منبع: موزه یادبود هولوکاست در ایالات متحده آمریکا، واشنگتن
بعضی از یهودیان موفق شدند از «راهحل نهایی»، نقشه نازیها برای قتلعام کل یهودیان اروپا، جان سالم بهدر ببرند؛ عدهای مخفی شدند و برخی نیز از مناطقِ تحتِ اشغال نازیها گریختند. اکثر غیریهودیان نه کمکی به اجرایی شدن «راهحل نهایی» کردند و نه مانع از وقوع آن شدند. تعداد نسبتاً کمی از آنها به یهودیان کمک کردند تا از دست نازیها فرار کنند. آنهایی هم که به یهودیان کمک کردند، در مخالفت با رفتار نژادپرستانه نازیها، از روی لطف و محبت و یا به دلایل اخلاقی و مذهبی اقدام به این کار کردند. در برخی نمونههای نادر کل جوامعی خاص یا افراد مشخص با قبول عواقب خطرات این کار، به کمک یهودیان آمده و آنها را نجات دادند. جرم پناه دادنِ یهودیان، در بسیاری از مناطقِ تحت اشغال، اعدام بود.
بین سالهای ۱۹۴۰ تا ۱۹۴۴، اهالی «لو شامبون-سو-لیون»، دهکدهای با اکثریت پروتستان، واقع در جنوب فرانسه، هزاران پناهجو را که اکثراً یهودی بودند و از دستِ نازیها گریخته بودند، یاری کردند و پناه دادند. آنها از عواقب اقدام خود آگاه بودند، اما با اتکا به باورهای مذهبی و وظیفه اخلاقی خود، در این راه قدم برداشتند. پناهجویان، از جمله کودکان، در خانههای مردم و در صومعهها و دیرهای دهکده مخفی شدند. اهالی «لو شامبون-سور-لیون» همچنین به پناهجویان کمک کردند تا مخفیانه به سوییس که در جریان جنگ اعلام بیطرفی کرده بود، فرار کنند.
یهودیان بسیاری نیز در سراسرِ مناطق اشغالی به جریان مقاومت مسلحانه پیوستند. آنها شخصاً یا به طور جمعی به جریانهای سازماندهی شده یا خودجوشی پیوستند که با آلمانِ نازی در حال جنگ بودند. یگانهای پارتیزانی یهودی در فرانسه و بلژیک و بهویژه در مناطق شرقی تحت اشغال، فعال بودند و از پایگاهای خود در گتوهایی پرجمعیت و در جنگلهایی انبوه، با نیروهای نازی میجنگیدند. اما واقعیت این است که یهودیستیزی آنقدر گسترش یافته بود که مردم چندان تمایلی به حمایت از این مبارزان نداشتند، و این در حالی بود که بین ۲۰ تا ۳۰ هزار یهودی در جنگلهای شرق اروپا با نازیها در جنگ بودند.
مقاومتِ مسلحانه سازمانیافته مستقیمترین شکلِ مخالفتِ یهودیان با نازیها بود. اما در بسیاری از مناطق اروپا، جریان مقاومت یهودیان بیشتر بر عملیات کمکرسانی و نجاتِ قربانیان و همچنین بر مقاومتِ معنوی متمرکز بود. حفظ موسسات فرهنگی یهودی و تدام مستمر مراسم و آیین دینی از جمله مقاومت معنوی بود که یهودیان در مقابله با نسلکشی در پیش گرفتند.
تاریخهای کلیدی
۱۳ فوریه ۱۹۴۳
بازداشت شبانِ پروتستان در فرانسه به جرم پنهان کردن یهودیان
«آندره تروکمه»، شبان پروتستان در دهکده «لو شامبون-سور-لیون» بازداشت شد. «ادوارد تِس»، کارمند مدرسه «سِوِنول» و کشیشِ پارهوقت، همچنین «روژه دَرسیساک»، مدیر مدرسه دولتی پسرانه دهکده، نیز بازداشت شدند. هر سه به اردوگاه «سنپل» در نزدیکی شهر «لیموژ» منتقل شدند. بین سالهای ۱۹۴۰ تا ۱۹۴۴، تحت رهبری آنها، جامعه پروتستان دهکده «لو شامبون-سور-لیون» جان حدود ۵ هزار پناهجو را نجات داد که نیمی از آنها یهودی بودند. آنها پناهجویان را در منازل مسکونی، مدارس، صعومهها و دیرها مخفی کردند؛ مدارک هویتی جعلی برایشان تهیه کردند و کمکشان کردند تا مخفیانه از مرز عبور کنند و به سویيس بروند که در دوران جنگ اعلام بیطرفی کرده بود. «تروکمه»، «تِس» و «دَرسیساک» در دوران بازداشت خود، با برگزاری مراسم مذهبی و جلساتِ بحث و گفتوگو کوشیدند به سایر زندانیان خدمت کنند. آنها بیش از یک ماه در زندان ماندند تا روزی که به آنها پیشنهاد آزادی شد. اما آزادی مشروط به امضای نامه و اعلام وفاداری به «مارشال فیلیپ پتن» وابسته بود و اطاعت بیچونوچرا از دستورات و فرامین دولت «ویشی» در فرانسه. «دَرسیساک» میپذیرد و بلافاصله آزاد میشود. «تروکمه» و «تِس» که امضای چنین تعهدنامهای را خلاف باورهای خود میدانستند، زیر بار نمیروند. با این حال، آنها نیز چند روز بعد آزاد میشوند. هر سه به «لو شامبون-سور-لیون» بازگشت میگردند و کمکرسانی و عملیات نجات یهودیان را ادامه میدهند.
۴ اوت ۱۹۴۴
بازداشت خانوادهی یهودی که در آمستردام مخفی بودند
در سال ۱۹۴۲، زمانی که تبعید یهودیان از هلند به اردوگاههای مرگ در لهستان آغاز شد، «آن فرانک» و خانوادهاش، همراه چهار تن دیگر در آپارتمانی در آمستردام مخفی شدند. آنها به لطفِ کمکهای گروهی از دوستان خود که خطراتی جدی را متقبل شدند، توانستند به مدت دو سال در این مخفیگاه دوام بیاورند. در این مدت، «آن» خاطرات روزانه خود را که از ترس و وحشت و امید و آرزوهایش حکایت داشت، به رشته تحریر درآورد. مخفیگاه آنها در چهارم اوت ۱۹۴۴ کشف شد و همگی بازداشت شدند. خانواده «فرانک» را نخست به اردوگاه موقتِ «وستِربورک» فرستادند و بعداً به «آشویتس-برکناو» تبعید کردند. در اواخر جنگ، «آن» و خواهرش را به «برگنبلزن» فرستادند. آنها در این اردوگاه و بر اثر ابتلا به بیماری تیفوس، در ماه فوریه یا مارس ۱۹۴۵، جان باختند. فقط پدرشان بود که توانست جان به در برد. «آن فرانک» یکی از صدها هزار کودک یهودی بود که در جریان هولوکاست جان باخت. دفترچه خاطرات «آن فرانک» را پس از کشف مخفیگاه یافتند و بعد از جنگ به چند زبان مختلف ترجمه و منتشر کردند.
۲۱ اکتبر ۱۹۴۴
صنعتگر آلمانی که کارگران یهودی را نجات داد
«اسکار شیندلر»، تاجر و صنعتگر آلمانی، بخشی از نیروی کار خود را از جمع یهودیان زندانی در اردوگاه کار اجباری «پلاشوف» انتخاب و به کارخانه خود در «برونلیتز» (در منطقه «سودتنلند») منتقل کرد. «شیندلر» با تاکید بر اینکه حضور آنها در کارخانه او و در دوران جنگ حیاتی است، موفق شد جان بیش از هزار یهودی را نجات دهد. در زمستان ۱۹۳۹-۱۹۴۰ «شیندلر» کارخانه لعابکاری خود را در حومه شهر «کراکوف» لهستان تاسیس کرد و در ظرف دو سال، تلاش کرد تا تعداد کارگران یهودی این کارخانه را افزایش دهد. تا سال ۱۹۴۲، این یهودیان که در گتوی «کراکوف» زندگی میکردند، مرتب در خطر گزینش توسط نیروهای نازی بودند که توانایی کار آنها را بررسی میکردند. «شیندلر» با تحریف اطلاعات (تغییر سن و وظایف کارگران و توجیه اهمیت حیاتی آنها برای پیشبرد اهداف جنگ) از نیروی کار یهودی خود محافظت کرد. در ماه مارس ۱۹۴۳، گتوی «کراکوف» برچیده شد و کارگران حاضر در این گتو به اردوگاه «پلاشوف» انتقال یافتند. کارگران یهودی «شیلندر» تا اکتبر ۱۹۴۴ در کارخانه او مشغول به کار بودند، اما با نزدیک شدن نیروهای شوروی، تخلیه اردوگاه «پلاشوف» سرعت گرفت. اکثر زندانیان به اردوگاههای مرگ فرستاده شدند. «شیندلر» که روابط خوبی با افسران «اساس» داشت، موفق شد اجازه کارِ بیش از هزار یهودی را بگیرد و آنها را در کارخانه «برونلیتز» نگه دارد تا سرانجام در ماه مه ۱۹۴۵ آزاد شوند. «شیندلر» نیز به اروپای غربی گریخت، اما بعد از پایان جنگ، به آلمان بازگشت.
***
گروهی پارتیزانهای یهودی
در این عکس، گروهی از پارتیزانهای یهودی به چشم میخورند. عکس در «سومسک» در لهستان گرفته شده است، اما زمان آن مشخص نیست.
پارتیزانهای یهودی در جنگل «ناراچ»
پارتیزانهای یهودی، همراه با گروه موسیقی و رقص، در جنگل «ناراچ» بلاروس. جریان مقاومت یهودیان، علاوه بر مبارزه نظامی، بر مقاومت معنوی نیز برای حفظ سنت و فرهنگ یهودی تاکید داشت و در این زمینه هم فعال بود. اتحاد جماهیر شوروی، ۱۹۴۳.
«الیزا (لیزا) نوسبائم درمان» فعالیتهای پارتیزانها را توضیح میدهد
«لیزا» در خانوادهای مذهبی و یهودی بهدنیا آمد. پس از آنکه آلمان نازی شهر محل اقامتش را در سال ۱۹۳۹ اشغال کرد، «لیزا» و خانوادهاش نخست به «آوگوستوف» و سپس به «اسلونم» (در شرق لهستان و تحت اشغال شوروی) رفتند. نیروهای آلمان، در جریان حمله به اتحاد شوروی، شهر «اسلونم» را در ژوئن ۱۹۴۱ تحت تصرف خود درآوردند. آنها بین سالهای ۱۹۴۱ تا ۱۹۴۲، در شهر «اسلونم» گتویی تاسیس کردند. «لیزا» موفق شد از این گتو فرار کند و نخست به «گرودنو» و در نهایت، به «ولینا» رفت و به جریان مقاومت پیوست. او و یاران پارتیزانش در جنگل «ناراچ» مستقر شدند و از آنجا با نیروهای آلمان نازی میجنگیدند. ارتش شوروی در سال ۱۹۴۴ این منطقه را آزاد کرد. «لیزا» و همسرش «آرون» از جمله ۲۵۰ هزار یهودیِ جانبهدربرده از هولوکاست در شرق اروپا بودند که تحتعنوان جریان «بریخا» («مبارزه»، «فرار») کوشیدند اروپا را ترک کنند. «لیزا» و «آرون» موفق نشدند به فلسطین بروند و در نهایت، در ایالات متحده آمریکا سکنی گزیدند.
«سارا (شیلا) پرتز اتونز» از تجربه خود بهعنوان کودکی که پنهان شده بود، میگوید
آلمان در اول سپتامبر ۱۹۳۹ به لهستان حمله کرد. در پی اشغال کشور، مادر «سارا» (که تنها سه سال داشت) را به گتویی فرستادند. یک پلیس لهستانی کاتولیک به آنها خبر داد که بهزودی گتو را تخلیه خواهند کرد. او «سارا» و مادرش را نخست در خانه خود برد و بعد در یک انبار ذخیره سیبزمینی و در نهایت در مرغداری مزرعهاش مخفی کرد. «سارا» بیش از دو سال در آنجا پنهان ماند، و سرانجام با رسیدن نیروهای ارتش شوروی، آزادی خود را بازیافت. «سارا»، پس از پایان جنگ، اروپا را ترک کرد، و در سال ۱۹۴۷ به اسراییل رفت و بعد، در سال ۱۹۶۳ به ایالات متحده آمریکا مهاجرت کرد.
«استفانیا (فوزیه) پودگورسکا»
«استفانیا» در یک خانواده کاتولیک در دهکدهای نزدیک «پرزمیسی» به دنیا آمد. او در مزرعهای غنی مملو از محصولات زراعی مختلف بزرگ شد. پدرش در مزرعه کار میکرد و مادرش خانهدار بود و از هشت فرزندش نگهداری میکرد.
سالهای ۱۹۳۳ تا ۱۹۳۹: پدر «استفانیا» بر اثر بیماری در سال ۱۹۳۸ درگذشت. یک سال بعد، «استفانیا» موافقت مادرش را جلب کرد و به خواهرش که مقیم «پرژمیسی» بود، پیوست. چهارده ساله بود که در فروشگاه مواد غذایی خانواده یهودی «دیامانت» مشغول به کار شد. آنها او را مانند فرزند خود پذیرا شدند و در چهاردهم سپتامبر ۱۹۳۹ وقتی که آلمان به لهستان حمله کرد، او را به خانه خود آوردند. دو هفته بعد، ارتش شوروی شهر «پرژمیسی» را [مطابق با پیمان عدم تجاوز آلمان و شوروی] اشغال کرد. فروشگاه مواد غذایی تعطیل نشد؛ «استفانیا» از بازار خرید میکرد و مواد غذایی را به دست خریداران فروشگاه میرساند.
سالهای ۱۹۴۰ تا ۱۹۴۴: آلمان در ژوئن ۱۹۴۱ «پرژمیسی» را اشغال کرد. تمام یهودیان شهر از جمله خانواده «دیامانت» در گتوی شهر گرفتار شدند. مادر «استفانیا» برای کار اجباری به آلمان فرستاده شد؛ «استفانیا» که شانزده سال داشت، مسئول مراقبت از خواهرِ شش سالهاش شد. او آپارتمانی در خارج از گتو یافت و برای امرار معاش مجبور به فروش لباس در ازای مواد غذایی شد. در سال ۱۹۴۲، خبر رسید که بهزودی گتو را تخلیه خواهند کرد. «استفانیا» تصمیم گرفت به یهودیان کمک کند تا فرار کنند و مخفی شوند. به یک کلبه بزرگتر نقل مکان کرد تا فضای بیشتری برای پنهان کردن یهودیان داشته باشد؛ در اندک مدتی، موفق شد ۱۳ یهودی را در اتاق زیر شیروانی خانه خود مخفی کند.
«پرژمیسی» در ۲۷ ژوئيه ۱۹۴۴ آزاد شد. تمام یهودیانی که «استفانیا»ی ۱۷ ساله یاریشان داد، از جنگ جان سالم بهدر بردند. او در سال ۱۹۶۱، همراه همسرش «یوزف دیامانت»، به ایالات متحده آمریکا مهاجرت کرد.
«اِوا راپاپورت»
«اِوا» تنها فرزند خانوادهای یهودی و غیرمذهبی بود. پدرش خبرنگار بود. «اِوا» روزهای خود را با عموزادهاش «سوزی» که دو سال از او بزرگتر بود، سر میکرد. در دوران تعطیلات مدرسه، «اِوا» یا تنها با مادرش به کوههای آلپ در اتریش میرفت و آنجا اسکی میکرد، یا همراه او، به خانه عموی مادرش در کنار رودخانه دانوب میرفت.
سالهای ۱۹۳۳ تا ۱۹۳۹: وقتی که آلمان اتریش را در سال ۱۹۳۸ به خاک خود ضمیمه کرد، زندگی «اِدوا» دستخوش تغییر شد. گشتاپو پدرش را به دلیل نوشتههایش علیه آلمان تحت فشار قرار داد، و دوستانش او را به این دلیل که یهودی بود، آزار و اذیت میکردند. «اِوا» و خانوادهاش با قطار به پاریس گریختند. یک روز، زمانی که او هنوز کلاس سوم بود، بمبارانها آغاز شدند. آنها را به پناهگاه بردند و ماسکهای ضد گاز را بین بچهها تقسیم کردند. بوی لاستیک فضا را پر کرده بود. «اِوا» احساس خفگی میکرد.
سالهای ۱۹۴۰ تا ۱۹۴۴: وقتی که ارتش آلمان در سال ۱۹۴۰ وارد پاریس شد، خانواده «اِوا» به جنوب فرانسه که اشغال نشده بود، گریختند. دو سال بعد، «اِوا» ۱۳ ساله بود که آلمان جنوبِ فرانسه را نیز اشغال کرد و آنها مجبور شدند بار دیگر فرار کنند. در جریان فرار پرماجرای ایشان در دل کوههای آلپ در مرز فرانسه و سویيس، به دهکده کوچک «سن مارتین» رسیدند و در آنجا مخفی شدند. کشیش دهکده، «پدر لونگِری» والدین «اِوا» را در زیرزمین کلیسا مخفی کرد. «اِوا» در یک خانه محلی چوپان شد و به زندگی علنی ادامه داد. او بههمراه سایر بچههای ده به کلیسا میرفت و در مراسم آیینربانی کاتولیکها حضور مییافت.
«اِوا» و خانوادهاش تا آزادسازی فرانسه در اواخر سال ۱۹۴۴، در «سنمارتین»، مخفی مانند. در سال ۱۹۴۸ وقتی که «اِوا» ۱۸ سال داشت، با خانوادهاش به ایالات متحده آمریکا مهاجرت کرد.
راههای فرار از مناطق تحت اشغال آلمان نازی، سال ۱۹۴۲
نازیها از سراسر مناطق تحت اشغالشان یهودیان را جمعآوری کردند و به اردوگاههای مرگ در لهستان فرستادند. تنها آنهایی که موفق شدند مخفی شوند یا فرار کنند، جان بهدر بردند؛ برخی به کشورهای درگیر در جنگ (مثل اتحاد جماهیر شوروی) فرار کردند، عدهای به کشورهای بیطرف (مثل سوییس، اسپانیا، سوئد و ترکیه) گریختند و بعضی نیز به متحدان آلمان نازی (از جمله ایتالیا و مجارستان پیش از اشغال) پناه بردند. پس از آنکه آلمان به اتحاد جماهیر شوروی اعلان جنگ کرد، بیش از یک میلیون یهودی ساکن شوروی، همزمان با پیشروی ارتش نازی، به سوی شرق فرار کردند. هزاران تن دیگر موفق شدند به بنادر بلغارستان و رومانی در کناره دریای سیاه رفته و از آنجا راهی فلسطین شوند.
خانوادهی لهستانی که دختر یهودی را پناه داد
در این عکس اعضای یک خانواده لهستانی به چشم میخورند که دختر یهودی را در مزرعه خود مخفی کرده و به او پناه دادند. ژراردوو، ۱۹۴۱- ۱۹۴۲
کودکانی که در دهکده «لو شامبون-سور-لیون» پنهان شدند
در این عکس تعدادی از کودکانی به چشم میخورند که توسط ساکنان دهکده «لو شامبون-سور-لیون»، واقع در جنوب فرانسه، مخفی شدند. «لو شامبون-سور-لیون»، فرانسه، اوت ۱۹۴۲
«هانه هیرش لیبمان» از زندگی در «لو شامبون-سور-لیون» میگوید
خانواده «هانه» یک عکاسخانه داشتند. در اکتبر ۱۹۴۰، او و خانوادهاش را به اردوگاه «گورس» در جنوب فرانسه تبعید کردند. در سپتامبر ۱۹۴۱، «انجمن کمک به کودکان» (OSE) «هانه» را به دهکده «لو شامبون-سور-لیون» برد و در آنجا مخفی کرد و جانش را نجات داد. مادر «هانه» در آشویتس به قتل رسید. در سال ۱۹۴۳، «هانه» با مدارک جعلی از مرز عبور کرد و به سوییس گریخت. او در سال ۱۹۴۵ در ژنو ازدواج کرد و یک سال بعد صاحب دختری شد. «هانه» در سال ۱۹۴۸، به ایالات متحده آمریکا رفت.
انجیلِ شبان «لو شامبون-سور-لیون» که یهودیان را نجات داد
این انجیل خانوادگی «آندره تروکمه» است. «تروکمه» در حاشیه آن نکاتی را برای ایراد خطبههایش یادداشت کرده است. «تروکمه» یک شبان پروتستان بود که در دهکده «لو شامبون-سور-لیون» در فرانسه زندگی میکرد. در دوران جنگ، او و تعدادی از ساکنان دهکده به یاری یهودیان، به ویژه کودکان و سایر قربانیان نازیسم شتافتند، به آنها پناه دادند و جان هزاران تن، از جمله حدود ۵ هزار یهودی را نجات دادند. در یکی از حاشیهنویسیهای «تروکمه» میخوانیم: «خوشا به حال کسانی که گرسنه و تشنه عدالتاند؛ زیرا آنها خشنود و راضی خواهند شد.»
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر