی بهره برد.
پاول فون هیندنبورگ، رییسجمهور آلمان، در اوت ۱۹۳۴ درگذشت. پیش از آن، در سیام ژوئن، هیتلر با پاکسازی و حذف «ارنست روم»، رییس اسآ، در رویدادهای موسوم به شب دشنههای بلند، پشتیبانی ارتش را نیز به دست آورد. هیتلر مقام ریاستجمهوری را ملغی کرد و خود را «پیشوا» یا رهبر خلق آلمان (فولک) نامید. تمامی نیروهای نظامی و همچنین همه کارکنان دولت سوگند جدیدی یاد کردند که مبتنی بر اعلام وفاداری شخصی به هیتلر به عنوان رهبر خلق آلمان بود. هیتلر در عین حال سمت صدر اعظم رایش (رییس دولت) را نیز حفظ کرد.
این ترجمه بخشی از «پروژه سرداری: ایران و هولوکاست» است، پروژه مشترک ایران وایر و موزه یادبود هولوکاست ایالات متحده آمریکا. برای دریافت محتوای آموزشی موزه درباره هولوکاست، لطفاً به دائرة المعارف هولوکاست مراجعه کنید.
مطالب مرتبط:
هیتلر چگونه هنرمندی ناموفق، سرباز و سیاستمدار شد؟
هیتلر، پس از جنگ جهانی اول: سربازی که می خواست رهبر باشد
هیتلر چگونه از دعوای رهبران سیاسی آلمان برای به قدرت رسیدن استفاده کرد؟
هیتلر چگونه در نبرد علیه دموکراسی از قانون استفاده کرد؟
مروری بر وقایع مهم زندگی و دوران آدولف هیتلر
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر